بنده بعنوان یک کارشناس اجتماعی که اندک دانشی نیز در حوزه اقتصاد وتوسعه دارم مسائلی را مطرح می نمایم ،چرا که احتمال می رود در انتخاب مسیر دوباره دچار مشکل شویم و از این فرصت طلایی بهره لازم را نبریم.امروز در کمتر اداره یا ارگانی است که شعارهای زیبا و پر طمطراق بر در و دیوارنصب نباشد ،و از هم اینک سعی می شود در ارائه گزارش گوی سبقت را از یکدیگر بربایند ،فرق هم نمی کند این ارگانها دولتی باشد یا غیر دولتی، کشوری یا لشکری ،منتقد دولت باشد یا موافق ،همه مسیر مشترکی را دنبال می کنند.برخوردهای احساسی و شعاری که سالها تکرارشده اینک نیز به وفور دیده می شود.
رشد و توسعه اقتصادی ،اجتماعی و فرهنگی یک عمل جمعی و وابسته به عملکرد کلی اجتماعی است که دربستر زمان و طی یک فرایند طولانی حادث می شود و برای ایجاد و تحقق آن متغیرهای پنهان و پیدای بیشماری دخیل بوده به صورت دستوری و توصیه ای محقق نمی شود به همین علت رهبری به طور مدام بر ایجاد این فرایندها و ساختارها در این خصوص تاکید دارند.
آنچه در این مقاله قصد داریم به آن بپردازیم،تاکید جهت پرهیز از برخورد شعاری و دستوری (عمدی یا سهوی) و حرکت در مسیر صحیح توسعه پایدار می باشد. جهت روشن شدن مسیر و هدف ،تعریفی از توسعه ارائه می شود:مایکل تودارو ، توسعه را جریانی چند بعدی که مستلزم تغییرات اساسی در ساخت اجتماعی، طرز تلقی، باورهای عامه مردم و نهادهای ملی و نیز تسریع در رشد اقتصادی، کاهش نابرابریها و ریشهکن کردن فقر است ،می داند.شادروان حسین عظیمی اقتصاددان ، توسعه را به معنای بازسازی جامعه بر اساس اندیشهها و بصیرتهای تازه میداند.
حال این سوال مطرح می شود اگر به طور جدی قصد تحقق توسعه وجود دارد چرا در انتخاب (استراتژی و مکانیزم )مسیر و ابزاری که جامعه را به توسعه برساند اشتباه می شود؟ کشورهایی که در این راه توفیق داشته و به توسعه رسیده اند چه مسائل و اهدافی را در اولویت قرار داده اند؟
صاحب نظران توسعه طی دهه های اخیر تئوری های زیادی در زمینه توسعه و رشد پایدار ارائه کرده که هر یک مزایا و معایب خود را داشته (طرح آنها در این مقال نمی گنجد وبه فرصت دیگری موکول میشود) اما کارآمدترین روش برای رسیدن به توسعه پایدار ،سرمایه گذاری روی آموزش نیروی انسانی و توانمندسازی آن معرفی شده است.مطالعات و تجربیات بین المللی،مبین و مؤید این نکته است که توسعه پایدار و همه جانبه، الزاماً از بستر نیروی انسانی می گذرد و پیش شرط توفیق، تثبیت و تداوم هرگونه توسعه ، سرمایه گذاری در توسعه انسانی به منزله رکن و هسته اصلی و محوری آن است در دهه های اخیر به منابع انسانی به عنوان عنصری هوشمند توجه شده است که با مهارت و خلاقیت خود نقش اساسی ایفا میکند. نیروی انسانی کارآمد جزو سرمایههای ارزشمند بشمار میآید اساسا “سرمایه دانش ” از “سرمایه تولید” بسیار مهمتر است.
کشورهای درحال توسعه از سرمایه انسانی، بیش از سرمایه فیزیکی بهره دارند بر اساس آمار، سرمایه انسانی، نقش اول ثروت آفرینی در کشورهای توسعه یافته را با ۶۷ درصد به خود اختصاص دادهاست، در حالی که سهم منابع طبیعی و فیزیکی صرفاً ۳۳ درصد است. سهم سرمایه انسانی در کشورهای جهان سوم به لحاظ نظری باید بیشتر از کشورهای توسعه یافته باشد،آنچه در عمل اتفاق می افتد عکس آن است. سهم منابع انسانی در کشور ما با وجود جمعیت جوان و مستعد، فقط ۳۴ درصد از ثروت آفرینی را به خود اختصاص داده است که جای تامل دارد.
