به گزارش گروه اجتماعی خبرگزاری برنا، بخش چهارم شرح دعای سحر حضرت امام سید روح الله خمینی(ره) به شرح زیر است:
اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُکَ مِنْ نُورِکَ بِانْوَرِهِ، وَ کُلُّ نُورِکَ نَیِّرٌ. اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُکَ بِنُورِکَ کُلِّهِ.
بار الها من از تو سؤال مى کنم به نورانى ترین نورت، و همه نور تو نورانى است. بار الها من از تو سؤال مى کنم به همه نورت.
در عدم انحصار نور به انوار محسوسه
بدان که از جلیل ترین چیزهایى که از عالم ملکوت بر کسى که با قدم معرفت، سالک إلى اللّه است وارد مى شود، و از عظیم ترین فیضى که از حضرت جبروت بر کسى که از قریه نفس و طبیعت که ساکنانش ستمکارند مهاجرت نماید افاضه مى شود، و از نفیس ترین خلعت هایى که پس از خلع نعل ناسوت از ناحیه وادى مقدس و بقعه مبارکه بر او پوشانده مى شود، و از شیرین ترین چیزهایى که از شجره مبارکه که در جنت الفردوس است پس از قلع نمودن شجره ملعونه از عالم طبیعت، به ذائقه او مى رسد آن است که سینه اش از براى فرا گرفتن ارواح معانى و بطون آن، و سرّ حقایق و مکنون آن، فراخ مى شود و دریچه قلب او باز مى شود و آنها را از قشرهاى تعینات مجرد مى سازد، و از گورستان ماهیت هاى تاریک برمى انگیزد، و گرد و غبار عالم طبیعت را از سر و روى آن برمى افشاند، و آنها را از عالم دنیا به عالم آخرت باز مى گرداند، و از تاریکى تعین رهایى داده به نورانیت بى تعینى مى رساند، و از درکات نقص به درجات کمال نائل مى سازد.
و از این شجره مبارکه و چشمه زلال است که درهاى تأویل بر دلهاى سالکان باز مى شود و به شهر علماء راسخین (دانشمندان استوار و پاى برجا) درمى آیند و راه حس را پشت سر گذاشته به منازل کتاب الهى سفر مى کنند، زیرا که قرآن را منزلها و مرحله ها و ظاهرها و باطنهایى است که پست ترین آنها آن است که در پوسته الفاظ محصور، و در گورستان تعینات مدفون است، چنانکه در حدیث است که از براى قرآن ظاهرى است و باطنى و حدّى و مطّلعى.
و این منزل واپسین نصیب کسانى است که در زندانهاى تاریک عالم طبیعت زندانى هستند، و سایر مراتب آن را لمس نمى کنند مگر آنان که از کثافتهاى عالم طبیعت و حدث و آلودگى آن پاک بوده و با آب حیاتى که از چشمه هاى زلال و صاف جارى است وضو ساخته و دامن اهل بیت عصمت و طهارت را گرفته و به شجره میمونه مبارکه متصل گشته و به دستاویز محکمى که جدا نمى شود و ریسمان مستحکمى که پاره نمى گردد چنگ زده باشند، تا تأویل و تفسیرشان به رأى خود و از پیش خود نباشد، زیرا تأویل قرآن را بجز خدا و استواران در دانش کسى نمى داند.
پس همین که سینه اش براى پذیرش اسلام حقیقى فراخ شد و هدایت و نور الهى شامل حال او گردید آن گاه مى فهمد که نور نه فقط همین است که در مصداقهاى عرفى است و از جمله اعراضى است که بجز در قسمت سطحى اجسام تاریک ظاهر نمى شود و بجز چشم، آن هم با شرایطى که مقرر شده است حس دیگرى آن را درک نمى کند و دیگر حواس را از درک آن نصیبى نیست و خود را دو آن و دو لحظه نمى تواند باقى نگه دارد، بلکه براى او روشن مى شود که علم نیز نورى است که خداوند آن را در دل هر کس از بندگانش که بخواهد مى افکند. و حقیقت نور که عبارت است از اینکه خود در ذاتش ظهور داشته باشد و غیر خود را نیز ظاهر سازد این حقیقت در علم از طریقى تمامتر و راهى روشن تر و محکم تر جلوه گر است.
