هیج مادری نیست که فرزندش را دوست نداشته باشد. اما گاهی برخی موضوعات مافوق عشق به فرزند است و در این میان شاید دفاع از ناموس و خاک را بتوان ملموس ترین مثال برای این موضوعات ماورای عشق دانست.
وقتی هدف خدا باشد شهادت سه فرزند مثلی از سه قطره از اقیانوس بزرگ شهادت می شود و حسرت ای کاش برای تقدیم فرزندی دیگر در راه دفاع از ارزشها تا ابد در سینه می ماند، این ها نه شعار که بیان واقعیتهایی از زبان مادر شهیدان خالقی پور است. شهدایی که بدون هیچ چشم داشتی جان خود را فدا کردند تا امروز آسایش، اقتدار و پیشرفت، مهمترین ارکان نظام جمهوری اسلامی قلمداد شود.
در دیداری که به عنوان یکی از اعضای شورای شهر با مادر شهیدان خالقی پور داشتم، مادر این شهیدان سوالات مستمر برخی افرادکه چرا آرامش و نه افسوس دربیان و سیمایش موج می زند را اینگونه پاسخ داد گاهی اوقات می گویند شما حتما فرزندانتان را دوست نداشتید که چنین آرامشی در شما مملو است اما هیچ مادری نیست که عشق به فرزند نداشته باشد واقعیت آنست، مسائلی وجود دارد که مافوق دوست داشتن است و باور آن برای هرکسی راحت نیست.
پدر در اسلام آباد غرب و بچه ها در شلمچه درگیرودار جنگ بودند و اگرچه شهادت رسول فرزند بزرگ خانواده در عملیات خیبر مقارن با شب عید قربان بود اما داود و علیرضا نیز باهم در عملیات مرصاد شهید شدند درک این موضوع ماورای تصور است اما مادر پاسخ یکی از این سوال کنندگان را این گونه روایت کرد؛ گفتم هرچند ما اعتقادات خاصی داریم که برایمان ارزشمند است اما حضرت زهرا و زینب (سلام الله علیها ) در این راه مهمترین الگو برایمان قلمداد می شوند به ایشان گفتم از نظر شما حضرت زینب پسران خود را دوست نداشت که اجازه نبرد در جنگ نا برابر دشمن به آنان داد، راوی روایتی دیگر شد و گفت یادم می آید روزی شهید اهل قلم آوینی در مسیر اعزام رزمندگان را دیدم که از من پرسید شما که فرزند بزرگتان شهید شده و همسر و فرزند دومتان نیز در منطقه است اینجا چه می کنید گفتم آمدم پسر کوچک ترم علیرضا را راهی کنم پاسخم توام شد با سوال دیگری از سوی ایشان در خصوص سن و سال علیرضا و فرزند دیگرم، گفتم علیرضا 15 سال دارد و امیر نیز 2 ساله است شهید اهل قلم آوینی از امیر به عنوان مرد منزل یاد کردند و ادامه دادند آیا ناراحت نیستید گفتم چرا، ناراحتم که چرا پسر کم دارم کاش به تعداد موی سرم پسر داشتم تا دراین راه پرهدف هدیه می کردم.
حالا هدف وقتی خدا باشد برای ما شهادت این فرزندان مثل سه قطر از این اقیانوس بزرگ شهادت است من ناراحت بودم که چرا پسر کم دارم و گفتم وقتی انسان هدفی را دنبال کند، اولاد و مال و منال ارزشی ندارد پاسخ دادم اکثر افرادی که شهید شدند جوان بودند یعنی مادران آنها فرزندانشان را دوست نداشتند.
وقتی وصیت این جوانان این می شود که از مال دنیا هیچ نداریم و اگر خواسته ای دارید به پدران و مادرانمان مراجعه کنید یعنی آنها جز جوانی چیزی نداشتند اما همین یک چیز را که گران بهاترین نعمت الهی است هدیه کردند.
مادر نقل می کرد و من در حیرت این همه صبر از خود می پرسیدم به راستی مسئولان تاکنون پاسخگوی ذره ای از این ایثار بوده اند، ما درمقابل این هدیه چه کردیم؟
من مفتخرم به مشوق بودن مادران این مرز و بوم به تشویق فرزندانشان به دفاع از ارزشهای اسلامی، مادری که می گفت وقتی دشمن به مقابل منزل ما رسیده چرا باید پسرانم را نگه دارم و بگویم اول همسایه پیش قدم شود.
آری غیرت مردان ما اجازه نمی داد که دشمن چادر از سر ما بردارد و برهمین اساس بود که جوانان در جنگ، دفاع از ارزشها را به تصویر کشیدند.
اما جنس این صحبتها اگر با سردی احساس مادرانه نیز توجیه پذیر نباشد از جنس حمایت دولت و برخورداری از تسهیلات نیز نیست چراکه اگرچه با توجه به جانبازی پدر و شهادت سه فرزند، دریافت تسهیلاتی همچون حقوق 6 میلیون تومانی و اعتبار بلاعوض 300 میلیونی خرید خانه می توانست آسایش و رفاه بیشتری را برای این خانواده به ارمغان آورد اما امروز نه تنها خود داری خانواده از دریافت کوچکترین تسهیلات که عدم پذیرش نامگذاری کوچه به نام این شهیدان و حضور فعالانه در برنامه های عام المنفعه از موضوعاتی است که به راحتی نمی توان از کنار آن گذشت و شاید در این میان بیان یک رویداد بیش از هرچیز بتواند توجیه گر این همه تواضع و دیگری را بر خود مقدم دانستن باشد آنطور که شنیدم روزی که حضرت آقا(مدظله العالی) به دیدار این خانواده آمده بودند به پدر گفتند شما که سه جوان تقدیم نظام کردید درخواستی کنید، پدر شهیدان خالقی پور پس از کمی تامل بالاترین درخواست خود را تعویض چراغ برق خیابان دانستند و درخواست کردند از اداره برق بخواهید این چراغ برق را که تردد مردم را با مشکل مواجه ساخته نعمیر کند تصور کنید شخصی علیرغم پیشهاد رهبرچشم خود را به روی همه چیز ببندد و تقاضای شخصی نکند نمی دانم اما حتما به دلیل این موضوعات بوده که هرکس به منزل این افراد می آید به لحظ احساسی کم می آورد، این جمله را باید گفت این خانواده اقیانوسی از لطف و بزرگی اند.