صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

می‌خواستم کمی گوش مخاطب را بپیچانم

۱۳۹۴/۰۹/۱۰ - ۱۲:۳۷:۵۳
کد خبر: ۳۴۵۶۴۰
در یکصد و سی و نهمین برنامه سینماتک خانه هنرمندان ایران که دوشنبه ۹ آذر در تالار استاد ناصری برگزار شد، فیلم «سنگ اول» ساخته ابراهیم فروزش به نمایش در آمد. در ادامه نیز نشست نقد و بررسی فیلم با حضور رضا درستکار، ابراهیم فروزش، اندیشه فولادوند و کیوان کثیریان برگزار شد. فیلسوف ‌بازی را کنار بگذاریم ابراهیم فروزش در ابتدای این نشست در خصوص چگونگی ساخت این فیلم گفت: قصه «تنور» هوشنگ مرادی کرمانی من را به خود جذب کرد؛ قصه‌های او آمیخته به طنزی ا‌ست که در لایه‌های تلخ واقعیت جولان می‌دهد. این طنز می‌تواند در ذهن تماشاگر سوال ایجاد کند و بدون اینکه چیزی را بر سر تماشاگر بکوبد، به او یادآوری می‌کند که در چه ورطه‌ای قدم می‌زند. برخورد من با قصه مرادی کرمانی به شکل یک مخاطب عام بود و در ادامه تلاش کردم به بیان سینمایی ساده خودم برسم. این به معنای انتقال سهل‌انگارانه مساله به مخاطب نیست بلکه همان چیزی است که از این قصه بر می‌آید. در واقع این قصه است که به ما حکم می‌کند آن ‌را چگونه بسازیم. در صورتی که سراغ میزانسن پیچیده می‌رفتم و حرکات و کلمات را در قالبی پیچیده در می‌آوردم، قضیه به ‌کل متفاوت می‌شد. وی ادامه داد: ۶ سال پیش یکی از دوستان منتقد گفته بود این قصه می‌توانست به دنیای مرگ نقبی بزند و تبدیل به شاهکاری فلسفی شود اما قصد من بازگویی قصه‌ مرادی کرمانی بود و اینکه کمی گوش مخاطب را بپیچانیم که چرا از نظر اخلاقی و رفتاری این ‌گونه عمل می‌کنیم. ترجیح من این بود که کار به همین شکل باشد تا هر زمان از صندوق ‌خانه بیرون آمد، قابل نمایش باشد. هنر از نظر من هنر عام است و به توده‌های مردم تعلق دارد. فیلم نیز برای توده‌های مردم ساخته می‌شود و سالن سینما هم متعلق به همین مردم است. باز کردن بحث انتقادی اجتماعی، ساختار و قالب دیگری می‌طلبد. به گمانم بهتر است فیلسوف‌بازی را کنار بگذاریم و در حد توان حرف‌هایمان را به گوش مردم برسانیم. اولویت خودروسازان بر فرهنگ‌سازان در ادامه کثیریان، علیرضا سبط احمدی تهیه‌کننده فیلم را که در میان تماشاگران حضور داشت خطاب قرار داد و از چرایی عدم اکران فیلم به‌رغم موفقیت در جشنواره فجر پرسید. سبط احمدی گفت: در دنیای امروز که خودروسازان بر فرهنگ‌سازان اولویت داده می‌شوند، فیلم فرهنگی نیز جایی برای اکران پیدا نمی‌کند. برای اکران فیلم تلاش کردیم و پروانه آن هم صادر شد اما سیمافیلم به‌ عنوان صاحب این اثر، به دلیل نگرانی از عدم بازگشت هزینه‌های لازم برای تبلیغات، از اکران چشم‌پوشی کرد. جای سوال دارد که چرا پخش‌کننده‌ها در عوض فیلم‌های ارزشمند فرهنگی که حرفی برای گفتن دارند و بر روابط اجتماعی تاثیرگذارند، به سمت سینمای تجاری می‌روند؟ چنین فیلم‌هایی نیاز به حمایت دولتی و حمایت متولیان سینما دارد که متاسفانه شاهد چنین حمایتی نیستیم. ژست جای سواد را گرفته است کثیریان در ادامه اندیشه فولادوند را مخاطب سوال خود قرار داد و از چگونگی بازی گرفتن فروزش از بازیگران و دشواری‌های یکدست کردن بازی بازیگران حرفه‌ای فیلم با نابازیگران پرسید. این بازیگر توضیح داد: من به ‌عنوان بازیگر حرفه‌ای با همان تصور بازیگری در سینمای بدنه و تجاری وارد این فیلم شدم؛ سینمایی تجاری‌ای که در آن اشک و بغض و غلیان احساسات معادل بازی خوب دانسته می‌شود. اما برای اولین‌بار با کارگردانی روبرو شدم که مدام از من می‌خواست از بروز احساسات خود بکاهم. در این فیلم متوجه شدم که خوب بازی کردن لزوما ربطی به زیاد نشان دادن ندارد. از این نظر این فیلم تبدیل به فصلی شد که دوران بازیگری‌ام را به قبل و بعد از آن تقسیم می‌کنم. تمام فیلم‌هایم که به آنها مفتخرم یک طرف و کار کردن با ابراهیم فروزش هم یک طرف. گمان می‌کنم برای فروزش کار کردن با نابازیگران و اهالی روستا کار راحت‌تری بود چرا که او متخصص شناخت دقیق طبیعت آدم‌ها و شکار آن چیزی ا‌ست که در