صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

یادداشت میهمان

چرا سید حسن خمینی کاندیدای مجلس خبرگان شد، ولی امتحان نداد؟!

۱۳۹۴/۱۱/۰۸ - ۱۱:۲۹:۳۲
کد خبر: ۳۶۶۷۰۹
نویسنده: وهاب آریان "عطاش"

اصولاً در برخورد اولیه با مسئله قرار شرکت و یا عدم شرکت یادگار گرانقدر امام (س) در انتخابات مجلس خبرگان، شاهد دو رویکرد هستیم. (و یا شاید هم بیشتر) 

1. کاش یادگار امام در این گونه مسائل وارد نمی شد و عطای این کارزار را به لقایش می بخشید، و همانند جد بزرگوار ( من باب استعداد و هوش خدادادی) به درس و بحث حوزوی می پرداخت تا در آینده ای نه چندان دور شاهد اعلام مرجعیت این عالم جوان باشیم. 

2. استقبال از ورود یادگار امام به عرصه سیاست و مقوله انتخابات. 

شاهد مطلب همان بس که؛ شب اعلام کاندیداتوری یادگار امام توسط اخوی بزرگوارشان سید علی خمینی، شاهد شعارهای گوناگونی از جمله خمینی جوان آمد، خمینی بعد از بیست و پنج سال آمد و... بودیم، همگی آنچنان به استقبال رفتند که شعر شهریار ناخودآگاه به ذهن می آمد؛ آمدی جانم به قربانت...  

انگار آمدن سید را سالها به انتظار نشسته بودند.

اما فارغ از این دو رویکرد، سوالاتی هم مطرح است: فی الواقع سید حسن خمینی برای چه به میدان آمد! دلیل کاندید شدن ایشان چه بود! چرا در میان تنوع مجالس، مجلس خبرگان را انتخاب کرد! چرا این دوره! چرا دوره قبل نیامد و یا تصمیم به ورود را به دوره بعد موکول نکرد! 

و یا مثلا؛ سیدجان آمدی، چرا امتحان ندادی! چرا هم برای مردم و هم برای شورای محترم نگهبان فضا را آنچنان مه آلود کردید که تا لحظه آخر چیزی مشخص نباشد! بهتر نبود امتحان می دادید!

تذکر: واقعا برای عموم مردم نتیجه شرکت نکردن سید حسن خمینی در امتحانات و نحوه برخورد شورای نگهبان (هر چه باشد) در هاله ای از ابهام است. علی الظاهر برای شورای محترم نگهبان هم با توجه به سخنرانی و نحوه گفتار فقهای محترم، ابهام وجود دارد که واقع امر چیست امتحان مقدم است یا تاییدیه بزرگان و مراجع تقلید، به قول مشهور اشتهار به اجتهاد در جامعه (البته به گمان نگارنده، وگرنه امیدوارم به یک جمع بندی رسیده باشند)

این نوشته کوتاه در مقام بررسی دو رویکرد گفته شده، بررسی سوالات مطرح شده و در آخر پیشنهاد به شورای محترم نگهبان به عنوان عضو کوچکی از این مرز و بوم است.

با اندک آشنایی و شناخت اجمالی آیت ا... سید حسن خمینی در واقع؛ ساده زیستی، روش تدریس، رعایت زی طلبگی، عطوفت، مهربانی در کلام و نگاه ایشان، اولین نکته ای را که به ذهن متبادر می کند نشان از همان نسبتی است که با جد بزرگوارشان، امام راحل دارند. اغراق نیست اگر بگوییم آیت ا... خمینی غرق در افکار امام خمینی س است. جالب آنکه از این نسبت هم هیچ ابایی ندارند و به نحوی موجبات مباهات ایشان را فراهم می کند.  