دانش و دانایی ملی، رکن اصلی توسعه و نظام آموزشی و گذرگاه نیل به دانایی ملی بشمار میآید.بنیاد زندگی جمعی انسان را “تعلیم و تربیت” تشکیل میدهد و انسان آنگونه زندگی میکنیم که تربیت میشود، از این رو، هر تعبیری که از توسعه داشته باشیم، برای رسیدن به آن تمامی تلاشها بر دوش انسانهایی است که باید بار این قافله را به سر منزل مقصود برسانند.
نهاد آموزش و پرورش مسئولیت تربیت نیروی انسانی در جامعه را بر عهده دارد، از این رو، مهمترین بستر تولید و تربیت نیروی انسانی بشمار میآید.آموزش و پرورش با توجه به نقش و شکل فراگیر امروزی آن، یکی از بنیادهایی است که با جامه عمل پوشاندن به کارکردهای تعریف شده خود یکی از سهامداران عمده این فرآیند به حساب میآید.
برای رسیدن به توسعه پایدار،باید انسان را محور توسعه تلقی کرد و بیشترین سرمایه گذاری برروی منابع انسانی صورت گیرد.رشد دانش و مهارت کارکنان و ایجاد تغییر و تحول در انجام وظایف از جمله اموری است که سازمان را از دو بعد اقتصادی و اجتماعی یاری میرساند ،از بعد اقتصادی آن را کارآمدتر و اثربخشتر مینماید و از بعد اجتماعی موجب بالا رفتن رضایت مراجعان و مصرفکنندگان خدمات سازمان میشود. ساز و کاری که میتوان به وسیله آن به منابع انسانی اهمیت داد و از آن به عنوان یک سرمایه بیپایان و پایدار در جهت بهرهوری و پویایی سازمان بهره گرفت آموزش به منظور توسعه نیروی انسانی است. یکی از عواملی که تاثیر زیادی بر بهرهوری دارد و میتواند در بهبود آن نقش مهمی ایفا کند آموزش است که نوعی سرمایهگذاری بلندمدت محسوب میشود نه هزینه جاری و ارتباط مستقیمی بین آموزش نیروی انسانی و بهرهوری وجود دارد.
کشورهای موفق و پیشرو در در زمینه توسعه تلاش فراوانی صرف توانمند سازی نیروی انسانی خود کرده ،پس از آن توانسته مسیر توسعه را به صورت پیوسته طی نمایند .سرمایه گذاری در حوزه های زیرساختی از جمله نیروی کار،نیازمند صبر و بردباری است، مردمانی عجول که حوصله لازم ندارند،همواره با برنامه های کوتاه و شعاری منافع خود را تامین می کنند ،علاقه ای به برنامه های آینده نگر و دیر بازده ندارند آنها مواد خام می فروشند تا وعده غذایی اکنون تامین شود ،تجارت را برتولید ترجیح می دهند، چرا که تولید زحمت دارد ،این است حکایت جامعه ایران طی سالهای گذشته و اگر تدبیر نشود آینده نیز بهتر از اکنون نخواهد بود.