پس نور علم براى همه حواس و وسایل درک جلوه گر است، بلکه در مرآتهایى که فوق حواس است جلوه گر است، از قبیل نفوس کلیه الهیه و عقول مجرده قدسیه و فرشتگان پاک و پاکیزه. و به واسطه علم است که باطنهاى اشیاء همانند ظواهرشان منکشف مى شود. و علم نورى است که به عمق زمین و آسمان دور دست نفوذ مى کند و خود نیز در طول مرور شبها و روزها باقى مى ماند، بلکه بعضى از مراتب علم بر زمان و زمانیات احاطه کرده و مکان و مکانیات در نزد آن درهم مى پیچد.
بلکه بعضى از مراتب علم، واجب است به وجوب او،[1] و بر آسمان و زمین ها گسترش دارد و اوست که به همه چیز احاطه علمى دارد، و آن وقت است که به فضل خدا و موهبت او بر قلب سالک منکشف مى شود که نور عبارت است از وجود، و در دار هستى بجز او نورى و ظهورى نیست، و هر چه نور و ظهور است به او باز مى گردد (چنانکه در حدیث وارد است): اى خدایى که نور را نورانى کرده اى.
اى خدایى که تاریکى ها و نور را قرار داده اى. (و در قرآن کریم است:) اللّه نور آسمان ها و زمین است. و نورانیت انوار عرفى و نورانیت علوم با همه مراتبش همه از آن نور گرفته شده و گر نه ماهیت آنها همه ظلمت است، تاریکى هایى که به روى هم انباشته شده و کدورتهایى که در هم فرو رفته. پس نورانیت عالم ملک و ملکوت، و ظهور پردگیان قدس و جبروت، همه به واسطه نور اوست و اوست نور مطلق و ظهور صرف، بدون آنکه با کمترین ظلمت و کدورتى آمیخته باشد، و دیگر مراتب انوار همگى از نور اوست. و در دعاى کمیل است:
بار الها، تو را مى خوانم به نور و جهت آن چنان نورى که همه چیز براى آن روشن شده است. و در کافى از قمى، و او از حسین بن عبد اللّه صغیر، و او از محمد بن إبراهیم جعفرى، و او از احمد بن على بن محمد بن عبد اللّه بن عمر بن على بن أبی طالب، و او از امام صادق علیه السّلام نقل مى کند که فرمود: همانا خداى تعالى بود هنگامى که بودى نبود، پس بود و مکان را آفرید، و نورها را آفرید، و نور الانوار را که همه انوار از آن نورانى شد آفرید، و از نور خودش که انوار از آن نورانى است در آن جارى کرد، و آن همان نورى است که از آن محمد و على را آفرید، پس آن دو بزرگوار همواره دو نورهاى نخستین بودند چون پیش از آن دو چیزى پا به عرصه وجود نگذاشته بود، پس آن دو نور پاک و پاکیزه در صلب هاى پاک در جریان بود تا آنکه در پاکترین صلب هاى پاک که عبارت از عبد اللّه و ابى طالب بود از هم جدا شدند. سخنى از نور نقل کلام منسوب به محیى الدین، و اینکه نور اسم صفت است یا اسم فعل؟
داود بن محمود قیصرى در شرح فصوص الحکم و محمد بن حمزة ابن فنّارى در شرح مفتاح غیب الجمع و الوجود تألیف محقق عارف محمد بن اسحاق قونوى، به شیخ بزرگ محیى الدین عربى اندلسى نسبت داده اند که: نور از اسماء ذات است، و محیى الدین هر اسمى را که دلالتش بر ذات ظاهر باشد اسم ذات، و هر اسمى را که دلالتش بر صفات روشن تر باشد اسم صفت، و اگر بر افعال روشن تر باشد اسم فعل قرار داده است.