نگارنده معتقد است، سید حسن خمینی فارغ از رویکردهای مختلف، (آمدن در صحنه انتخابات و یا ماندن در بطن حوزه و رسیدن به مرجعیت دینی که البته به نظر منافاتی با هم ندارند) آنچه برایش اهمیت دارد احساس وظیفه و ادای تکلیفی است که بر دوش خویش احساس می کند.

تذکر: عموماً ما خودمان را جای دیگری می گذاریم، با فضای فکری خودمان و برداشت خودمان از عالَم اطراف فکر می کنیم و بعد حاصل فکر خویش را به فرد مورد نظر توسعه می دهیم، آنگاه نتیجه می گیریم و رای صادر می کنیم که فلانی باید فلان کار را می کرد و یا چون بهمان کار را نکرد اشتباه کرده است. سعی نکنیم به جای دیگران با فضای فکری خودمان تصمیم و نتیجه بگیریم. باید خویش را در فضای فکری دیگران قرار داد، بر مشی و مناط ایشان فضا را سنجید، بعد رای صادر کنیم که فلانی اشتباه کرده است یا نه! یعنی فرد را با خودش و فضای فکری خودش بسنجیم. نه ایشان را (با روحیه ای متفاوت) با فضای فکری خودمان.

از همین رو، وقتی قرار است رنگ و بوی خمینی کبیر داشته باشی، وقتی آرزویت نشر کلام ایشان است، وقتی فضای فکری خمینی جوان نشئات گرفته از خمینی کبیر است، دیگر خوشحالی ما از آمدن و ابراز احساسات، یا رای صادر کردن که ای کاش نمی آمدی، همه باید در آن فضای فکری ترسیم شود که خمینی جوان دوست دارد رنگ و بوی آن را بگیرد، و آن رنگ و بو همان کلیدواژه ای است که سراسر زندگی خمینی کبیر را به خود مشغول کرده بود. 

وظیفه؛ در واقع احساس وظیفه، امر به آمدن، امر به درس خواندن و امر به شرکت در انتخابات می کند. ادای تکلیف است که شعار جدت را زنده می کند، جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد.

سید حسن خمینی احساس وظیفه کرد و پا به عرصه انتخابات گذاشت، این کلمه را می توان با صدای بلند در سراسر زندگی ایشان نظاره گر بود.

تا به حال به این نکته فکر کرده اید چرا خمینی جوان همان شعار خمینی کبیر در بدو اولین انتخابات کشور پس از انقلاب اسلامی تکرار کرد؛ جمهوری اسلامی نه یک کلمه زیاد و نه یک کلمه کم. (اگر خروج از بحث تلقی نمی شد این جمله که حاوی نکات ظریفی است را بیشتر توضیح می دادم ولی ترس خروج از بحث به همین اشاره برای نکته سنجان اکتفا می کنم) 

دور از ذهن نیست که می توان از پیشینه خمینی، از پشتوانه آن نام نکو استفاده ها برد و در سایه سار آن سالهای سال با احترام روزگار  سپری کرد. می توان راه جد بزرگوار را تنها در راهروهای فیضیه و دارالشفاء دنبال کرد و به تکریم هر خُرد و درشتی به واسطه نَسَبَت با خمینی کبیر دلخوش بود، می توان روحانی محترمی بود و با آن هوش سرشار راه رسیدن به مرجعیت را هموار کرد. می توان آینده ای روشن در کمال آرامش برای خود و خاندان ترسیم کرد. (البته به جهد و تلاش مجدّانه و درس و بحث طلبگی)

اما وقتی خونی در رگت جریان داشته باشد و تو را به نامی بشناسند که یاد و خاطره آن، محاسبه همه محاسبه گران را بهم می ریزد، ناخودآگاه این کلمات به ذهن متبادر می شود؛ تو خمینی هستی و خمینی بمان. 

در این هنگام به ناچار تمام آنچه عده ای برایت رشته بودند پنبه می شود، و تصمیمی میگیری تاریخ ساز.