فیلم لازم دارد. فولادوند سپس ضمن اشاره به نحوه مواجهه اولیه خود با سینما گفت: در دوران کودکی سینمای ایران را از مجرای سهراب شهیدثالث و سینمای روشنفکری ایران شناختم و جذب آن شدم. پس از ورود به دنیای بازیگری به ‌دلیل بضاعت اندکی که در انتخاب بازی داریم و جبر زمان، می‌توانم بگویم فیلم‌هایی که در آنها به ایفای نقش پرداخته‌ام بر ایده‌آل بازیگری خودم منطبق نبوده است. نسبت به عقبه فروزش و کار او در کانون پرورش فکری کودکان در کنار کیارستمی و احمدرضا احمدی شناخت داشتم و آن مسیر روشنگری فکری در شاخصه‌های هنر سینما و شعر برایم بسیار جذاب بود. به همین دلیل دعوت او از من برای بازی در فیلمش بسیار خوشحال کننده و غیرقابل باور بود. گمان نمی‌کردم فروزش حاضر به کار کردن با بازیگر حرفه‌ای باشد، چرا که او بازیگر حرفه‌ای را مزاحم و آفت سینما می‌داند. وی بیان کرد: سینماتک خانه هنرمندان ایران جزو آخرین تلاش‌ها برای زنده نگه‌داشتن یک جریان فرهنگی در فضای تجاری امروز سینمای ایران است. این کار جای تشکر و تقدیر فراوان دارد و از حضور در این مجلس بسیار مفتخرم. حتی وقتی «سنگ اول» در جشنواره فجر جایزه گرفت به اندازه امشب لذت نبردم. چون می‌دانستم که این مد فستیوال است و در ادامه کسی از اکران فیلم حمایت نخواهد کرد. از برگزاری این مجالس غنی و اصیل و درستکارانه در خانه هنرمندان ایران بسیار ممنون هستم. چرخش دوربین از مرگ به سمت زندگی در ادامه درستکار در مورد شکل گرفتن فضای «قصه‌های مجید» در فیلم فروزش گفت: اینطور نیست که تمام آثار یک فرد برجسته باشد و مرادی کرمانی نیز از این قاعده مستثنی نیست و بعضی از «قصه‌های مجید» در حد متوسط است. دلنشین بودن «سنگ اول» علاوه بر کار خوب مرادی کرمانی، به هوشمندی فیلمسازی برمی‌گردد که برای ساخت فیلمش سراغ این قصه رفته است. فروزش فضای خاص «قصه‌های مجید» را به‌خوبی در فیلم شکل داده، آدم‌های فیلم قابل باورند و بازی آنها نیز یکدست و باورپذیر است. اساسی‌ترین مشکل سینمای ایران از بزرگ‌ترین فیلمسازها گرفته تا کارگردان‌های نوپا، عدم توانایی آنها در به‌وجود آوردن منطق روایی فیلم است. اما «سنگ اول» در این مسیر موفق بوده و دارای یک منطق روایی باورپذیر است. این منتقد سینمایی ادامه داد: سینمای کیارستمی و فروزش بعد از سینمای هنری اصیل دهه ۶۰ و ۷۰ که به پایان راه خود رسید، توانست خود را مطرح کند. چون دوربین خود را از سمت مرگ به سمت زندگی چرخاندند. کیارستمی را با نگاهی قشری متهم می‌کردند که چرا در فیلم «زندگی و دیگر هیچ» به جای همدلی با خانواده‌های عزادار، راجع به عشق دو انسان به یکدیگر حرف می‌زند. اما اگر نگاهی منصفانه داشته باشیم، این فیلم ستایش از زندگی بود؛ مرگ اگرچه مهیب است، اما زندگی از آن خیلی گردن کلفت‌تر است. مرگ حضور دارد اما زندگی ادامه دارد و در آثار این فیلمسازها زندگی بر مرگ غلبه می‌کند. فطرت و غریزه انسانی، زندگی را صدا می‌زند و در فیلم فروزش نیز همین را می‌بینیم. همه چیز دست نویسنده و کارگردان نیست فروزش بخش دیگری از صحبت‌های خود به بحث تکنولوژی و تجهیزات در سینمای ایران پرداخت و گفت: سینمای ایران از نظر تکنولوژی و ابزار تولید خیلی فقیر است. به‌رغم تحولات تکنولوژیک در امکانات فیلمبرداری، ما هنوز به سبک و سیاق چهل سال پیش کار می‌کنیم. برای شکل بخشیدن به فضای فیلم ناچار شدیم سه روستا را به‌هم گره بزنیم. اگرچه تلاش ما بر این بود که معماری روستایی ایران را به‌شکلی آبرومندانه تصویر کنیم، اما مشکلات زیادی داشتیم. کارگردان «شیر تو شیر» در پایان گفت: اگر اجازه دهند همان چیزی که می‌نویسیم ساخته شود و روی پرده برود، خیلی سینما است اما متاسفانه صافی‌ها و سانسورها آن ‌را تبدیل به چیزی درجه دو می‌کند. ای‌کاش اجازه می‌دادند اصالت یک اثر هنری همان‌گونه که نوشته می‌شود باقی بماند، اما نگاه‌های سلیقه‌ای هر بار آثار را نابود می‌کند. تماشاگر توقع دارد فیلم خوب ببیند اما همه چیز دست نویسنده و کارگردان نیست و متاسفانه لطمه بسیار زیادی به ما می‌زنند.

