صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

دلنوشته های یک خبرنگار

ما هم خبرنگار نیستیم

۱۳۹۵/۰۵/۱۷ - ۱۲:۲۵:۴۷
کد خبر: ۴۴۲۰۴۵
همیشه 17 مرداد ها برایم یک هیجان خاص دارد. انگاریکسال به کودکیم اضافه می شود. کودکی که دوست دارم تیغ بیندازم و پوستش را غلفتی بکنم.

به گزارش برنا از اصفهان ،15 ساله شدم. درسال هایی که جبران کودکی گذشته دشواراست. درآستانه میانسالی، گذشته ام آنقدرزیرپوستم ریشه دوانده که انگاربا من یکی شده.همیشه 17 مرداد ها برایم یک هیجان خاص دارد.

انگاریکسال به کودکیم اضافه می شود. کودکی که دوست دارم تیغ بیندازم و پوستش را غلفتی بکنم. این روزها دیگر از آن کودکی پر هیجان چیزی نمانده و آنقدر ترک خورده که دیگر با هیچ بند امیدی هم بند زده نمی شود مثل یک قوری شکسسته ای که هر بارتکه ای از آن جدا می شود. حس می کنم حالا مثل یک کتاب خاک گرفته توی کتابخانه بیات شده ام.

یادم می آید که پدرم دوست داشت مهندس بشوم اما مثل همیشه کودک چموش ذهنم گستاخ بود. نه مهندس شدم نه دکتر. اسمم شد خبرنگار. نه به آن معنای خاص با ایده آل هایی که توی نوشته های اوریانا فالاچی و قاضی زاده و قندی دنبالشان می گشتم . یک آدم آشفته حال که 17 مردادها برایش غم انگیزتر از همیشه است با یک هیجان تلخ. شاید باید همان روزها این شغل لعنتی را کنار می گذاشتم. همان روزهایی که قاضی زاده، استاد بزرگ روزنامه نگاری گفت: تو روزنامه نگار نمی شوی، برو رخت بشور. همان روزهایی که همه به این طعنه نیش دار استاد تمام قهقهه زدند.

من باید ناامید می شدم و سرم را زیر می انداختم و به قول معروف می رفتم سر رنگ و روغن های زندگی عادی. شاید باید همان روزها عطای جوایزی که بر حسب سلیقه خوب یا بد داوران، بر سرم آوار می شد را به لقایش می بخشیدم و از این خوشحالی موقتی سرخوش نمی شدم.

این حرف ها نه دلنوشته است و نه گلایه شاید مغلطه های یک ذهن آشفته است. در این روزهایی که از روزنامه نگاری اصفهان چیزی نمانده جز حرف های کلیشه ای که بخش عمده اش ختم می شود به رپورتاژ آگهی ها و هدیه هایی که به نوعی رشوه می شود برای تعریف و تمجید از مدیران و عملکرد ادارات .

کجای کارم بعد از 15 سال که طوق آن را به گردنم انداخته ام ولی افتخاری برایم نیست . مثل یک خط خطی بدون هدف روی کاغذ هایی که فقط محیط زیست را زیر سوال می برند. فکرش را بکن شده ایم خبرنگاران مقوایی که توی خیالات محالمان دست و پا می زنیم و حالا دیگر برایمان فرقی نمی کند. دیگر نه از آن موج های رسانه ای خبری است که یک مدیر را جابه جا می کرد و یا سر مترو را خم می کرد. حالا چشم دوخته ایم که توی مچاله های روزنامه ها چقدر پول درمی آید. در یک جمله ما خبرنگار نیستیم .                                  

 

نظر شما