در عرصه ای وارد می شوی که هرکسی آنجا آز ظن خود قرار است یارت شود. عده ای آمدنت را حرکتی اشتباه می خوانند و عده ای خوشحال از آمدنت به پیشواز می آیند. و تنها خودت میدانی برای چه آمده ای و برای که؛ من اجمالاً نامش را (ابهام آلود برای خودم و روشن برای جنابتان) می گذارم وظیفه، ادای تکلیف. پس این احساس را قدر می نهم و آمدنت را به فال نیک می گیرم.

وقتی این مقدمه پذیرفته شود، پاسخ دیگر سوالات خود به خود مشخص می شود، چرا به عرصه انتخابات وارد شدید، چرا الان آمد، چرا دوره قبل و یا دوره بعد نیامد، چرا مجلس خبرگان و هزاران چرا دیگر پاسخ می یابد.

اما از میان خیل سوالات دو سوال بیش از همه خودنمایی می کند که در ادامه نگارنده قصد دارد با توجه به همان فضای (کانتکس) ذهنی منحصربه فرد، فارغ از کژتابی های ذهن خویش بدان پاسخ دهد.

از میان این همه عرصه چرا عرصه انتخابات و چرا انتخابات مجلس خبرگان؟

حال که مجلس خبرگان برگزیده شد، دلیل شرکت نکردن در جلسه امتحان کتبی و مصاحبه کاندیدا چه بود؟

در مقام پاسخ به سوال اول باید متذکر شوم، به لحاظ همان پیشینه و پشتوانه (نام خمینی) که عرض شد، ابتداً این طور به ذهن متبادر می شود؛ ای کاش حداقل برای حفظ شآن جد بزرگوار در اولین حرکت و حضور در عرصه سیاسی مملکت عنان انتخابات را رها می کردید (بالاخره انتخابات یک سر برد دارد و یک سر باخت) و به انتصابات روی می آوردید، آنجا جایگاه خویش را برانداز می کردید و پس از محکم کردن جایگاه، اگر فضا مهیا بود و کارشناسان بررسی کردند که هیچ گزندی خدای ناکرده به عقبه و همان پیشنیه و پشتوانه ای که عرض شد وارد نمی شود، قدم به عرصه دلهره انگیز انتخابات می گذاشتید. (بالاخره حفظ شآن امام خود می تواند بهانه و توجیح گر خوبی است) اما چه می شود کرد که عقل چرتکه انداز و به قول حکماء (عقل معاش) اینجا از حرکت باز ایستاده و حرف دل (عقل) حکمرانی می کند که وظیفه چیست، به اندک آشنایی با مشی امام (س) به راحتی می توان متوجه شد این گونه مصلحت اندیشی از ساحت امام و به تبع، از ساحت یادگار گرانقدرشان فرسنگ ها بدور است. 

اما چرا مجلس خبرگان چرا مجلس شورای اسلامی و یا ریاست جمهوری نه؟

پاسخ به این سوال، گذری بر زندگی شخصی آیت الله سید حسن خمینی را می طلبد؛ به گواه تاریخ، هنگامیکه آل خمینی به واسطه شرایط جسمی (ناراحتی قلبی) امام (س) در محله خوش آب و هوای جماران سکنی گزیدند، همتی بلند می طلبد که اواخر دهه شصت برای تحصیلات حوزوی تصمیم بگیری راهی قم و حوزه مبارکه علمیه ( با شرایط آن روز قم و فقر شدید امکانات شهری ) شوی و تقریبا اواخر دوران نوجوانی و تمامی عنفوان جوانی را در شهر و این راه صرف کنی. همنشینی با علماء فضلا و طلاب حوزه مبارکه علمیه، و در کنار آن نضج گرفتن شخصیتِ فردی، تحت لوای پدری که خود را مستغرق در امام (س) می داند، همه و همه دست به دست هم می دهد تا مشی طلبگی و زی طلبگی در سید حسن خمینی نهادینه شود و از همان ابتدا خویش را مدیون و مرهون حوزه بداند. آیت الله سید حسن خمینی با آنکه روحیه جستجوگری فراوان داشته و از همان ابتدا در زمینه های مختلف دست به تحقیق و پژوهش زده، از فلسفه غرب و اقتصاد گرفته تا جامعه شناسی و اخلاق، عرفان و فلسفه اسلامی را خوب خوانده و سالهاست که به تدریس مشغول است، ورزش و هنر، به خصوص زبان سینما را خوب می فهمد، به زبان عربی و انگلیسی تسلط دارد، دستی هم در شعر و ادبیات دارد، الحق کاوشگر ماهری است، ولی وقتی نگاه می کنی همه را تحت لوای یک چیز می خواهد و می نامد: طلبه گی.. 