به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا، در یکصد و سی و نهمین برنامه سینماتک خانه هنرمندان ایران که دوشنبه ۹ آذر در تالار استاد ناصری برگزار شد، فیلم «سنگ اول» ساخته ابراهیم فروزش به نمایش در آمد. در

ادامه نیز نشست نقد و بررسی فیلم با حضور رضا درستکار، ابراهیم فروزش، اندیشه فولادوند و کیوان کثیریان برگزار شد.

فیلسوف ‌بازی را کنار بگذاریم

ابراهیم فروزش در ابتدای این نشست در خصوص چگونگی ساخت این فیلم گفت: قصه «تنور» هوشنگ مرادی کرمانی من را به خود جذب کرد؛ قصه‌های او آمیخته به طنزی ا‌ست که در لایه‌های تلخ واقعیت جولان می‌دهد. این طنز می‌تواند در ذهن تماشاگر سوال ایجاد کند و بدون اینکه چیزی را بر سر تماشاگر بکوبد، به او یادآوری می‌کند که در چه ورطه‌ای قدم می‌زند. برخورد من با قصه مرادی کرمانی به شکل یک مخاطب عام بود و در ادامه تلاش کردم به بیان سینمایی ساده خودم برسم. این به معنای انتقال سهل‌انگارانه مساله به مخاطب نیست بلکه همان چیزی است که از این قصه بر می‌آید. در واقع این قصه است که به ما حکم می‌کند آن ‌را چگونه بسازیم. در صورتی که سراغ میزانسن پیچیده می‌رفتم و حرکات و کلمات را در قالبی پیچیده در می‌آوردم، قضیه به ‌کل متفاوت می‌شد.

