صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

جنایتی هولناک به خاطر پرتاب تفاله چای!

۱۳۹۴/۱۰/۱۹ - ۱۰:۱۱:۴۶
کد خبر: ۳۵۸۶۸۵
پرتاب تفاله چای از پنجره طبقه دوم یک ساختمان قدیمی، جنایت هولناکی را در منطقه فلاح تهران رقم زد.

به گزارش گروه خبر خبرگزاری برنا به نقل از «شهروند»، عقربه‌ها ساعت 19 چهارشنبه 16 دی‌ماه را نشان می‌داد که ناگهان فریاد‌های وحشتناکی ساکنان خیابان فلاح را به بیرون کشید. 2 مرد با یکدیگر درگیر شده بودند؛ 34 ساله و 45 ساله. یکی از آنها صاحب خانه طبقه دوم بود و دیگری در مغازه املاک طبقه پایین کار می‌کرد. در همهمه این درگیری، ناگهان صدای خودروی اورژانس در خیابان پیچید و دقایقی بعد نور چراغ گردان خودروی پلیس بود که دیده شد. ماموران اورژانس در محل حادثه مرد 34 ساله‌ای را دیدند که غرق در خون روی زمین افتاده بود. با منتقل‌شدن این مرد به بیمارستان، تحقیقات پلیسی آغاز شد.

در حالی که بررسی‌های میدانی در دستور کار ماموران کلانتری 161 ابوذر قرار داشت، مرد 34 ساله در بیمارستان جان باخت. با مرگ این مرد، بازپرس ایلخانی به همراه تیمی از کارآگاهان جنایی پایتخت راهی محل جنایت شدند تا زوایای پنهان ماجرا فاش شود.

بررسی‌ها نشان می‌داد محمود 45 ساله با ضربات چوب بیسبال، سعید 34 ساله را به قتل رسانده است. محمود در طبقه زیرین خانه سعید در مغازه املاکی مشغول به کار بوده که این حادثه تلخ رخ داده است. وقتی محمود دستگیر شد در بازجویی‌ها به جرم خود اعتراف کرد. او به ایلخانی، بازپرس کشیک ویژه قتل دادسرای جنایی گفت: در طبقه همکف، مغازه املاکی ما قرار دارد. در طبقه بالای املاکی، خانه سعید قرار داشت. غروب بود. بیرون از مغازه ایستاده بودم که احساس کردم سعید از پنجره طبقه بالا یک‌سری آشغال به بیرون پرتاب کرد که مقداری از آن روی سرم ریخت. وقتی آشغال‌ها را از سرم برداشتم دیدم سعید تفاله چای را از پنجره به بیرون پرتاب کرده بود. با یکدیگر درگیری لفظی پیدا کردیم که سعید از طبقه بالا خود را به پایین رساند. با هم گلاویز شدیم. او صندلی مغازه را برداشت و به سمتم حمله کرد. به‌سختی توانستم خود را نجات دهم. به سمت مغازه رفتم و چوب بیسبالی را که در مغازه داشتم برداشتم. به سمتش حمله کردم و چند ضربه به او زدم. با هم گلاویز بودیم که ناگهان روی زمین افتاد. غرق در خون بود. فقط گوشه‌ای نشسته بودم و نگاه می‌کردم. جمعیت زیادی جمع شده بود. اورژانس آمد سعید را به بیمارستان برد. نمی‌خواستم او را بکشم. تصور می‌کردم که زخمی شده است. وقتی ماموران کلانتری دستگیرم کردند متوجه شدم فوت کرده است.

با ادعاهای این مرد، وی برای تحقیقات بیشتر راهی زندان شد.

نظر شما