تکیه کلامش یک چیز است، ما طلبه ها. آنچه برایش اولویت دارد دروس حوزوی و شخصیت حوزوی اش است. زی طلبگی و مشی طلبگی برایش اولویت دارد. زندگی اش زندگی طلبگی است. ساده می پوشد، ساده می خورد، ساده زیست می کند، محضرش سنگین نیست، چرا! چون قریب سی سال عادت کرده طلبه وار زندگی کند. قبول کرده و افتخار می کند به روحانی بودنش و به روحانی زیستنش..

بنا به مقدمه گفته شده، احساس تکلیف علت شد تا پا به عرصه گذاشته و به کارزار انتخابات وارد شود، صد البته به مجلسی کشیده می شود که هم خوانی بیشتری با مشی طلبگی و زندگی اش داشته باشد. ( البته اثبات شیء نفی ماعدا نمی کند) مجلس خبرگان فارغ از بار سیاسی و تاثیر گذار بودنش، بواسطه مقایسه با دیگر مجالس از هیجانات کاذب بدور ( و کمتر سیاست زده) بوده و آنچنان اقبالی که به دیگر انتخابات مجالس و ریاست جمهوری می شود، نسبت به این مجلس کمتر و به گواه تاریخ بی حاشیه تر است. (شاید روزهای اول دوستانی در مسیر خیراندیشی پیشنهاد کرده باشند در عرصه انتخابات دیگری وارد شوند بهتر است) اما باز بنا به همان مقدمه گفته شده و فارغ از هرگونه سیاست زدگی تصمیم بر آن شد که در انتخابات مجلس خبرگان شرکت کرده و وظیفه ای را که احساس می کنند به سرانجام رسانند. 

در مقام پاسخ به سوال دوم، دلیل شرکت نکردن آیت الله سید حسن خمینی در امتحانات ورودی کاندیداتوری مجلس خبرگان، باید مقدمه ای عرض شود. در واقع سه روش جهت احراز صلاحیت و ورود کاندیدها به عرصه انتخابات مجلس خبرگان تعریف شده است. 

نمایندگان قبلی مجلس خبرگان و افرادی که به نحوی اجتهاد آنها سابقاً احراز شده است.

اشتهار به اجتهاد در جامعه، به عبارت دیگر تایید مراجع و بزرگان حوزه علمیه.

امتحان کتبی و انجام مصاحبه.

برای آنکه فردی بتواند به عنوان کاندید مجلس خبرگان معرفی گردد ناگزیر است یکی از این سه راه را طی کند. راه اول که مشخص است، می ماند دو راه دیگر، سوال اساسی اینجاست، کدام روش اولویت (عقلانی) دارد، بناء عقلا کدام روش را مقدم فرض می کند که در نبود آن و یا مهیا نبودن مقدمات آن، بتواند (و یا باید) به روش دیگر رجوع کند، در واقع کدام روش بر دیگری ترتب عقلی دارد، (در مقاله ای مستقل اثبات کردیم اشتهار در جامعه اولیت دارد به امتحان) اما به اجمال عرض می شود: از آنجایی که صفت مجتهد توسط اساتیدی بار می شود که به منصه ظهور رسیدن این صفت را باید در گستره زمان و تحت درس و بحث طلبگی در فرد ببینند، همچنین  برخلاف رویه حوزه مبارکه علمیه بوده و هست که آناً بوسیله برگه امتحان و طرح چند سوال، تصمیم بگیرند زین پس فردی را مجتهد بدانند و بنامند. به نظر می رسد باید به این رویه (نظر مراجع و اشتهار در جامعه) که سابقه ای به بلندای تاریخ دارد احترام گذاشت و قدمی در خلاف جهت آن برنداشت.