وی ادامه داد: ۶ سال پیش یکی از دوستان منتقد گفته بود این قصه می‌توانست به دنیای مرگ نقبی بزند و تبدیل به شاهکاری فلسفی شود اما قصد من بازگویی قصه‌ مرادی کرمانی بود و اینکه کمی گوش مخاطب را بپیچانیم که چرا از نظر اخلاقی و رفتاری این ‌گونه عمل می‌کنیم. ترجیح من این بود که کار به همین شکل باشد تا هر زمان از صندوق ‌خانه بیرون آمد، قابل نمایش باشد. هنر از نظر من هنر عام است و به توده‌های مردم تعلق دارد. فیلم نیز برای توده‌های مردم ساخته می‌شود و سالن سینما هم متعلق به همین مردم است. باز کردن بحث انتقادی اجتماعی، ساختار و قالب دیگری می‌طلبد. به گمانم بهتر است فیلسوف‌بازی را کنار بگذاریم و در حد توان حرف‌هایمان را به گوش مردم برسانیم.

اولویت خودروسازان بر فرهنگ‌سازان

در ادامه کثیریان، علیرضا سبط احمدی تهیه‌کننده فیلم را که در میان تماشاگران حضور داشت خطاب قرار داد و از چرایی عدم اکران فیلم به‌رغم موفقیت در جشنواره فجر پرسید. سبط احمدی گفت: در دنیای امروز که خودروسازان بر فرهنگ‌سازان اولویت داده می‌شوند، فیلم فرهنگی نیز جایی برای اکران پیدا نمی‌کند. برای اکران فیلم تلاش کردیم و پروانه آن هم صادر شد اما سیمافیلم به‌ عنوان صاحب این اثر، به دلیل نگرانی از عدم بازگشت هزینه‌های لازم برای تبلیغات، از اکران چشم‌پوشی کرد. جای سوال دارد که چرا پخش‌کننده‌ها در عوض فیلم‌های ارزشمند فرهنگی که حرفی برای گفتن دارند و بر روابط اجتماعی تاثیرگذارند، به سمت سینمای تجاری می‌روند؟ چنین فیلم‌هایی نیاز به حمایت دولتی و حمایت متولیان سینما دارد که متاسفانه شاهد چنین حمایتی نیستیم.

ژست جای سواد را گرفته است

کثیریان در ادامه اندیشه فولادوند را مخاطب سوال خود قرار داد و از چگونگی بازی گرفتن فروزش از بازیگران و دشواری‌های یکدست کردن بازی بازیگران حرفه‌ای فیلم با نابازیگران پرسید. این بازیگر توضیح داد: من به ‌عنوان بازیگر حرفه‌ای با همان تصور بازیگری در سینمای بدنه و تجاری وارد این فیلم شدم؛ سینمایی تجاری‌ای که در آن اشک و بغض و غلیان احساسات معادل بازی خوب دانسته می‌شود. اما برای اولین‌بار با کارگردانی روبرو شدم که مدام از من می‌خواست از بروز احساسات خود بکاهم. در این فیلم متوجه شدم که خوب بازی کردن لزوما ربطی به زیاد نشان دادن ندارد. از این نظر این فیلم تبدیل به فصلی شد که دوران بازیگری‌ام را به قبل و بعد از آن تقسیم می‌کنم. تمام فیلم‌هایم که به آنها مفتخرم یک طرف و کار کردن با ابراهیم فروزش هم یک طرف. گمان می‌کنم برای فروزش کار کردن با نابازیگران و اهالی روستا کار راحت‌تری بود چرا که او متخصص شناخت دقیق طبیعت آدم‌ها و شکار آن چیزی ا‌ست که در فیلم لازم دارد.

فولادوند سپس ضمن اشاره به نحوه مواجهه اولیه خود با سینما گفت: در دوران کودکی سینمای ایران را از مجرای سهراب شهیدثالث و سینمای روشنفکری ایران شناختم و جذب آن شدم. پس از ورود به دنیای بازیگری به ‌دلیل بضاعت اندکی که در انتخاب بازی داریم و جبر زمان، می‌توانم بگویم فیلم‌هایی که در آنها به ایفای نقش پرداخته‌ام بر ایده‌آل بازیگری خودم منطبق نبوده است. نسبت به عقبه فروزش و کار او در کانون پرورش فکری کودکان در کنار کیارستمی و احمدرضا احمدی شناخت داشتم و آن مسیر روشنگری فکری در شاخصه‌های هنر سینما و شعر برایم بسیار جذاب بود. به همین دلیل دعوت او از من برای بازی در فیلمش بسیار خوشحال کننده و غیرقابل باور بود. گمان نمی‌کردم فروزش حاضر به کار کردن با بازیگر حرفه‌ای باشد، چرا که او بازیگر حرفه‌ای را مزاحم و آفت سینما می‌داند.