همواره کار در حوزه فرهنگ و آموزش و پرورش که نمود آنی ندارد به وقت مقتضی موکول میشود و زمان مقتضی در لابه و لای ضرورتهای دیگر ،پیش نمی آید و اگر پیش آید فرصت پرداخت جدی به آن وجود ندارد.سوالی که برای بنده مطرح است، چرا با مقوله فرهنگ به این صورت برخورد می کنیم؟ چه زمانی فرهنگ اولویت پیدا خواهد کرد و اصل و اساس همه برنامه ها قرار خواهد گرفت ؟ چه زمان فرهنگ از کالایی تزیینی به یک ضرورت حیاتی تبدیل می شود و اصحاب فرهنگ از ارزش و اعتبار لازم برخوردار خواهند شد ؟چه وقت موازی کاری در زمینه فرهنگ کنار گذاشته و مدیریت واحد فرهنگی حاکم خواهد شد ؟ (هر یک از سازمان های فرهنگی مسیری جداگانه را انتخاب کرده و به صورت جزیره های پراکنده در حال فاصله گرفتن از هم هستند حتی توان اینکه بتوانیم بین این جزیره های پراکنده ،پلی ایجاد نماییم را نیز نداشته ایم به همین دلیل بهره وری در حوزه مسائل فرهنگی به حداقل رسیده و کار فرهنگی را نیز جدی نمی گیرند.)چه وقت کار فرهنگ به صاحب آن واگذار و از دخالت های نا بجای افراد غیر کارشناس و غیر مسئول جلوگیری خواهد شد؟ (حکایتی کوتاه نقل می شود:بزرگی قرن ها پیش گفت: قصاب ، قصابی کند ، نجار ، نجاری کند ، سرباز ، سربازی کند و ….. تا کی می خواهیم قصاب را جای نجار قرار دهیم و انتظار داشته باشیم کار بدرستی پیش خواهد رفت.)
در عرصه اقتصاد مقاومتی اقدام و عمل ممکن است دوباره اشتباه صورت گیرد بسیاری از مدیران و تصمیم گیران فکر می کنند جایگاه اقتصاد مقاومتی صنایع بزرگ ، کارخانجات و شرکت های زنجیره ای و چند منظوره است ،غافل از اینکه اگر مقاومت اقتصادی واقتصاد متکی بر زیرساختهای درونی می خواهید باید به تربیت نیروی انسانی آگاه، با وجدان تخصص و مهارت توجه کنیم.باید آموزش و پرورش را از وضعیت فعلی که تبدیل به مکانی برای فرصت سوزی و هرز رفتن استعدادهای فرزندان مان شده متحول کنیم و استراتژی توسعه را از توجه به روبناهای سخت افزاری زود بازده به سمت اقتصاد دانش بنیان که تکیه برتوان و استعدادهای ذاتی و بومی مردم دارد سوق دهیم چرا که مشکل ایران در زمینه توسعه ،سرمایه مادی نیست ،بلکه مشکل از فرهنگ است.
عملکرد کنونی آموزش و پرورش نمی تواند نیاز یک جامعه پیشرو و در حال تحول را تامین کند ،امروز فرزندانمان را با هزار امید و آرزو به مدرسه راهی می کنیم برای پیشرفت آنها وقت و هزینه بسیار صرف، پس از دیپلم به دنبال لیسانس و مدرکی دیگر. سیستم تعلیم و تربیت در تمام سطوح آن چقدربه آموزش مشاغل و حرفه بها می دهد؟چه زمان به این آگاهی می رسیم که لیسانس یا فوق لیسانس مجوز کار نیست ؟و آموزش به شکل فعلی یکی از موانع اصلی توسعه است.
آموزش پرورشی که در کلان کشور به عنوان یک ،سازمان انسان ساز تنها در شعار مطرح میشود ،نتیجه ای جز نخبه پروری ناقص به دور از اخلاق و تربیت ،تعهد و وجدان و فراموشی بخش عظیم جمعیت دانش آموزی نخواهد داشت ،باید متحول شود.لذا با تاکید می گویم جهت تحقق اقتصاد مقاومتی و مقاوم سازی اقتصاد و تکیه آن بر بنیان های درونی چاره ای نداریم که نگاه خودمان را به مدارس به عنوان کارخانه های انسان سازی و تعلیم و تربیت تغییر دهیم و نقش وکارکرد آنها را باز تعریف نماییم.تعلیم و تربیت را در تمام سطوح به عنوان پایه و اساس رشد و حرکت در تمام مسیرها بدانیم و اولویت اول را به آن بدهیم.
تنها در این حالت است که می توان توقع داشت نتیجه این نوع آموزش، تربیت انسانهایی با ایمان ، باوجدان ،تعهد ،غیرت و… خواهد شد که سفیر فرهنگی کشور در هر گوشه ای از دنیا زندگی می کنند خواهند بود هم اقتصاد مقاومتی را محقق می سازند و هم باعث حفظ عزت وعظمت ایران خواهند شد.
دکتر علیرضا سعیدی مهر