صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

نیم نگاهی به دفتر شعر منصور علیمرادی

آیا وقت آن نرسیده که در خودمان نچرخیم؟

۱۳۹۵/۰۴/۲۱ - ۰۹:۲۷:۴۴
کد خبر: ۴۲۹۴۵۸

اگر تاکنون دفتر شعر «آوازهای عقیم باد» منصور علیمرادی را نخوانده اید، ضرر کرده اید. توان نقد اشعار را ندارم. منصور علیمرادی نعمت میرزاده خراسانی است، شاملو است، اخوان ثالث و ... نه هیچکدام نیست. منصور علیمرادی است. آوازهای عقیم باد مجموعه شعری است در 64 صفحه با شمارگان 1100 نسخه توسط نشر آموت در سال 1391 منتشر شده است. بوی خون، مسلسل، کوه تفنگ می دهد. شعرهایش بر جان خواننده می نشیند و آتش می زند. شعر به او الهام شده است اما افکارش زاینده شرایط اجتماعی است. هنوز هویتش نامشخص است. باید قید کرد شاعر هنگامی که منصور شهری شد از غم هایش می گوید. اگر چه ساده است اما به دل آدم می نشیند. این غم را همه مردم دارند خونه ی کلثوم را آیا ساخت؟ آصفو خدمت رفت؟ پسر خدایار وامش را پرداخت؟ اینها هستند غمهای مردم روزگار ما که اگر چه ساده هستند اما ریشه در مشکلات اقتصادی منطقه دارند. وام های ارائه شده از سوی بانک ها که زود خرج می شود و خانه وام گیرنده ویران می شود و برج های بانک بالا می رود. در گذشته های دور مردم خان را می شناختند. اگر چیزی می داد و سر سال چند برابر می گرفت. آنها می دیدند که گردن خان کلفت تر شده است و تفنگ دارانش زیاد شدند حالا جای او، بانک است که وام می دهد و می گیرد. سهم آدمی پرنده های غم انگیز بی وطن است. لهیب شعله ی جیغ از درون است.آنکه می میرد بدون دغدغه کفن می پوساند اما کنار نعش اوست که شاعر از پا در می آید.

در شعر منصور علیمرادی نعش و جنازه، اسلحه و یاغی دو معنی دارند. یک معنی که در ادبیات و یک معنی که حقیقی و عینی است در ذهن مردم است. یاغی از آن کلماتی است که باید علیمرادی شوی و از شناخت حسی منطقه به شرایط منطقی رسیده باشی تا معنی گزارش پاسگاه ده بالا را بفهمی جنازه های دو یاغی - الو - الو مرکز

و در پایان شعر است که خواننده می فهمد که این جنازه ها چه کسانی هستند.

روایت است که در سوگ آن دو سرو بلند

نشسته اند دو یاغی و زار می گریند

روایت است شبی را که نعش آوردند

ترانه های زنی یائسه ورم کردند

تمام مردم ده بر مزار خود بودند

جنازه های دو زن سوگوار خود بودند

و باید آدمی در مرز زندگی کند. جیرفت و کهنوج و منوجان باشد. تاریخ خونبار آن منطقه را بداند که زحمت کشان را یا اجنبی ها می کشند و یا دولتی ها به جرم حمایت از یاغی ها و یا یاغی ها به جرم حمایت از دولتی ها و اغلب نعش ها زیر خاک و شن می مانند.

می ریخت خاک و شن به گریبان نعش ها

بادی که داشت از ته دره نمی وزید

شب در کنار لاشه های سنگین کو هی

بر بوی سرخ خون سحر پوزه می کشید

در همه دفتر ، جسد پاره پاره، فرمان آتش، نعش، تیرباران، خنجر، غریبی، خون، کفن، یاغی، جیغ و.. در اشعار دیده می شود. این کلمات سرود مردمی است که با آن زندگی می کنند و معنی آن را باید از مردم پرسید. از سینه مردم درآورد. همان کاری که منظور علیمرای از کودکی کرده است. این کلمات رااز جامعه و زندگی گرفته است. به او الهام شده است. این کلمات را از کامپیوتر و در صدای پیانو زیر نسیم کولر و گرمای بخاری به دست نیاورده است. هر چند که در نوشتن در آن در شرایط نبوده است. شعرهای علیمرادی می سوزاند. بر جگر آبله می گذارد. خواننده دندان بر هم می فشارد. احساس می کند که بیدار باشی در رگهایش جرس می زند. می داندکه خبرهای آن منطقه را باید با فرهنگ مردم همان منطقه معنی کند تا درک کند

و دفتر شعر با شعر:

«تو مث یه گرد بادی که فقط

یه عمریه داری می چرخی تو خودت

من مث یک بره ام که یه نفر

سرشو می بره تو تولدت!»

به پایان می رسد. آیا وقت آن نرسیده که در خودمان نچرخیم؟

 

نظر شما