وی بیان کرد: سینماتک خانه هنرمندان ایران جزو آخرین تلاش‌ها برای زنده نگه‌داشتن یک جریان فرهنگی در فضای تجاری امروز سینمای ایران است. این کار جای تشکر و تقدیر فراوان دارد و از حضور در این مجلس بسیار مفتخرم. حتی وقتی «سنگ اول» در جشنواره فجر جایزه گرفت به اندازه امشب لذت نبردم. چون می‌دانستم که این مد فستیوال است و در ادامه کسی از اکران فیلم حمایت نخواهد کرد. از برگزاری این مجالس غنی و اصیل و درستکارانه در خانه هنرمندان ایران بسیار ممنون هستم.

چرخش دوربین از مرگ به سمت زندگی

در ادامه درستکار در مورد شکل گرفتن فضای «قصه‌های مجید» در فیلم فروزش گفت: اینطور نیست که تمام آثار یک فرد برجسته باشد و مرادی کرمانی نیز از این قاعده مستثنی نیست و بعضی از «قصه‌های مجید» در حد متوسط است. دلنشین بودن «سنگ اول» علاوه بر کار خوب مرادی کرمانی، به هوشمندی فیلمسازی برمی‌گردد که برای ساخت فیلمش سراغ این قصه رفته است. فروزش فضای خاص «قصه‌های مجید» را به‌خوبی در فیلم شکل داده، آدم‌های فیلم قابل باورند و بازی آنها نیز یکدست و باورپذیر است. اساسی‌ترین مشکل سینمای ایران از بزرگ‌ترین فیلمسازها گرفته تا کارگردان‌های نوپا، عدم توانایی آنها در به‌وجود آوردن منطق روایی فیلم است. اما «سنگ اول» در این مسیر موفق بوده و دارای یک منطق روایی باورپذیر است.

این منتقد سینمایی ادامه داد: سینمای کیارستمی و فروزش بعد از سینمای هنری اصیل دهه ۶۰ و ۷۰ که به پایان راه خود رسید، توانست خود را مطرح کند. چون دوربین خود را از سمت مرگ به سمت زندگی چرخاندند. کیارستمی را با نگاهی قشری متهم می‌کردند که چرا در فیلم «زندگی و دیگر هیچ» به جای همدلی با خانواده‌های عزادار، راجع به عشق دو انسان به یکدیگر حرف می‌زند. اما اگر نگاهی منصفانه داشته باشیم، این فیلم ستایش از زندگی بود؛ مرگ اگرچه مهیب است، اما زندگی از آن خیلی گردن کلفت‌تر است. مرگ حضور دارد اما زندگی ادامه دارد و در آثار این فیلمسازها زندگی بر مرگ غلبه می‌کند. فطرت و غریزه انسانی، زندگی را صدا می‌زند و در فیلم فروزش نیز همین را می‌بینیم.

همه چیز دست نویسنده و کارگردان نیست

فروزش بخش دیگری از صحبت‌های خود به بحث تکنولوژی و تجهیزات در سینمای ایران پرداخت و گفت: سینمای ایران از نظر تکنولوژی و ابزار تولید خیلی فقیر است. به‌رغم تحولات تکنولوژیک در امکانات فیلمبرداری، ما هنوز به سبک و سیاق چهل سال پیش کار می‌کنیم. برای شکل بخشیدن به فضای فیلم ناچار شدیم سه روستا را به‌هم گره بزنیم. اگرچه تلاش ما بر این بود که معماری روستایی ایران را به‌شکلی آبرومندانه تصویر کنیم، اما مشکلات زیادی داشتیم.

کارگردان «شیر تو شیر» در پایان گفت: اگر اجازه دهند همان چیزی که می‌نویسیم ساخته شود و روی پرده برود، خیلی سینما است اما متاسفانه صافی‌ها و سانسورها آن ‌را تبدیل به چیزی درجه دو می‌کند. ای‌کاش اجازه می‌دادند اصالت یک اثر هنری همان‌گونه که نوشته می‌شود باقی بماند، اما نگاه‌های سلیقه‌ای هر بار آثار را نابود می‌کند. تماشاگر توقع دارد فیلم خوب ببیند اما همه چیز دست نویسنده و کارگردان نیست و متاسفانه لطمه بسیار زیادی به ما می‌زنند.

نظر شما