به گزارش روی خط رسانه های خبرگزاری برنا، جشن «سیرسور» در چهاردهم دی ماه برگزار می شد. در این روز ویژه، همراه با غذا سیر می خوردند یا آن را در میان گوشت می گذاشتند و می پختند؛ مثل همان غذای مورد علاقه اروپایی ها که به آن «روست بیف» می گویند. ایرانیان باستان بر این باور بودند که خوردن این غذاها، زیان دیوها را دور می کند. همچنین این روز، روز غلبه دیوها بر جمشیدشاه و کشته شدن وی در روایت های ایرانی است که در شاهنامه فردوسی هم آمده است. گفته می شود پدیده گوشت خواری پس از جمشید رواج پیدا کرد.
در «زین الاخبار» نیز در این باره آمده است: «سنت بر آن بود که در این روز از خوردن چربی خودداری کنند...»
به گزارش ایسنا، در برهان قاطع نیز می خوانیم: «...در این روز فارسیان عید کنند و جشن سازند و در این روز گوشت و سیر که برادر پیاز است خورند و گویند که خوردن آن ایمن بودن از مس و جن است و جن گرفته را از آن دهند. نیک است در این روز فرزند به مکتب دادن پیشه و صنعت آموختن».
خرم روز
محمدحسین موسوی در کتاب «جشن های ایران باستان» آورده است: یکم دی از گرامی ترین روزهای ایرانیان به نام «خرم روز/ خور روز (خورشید روز)» یا جشن «نودروز» (نود روز تا نوروز)است. هنوز هم آغاز سال نو در برخی تقویم های ایران باستان در پامیر و بدخشان افغانستان بکار گرفته می شود. دیده شدن خورشید در این روز نه تنها زایش خورشید و سی ام آذر را نوید می دهد، بلکه آغاز روز، ماه، فصل و سال جدید نیز بوده ، همچنین این روز با جشنی با نام «آب نو» در آذربایجان و تعویض آبِ آب انبارها با آبِ تازه با مراسمی همگانی همراه بوده است.
جشن دیگان
یکم، هشتم، پانزدهم و بیست وسوم، چهار جشن منسوب به «دی-دادار» خداوند و هرمزد است. واژه دی در اوستا «دتهوش» یا «دزوه» به معنای دادار یا آفریننده و آفریدگار است که همیشه مثل صفتی برای اهورامزدا آورده شده است. واژه «دی» از مصدر «دا» آمده و در اوستا و فارسی هخامنشی (پارسی باستان) و سانسکریت به معنی آفریدن، ساختن و بخشیدن است. در پهلوی «داتن» و در فارسی «دادن» شده است و «داتر» در پهلوی «داتار» و در فارسی «دادار» یا آفریدگار گفته می شود.
ابوریحان بیرونی درباره «دی» می گوید: « دی ماه، نخستین روز آن خرم روز است و این روز و ماه هر دو به نام خداوند است که «هرمز» نامیده می شود، یعنی حکیم و دارای رأی و آفریدگار. در این روز عادت ایرانیان چنین بوده که پادشاه از تخت شاهی پایین می آمد و جامه ای سفید می پوشید و در بیابان بر فرش های سپید می نشست و دربان و یساولان را که شکوه پادشاه با آن هاست به کنار می راند و هر کس که می خواست پادشاه را ببیند، خواه دارا و خواه نادار بدون هیچ گونه نگهبان و پاسبان، نزد شاه می رفت و با او به گفت وگو می پرداخت و در این روز پادشاه با برزگران می نشست و در یک سفره با آن ها خوراک می خورد و می گفت: من مانند یکی از شماها هستم و با شماها برادرم، زیرا استواری و پایداری جهان به کارهایی است که به دست شما انجام می شود و امنیت کشور نیز با من است، نه پادشاه را از مردم گریزی است و نه مردم را از پادشاه...»
جشن تبیکان
جشنی همراه با ساخت تندیس ها و پیکره هایی به شکل انسان با گل یا خمیر برابر با 15 دی ماه برگزار می شده. این شکل ها را پشت بام ها قرار می دادند و گاه آن ها را می سوزاندند. در باور مردم این کار برای از بین بردن موجودات آزاررسان بوده است. در برخی متون از این جشن به نام «تبیکان» یا «بتیکان» نام برده شده است که به احتمال شکل تغییر یافته «دیبگان» است. همچنین در بامداد این روز سیب خورده و نرگس می بوییدند و با فرا رسیدن شب، سنبل را داخل آتش می انداختند و بر این باور داشتند که با این کار سراسر سال را آسوده و دور از فقر و خشکسالی خواهند بود.
جشن «درامزینان»
برابر با 16 دی ماه جشنی به نام «درامزینان» یا «کاکتل» برگزار می کردند. «کاکتل» در متون ایرانی جشنی بسیار کهن و اسطوره ای و ناشناخته است که نام های گوناگون آن ارتباط با «درفش کاویان» و «گاو کتل» یا «گاو درفش» را نشان می دهد. در این روایت ها «فریدون» نیز جایگاه شاخصی دارد و می دانیم که در باورهای کهن، پیوندهای بسیاری میان فریدون و گاو وجود دارد. (مانند پرورش فریدون توسط «گاو پُرمایه» یا «گاو بَرمایه» و گرزه «گاوسر» فریدون) گونه های مختلف نام های کهن، نشانه دیرینگی این آیین و فراموش شدن شکل اصلی نام آن است، این روز احتمالا در پیوند با دیده شدن صورت فلکی «گاو» یا «ثور» نیز بوده است.
کوسه گلدی
در نیمه زمستان، چوپانان و دامداران مناطق مرکزی ایران مراسمی به نام «کوسه گلدی» برگزار می کنند. در این مراسم یک نفر نقش کوسه را بازی می کند و لباس قرمز و پوستینی به تن کرده، کلاه ویژه قرمز رنگی به سر می گذارد و تنبک زنان و رقص کنان به در خانه های دامداران رفته و با خواندن آواز از صاحب خانه ها، گردو و بادام هدیه می گیرد.