صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

اتفاقی عجیب در قبرستان بهشت زهرا

۱۳۹۵/۰۴/۱۹ - ۰۷:۰۳:۱۱
کد خبر: ۴۲۸۱۵۴
در غسالخانه ها و قبرستانها اتفاقاتی عجیب می افتد که خیلی از ماها از آن بی خبریم.

به گزارش گروه روی خط رسانه های خبرگزاری برنا، یکی از این خاطره ها مربوط به حسین گودرزی است که سالها پیش در شیفت 12 شب تا 4 صبح کار می کرده و وظیفه گشت زنی در محوطه قطعات بهشت زهرا را داشته است.

او درباره یکی از همین شبهای شیفت کاری می گوید: با یکی از همکارانم در محوطه با ماشین در حال گشت زنی بودیم، پایین قطعه 72 در موازات نور چراغ دیدم سه سر آدمیزاد تا گردن از خاک بیرون است و ما را نگاه می کنند.

از ترس جرات تکان خوردن نداشتم، حتی نمی توانستم همکارم را که خوابیده بود، بیدار کنم، مات و مبهوت با دستم او را متوجه کردم. این صحنه را که دید گفت فرار کنیم .

بالاخره بعد از چند دقیقه اسلحه را برداشتیم و با چراغ قوه قدم به قدم با ترس جلو رفتیم که ناگهان با سه انسان زنده در حالی که به ما سلام می کردند روبرو شدیم. ماجرا از این قرار بود که روز گذشته یکی از بستگانشان اینجا دفن شده بود.

 آنها برای مراسم از شهرستان راه افتاده بودند اما به دلایلی آخر شب به تهران رسیده بودند.

ماشین را در پارکینگ حرم پارک کرده و از ورودی حرم به اینجا آمده بودند و به علت تالم بسیار تصمیم گرفته بودند شب سر مزار آن مرحوم بخوابند.

وقتی نیمه شب صدای ماشین گشت و نور چراغ را دیدند در حالی که دراز کشیده بودند سرهایشان را از زیر پتو بیرون آورده و به ما نگاه می کردند. در نهایت آنها را به طرف حرم امام هدایت کردیم.

منبع: رکنا

 

نظر شما
نظرات
ناشناس
|
|
۰۷:۰۳ - ۱۳۹۵/۰۴/۱۹
واقعآمسخره بود
ناشناس
|
|
۰۷:۰۳ - ۱۳۹۵/۰۴/۱۹
خیلی مسخره بود خیلی
تهراني
|
|
۰۷:۰۳ - ۱۳۹۵/۰۴/۱۹
اين مامورها رو بايد محاكمه كنند چقدر بي رحم و ترسو بودن رفتن اسلحه برداشتن ؟؟؟؟؟ يعني ميخاستن سه نفر زنده رو به قتل برسونن!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ناشناس
|
|
۰۷:۰۳ - ۱۳۹۵/۰۴/۱۹
کجاش عجیبه!!!!ولی خداییش خیلی خندیدم
ناشناس
|
|
۰۷:۰۳ - ۱۳۹۵/۰۴/۱۹
واقعا اون قدر خندیم که به دستشویی رفتم
نت
|
|
۰۷:۰۳ - ۱۳۹۵/۰۴/۱۹
مسخره
محمد
|
|
۰۷:۰۳ - ۱۳۹۵/۰۴/۱۹
اين خبر قديميه ،چرا تظر ها رو نميزاريد ،پس اين بخش رو برداريد
ناشناس
|
|
۰۷:۰۳ - ۱۳۹۵/۰۴/۱۹
این داستان را دوسال قبل شنیدم