اما آنجا که امکان رجوع به روش قبل (اشتهار در جامعه و تایید بزرگان و مراجع) نیست، و شرط کاندیداتوری مجلس خبرگان هم احراز صلاحیت اجتهاد داوطلب است، من باب مسدود نبودن رویه قانونی و ضایع نشدن حقوق داوطلب (بنا به عقیده نگارنده) رجوع به این روش بلامانع و در واقع گریزی از آن هم نیست.

ولی نمی توان به هیچ وجه روش امتحان را بر روش طبیعی اشتهار و تایید بزرگان حوزه رجحان داد، از سوی دیگر؛ همانگونه که اعضای محترم شورای نگهبان به مدارک دانشگاهی کاندیدهای مجلس شورای اسلامی (به کلام و اعلام نهاد دانشگاه) اعتماد می کنند، از این سو در قدم اول باید به گفته بزرگان حوزه اعتماد کرده و احراز صلاحیت اجتهاد را به ایشان واگذار نمود، در قدم دوم اگر علماء و مراجع در مورد فردی سکوت کردند، فقهاء محترم متوسل به شیوه امتحان می شوند. 

پس از بیان این مقدمه باید عرض شود، آیت الله سید حسن خمینی بر اساس همان مشی طلبگی که قریب به سی سال است در آن مستغرق هستند، به همان شیوه معمول و مرسوم (حوزه های علمیه) عمل کرده و بجای پاسخ به چند سوال محدود، سوالاتی که سالهای سال در حال تدریس آن و صد البته به خاطر استمرار در تدریس، یافتن پاسخ سوالات برایشان آسان می نموده، شیوه واقعی و البته سخت تایید مراجع و بزرگان حوزه را برگزیده است، در واقع قبل از به معرض انتخاب گذاشتن خویش به رای عموم، خودش را در ورطه سنجش علماء و بزرگان حوزه قرار داده است، که آن هم همان عادتی است که از جد بزرگوار یعنی امام راحل به ارث برده است. 

جای تعجب است برخی از آقایان بجای آنکه به ترتب عقلی این روش توجهی داشته باشند، یکسره کلام از امتحان بر زبان می رانند. وانگهی به سخت بودن روش تایید مراجع و زعیمان حوزه اذعان نداشته و جوری کلام بر زبان می رانند که انگار روش امتحان کتبی و مصاحبه که مجموعا از دوسه مبحث است، (نه وقت می شود و نه مجال طرح سوالات بیشتر است) سخت تر از روش دیگر و اهمیت آن به مراتب بالاتر از تاییدیه مراجع و زعیمان حوزه است. این دوستان یا با مشی و شیوه حوزوی آشنایی نداشته و یا به واسطه سالها دوری از درس و بحث حوزوی قرابتی با آن ندارند. به هر حال آیت الله سید حسن خمینی همان شیوه سنتی حوزه (هرچند راهی سخت) و رویه مرسوم را پذیرفته است. 

در پایان از ابراز پیشنهاد و راهکار خدمت اعضای شورای محترم نگهبان منصرف گشته و خود را در آن حد نمی دانم که خدمت بزرگان محترم شورای نگهبان اساعه ادبی کرده باشم و پیشنهاداتی ارائه دهم. بی شک اعتلای جمهوری اسلامی ایران اولین دغدغه این عزیزان است.

نظر شما