ابن فنارى گوید: من مى گویم: شیخ کبیر پس از آنکه اسماء را در این جدول ضبط کرده (آن گاه جدولى نوشته و در آن جدول نور را در ردیف اسماء ذات نوشته است) گفته: این ها که اسماء حسنى هستند بعضى از آن بر ذات او (جلّ جلاله) دلالت دارد، و گاهى با اینکه بر ذات دلالت دارد بر صفات او و یا افعال او و یا بر هر دو نیز دلالت دارد. پس هر آن اسمى که دلالتش بر ذات ظاهرتر بود ما آن را اسم ذات قرار دادیم و همین کار را در اسماء صفات و افعال کردیم، یعنى هر اسمى که دلالتش بر صفت یا فعل ظاهرتر بود اسم همان قرار دادیم. و این نه به آن معناست که اسم هایى که در جدول اسم ذات نوشته شده در غیر آن مدخلیتى ندارند؛ مانند اسم رب که اگر به معناى ثابت باشد اسم ذات است، و اگر به معناى مصلح و سازنده باشد اسم فعل است، و اگر به معناى مالک باشد اسم صفت است.
و نیز شیخ در همانجا گفته: بدان که مقصود ما از ذکر این اسماء (یعنى اسمائى که در جدول ذکر شده) آن نیست که اسماء اللّه را منحصر در این ها کرده باشیم و نه اینکه بگوییم بجز این ها اسم دیگرى براى ثبت در این جدول یافت نمى شود، بلکه این ترتیب چیزى بود که به ذهن ما گذشت. پس اگر تو اسمى از اسماء حسنى را دیدى بر این جدول بیفزا، و هر اسمى را در آنچه ظاهرتر است از اسم و فعل و صفت منظور بدار.(پایان آنچه به شیخ نسبت داده شده بود).
من مى گویم: اظهر آن است که نور از اسماء صفات و بلکه از اسماء افعال باشد، زیرا ظاهر ساختن نور چیز دیگرى را در مفهوم آن اخذ شده. پس اگر آن غیر را اسماء و صفات در حضرت الهیه دانستیم نور از اسماء صفات خواهد بود. و اگر آن غیر عبارت باشد از مراتب ظهورات عینیه، در این صورت نور از اسماء افعال خواهد شد چنانکه در آیه شریفه مى فرماید: اللّه نور آسمان ها و زمین است. و مى فرماید:خدا هر کسى را که بخواهد به نورش هدایت مى فرماید.
و سید الموحدین امیر المؤمنین علیه السّلام در دعاى کمیل عرض مى کند: بار الها، تو را مى خوانم به آن نور و جهت که همه چیز براى آن روشن شده است. و در دعاى سمات است: بار الها تو را مى خوانم به آن نور و جهت که به واسطه آن به کوه تجلى کردى و کوه را از هم پاشیدى و موسى مدهوش بر زمین افتاد. پس اسم نور در تحت اسم ظاهر است و رب شهادت مطلق و یا شهادت مقید است. و همچنین اسم رب که شیخ آن را در ردیف اسماء ذات تعیین کرد، آن نیز به اسم فعل شبیه تر است.
و این گونه مطالب را توضیحات بیشترى است که مناسب با وضع این اوراق نیست و تنگى مجال و وقت، و کثرت هجوم گرفتاریها و ناراحتى ها نیز اجازه بیش از این را نمى دهد. بار الها، عاقبت ما را اصلاح فرما، و ریشه درخت ظلمت و تاریکى را از دل ما بر کن (یا ریشه ستمکاران را بر کن).
[1] ) مانند صور مرتسمه بنا بر مذهب شیخ، و اعیان ثابته بنابر مسلک عرفا. (مترجم)