فوتبال حرفهای ما همچنان وامدار حضور تیم های وابسته به بنگاه های صنعتی است. نوعی از باشگاهداری که زمانی در اروپای شرقی رایج بوده است. مزایا و معایب این نوع حضور بنگاههای بزرگ صنعتی دولتی و نیمهدولتی در فوتبال ایران چیست؟به سراغ مرتضی دلاوری دبیر اجرایی کمیتهی راهبردی فرهنگ و ورزش مس رفتیم و با او به گفت و گو نشستیم. حضور چندین ساله او در فضای مدیریتی فوتبال حرفهای و همچنین سبقه فرهنگی او به عنوان یک نویسنده و شاعر ،موجب شده تا او نگاهی جامع و متفاوت به این اتفاق پیچیده ورزش حرفهای ایران داشته باشد. این گفت و گو را بخوانید:
آقای دلاوری چه شد که تیمهای صنعتی به قطبهای فوتبال کشور بدل شدند؟تا قبل از دهه ۸۰ فوتبال ایران در دو نام پرسپولیس و استقلال خلاصه میشد. اما از دهه ۸۰ به بعد اوضاع عوض شد. تیمهای ثروتمند صنعتی فضای دوقطبی فوتبال کشور را برهم زدند و ما با قهرمانی و نتایج بسیار خوب تیمهایی مثل سپاهان، فولاد، ذوب آهن و مس روبهرو شدیم. این اتفاق در نگاه اول اتفاق بزرگ و فرخندهای بود .فوتبال از دو قطبی خارج شده بود و تیمهای شهرهای غیر از تهران و همینطور طرفدارانشان جایگاه خود را در فضای فوتبال کشور تثبیت کردند . اما حالا بعد از یک تجربه ۱۵ ساله نگاه عمومی در میان کارشناسان و حتی مدیران همین تیمها نسبت به ادامه این اتفاق منفی است. ماجرا از چه قرار است؟ این نگاه منفی چه دلایلی دارد؟
برای تحلیل این اتفاق باید در همین دورهای که شما میگویید تمایزهایی قائل شویم. این ماجرا در دو برهه جداگانه شکل میگیرد.در واقع تا قبل از ماجرای خصوصیسازی که در نیمه دوم دهه ۸۰ کلید خورد،این تیمها وابسته به کارخانهها و شرکتهای بزرگ دولتی بودند و این سازمانها و کارخانهها طبق مصوبه دولت در باشگاهداری هزینه می کردند و این جزو مالیاتشان محسوب میشد. با بهبود شرایط اقتصادی در دهه ۸۰ ،سرمایهگذاری قانونی این تیمها در ورزش حرفهای و باشگاهداری افزایش هم یافت و خب بازیکنان، مربیان و واسطهها مهمترین کسانی بودند که از این اتفاق سود میبردند و البته هواداران محلی این باشگاهها نیز هویت و غرور بیشتری در عرصه ورزش کشور احساس میکردند. این اتفاق همچون کاتالیزوری بود که به جریان و تواناییهای فوتبال حرفهای ما در یک دوره کوتاه قدرت بخشید اما خب همه میدانستیم که این روند تا ابد نمیتواند ادامه پیدا کند. این خرج بیرویه در فوتبال حرفهای یک جایی باید قطع میشد و از اصول بدیهی اقتصاد ورزش پیروی میکرد. اما به هرحال در این دوران چه خوب چه بد همه حسابها و شیوه کار مشخص بود. این تیمها در شهرستانها و شهرها پا گرفتند و انس و الفتی نیز با مردم محلی ایجاد کردند و البته انتظارات و توقعاتی. یادمان باشد که این اتفاق یعنی ملزم ساختن بنگاههای بزرگ اقتصادی دولت برای سرمایهگذاری در عرصه فوتبال و ورزش حرفهای حاصل یک اجماع عمومی بر سر مسئله ورزش و فوتبال بود. شما ببینید این فرایند و استفاده از درآمدهای بنگاههای دولتی مثلا در حوزه فرهنگ به کار گرفته نشد.چرا که در مورد مسئله فرهنگ و هنر و شیوههای گوناگون بروز و تجلیاش، یک اجماع همگانی وجود نداشت و گروههای سیاسی موجود در کشور هرکدام سلیقه و شیوه خاص خود را در مسئله فرهنگ پیگیری میکنند. اما در مورد ورزش با حوزه کم خطری روبه رو بودیم که همه مسئولان سیاسی کشور از همه جناحها بر لزوم سرمایهگذاری در آن پافشاری کردن و تصویر نسبتا مشابهی از این ماجرا را در ذهن داشتند. و خب سود اصلیاش را نسلی از بازیکنان ما بردند که بدون آنکه نیاز باشد رنج مهاجرت را متحمل شوند، با درآمدهایی قابل مقایسه با لیگهای خوب منطقه و حتی اروپا روبهرو شدند.
اما از اواخر دهه ۸۰ ماجرا پیچیدهتر شد. داستان خصوصیسازی شروع شد و این اتفاق مکانیزم حمایتی بنگاه صنعتی از فوتبال را بغرنج کرد. خصوصیسازی اتفاق بسیار مهمی بود که میتوانست اقتصاد کشورمان را زیر و رو کند اما در اجرا این اتفاق با شکل و شمایل عجیبی پیش رفت و در نهایت با ظهور پدیده کارخانهها و شرکتهای به اصطلاح خصولتی، کار گره خورد. در واقع با کارخانهها و شرکتهایی روبهرو هستیم که بخش اعظم سهامشان به بخش خصوصی تعلق دارد اما مدیر عاملهایشان توسط دولت تعیین میشوند و دولت و شرکتهای تابعهاش حضور موثری در هیات مدیرهها دارند. . در دوره جدید سهامدارهای خصوصی نگاه مثبتی به خرج کردن آن هم اینگونه بدون سقف در فوتبال ندارند. اما سهامدارهای دولتی این شرکتها و کارخانهها و همینطور اراده مدیر عاملها به اضافه توقعی که در مناطق و همینطور در فضای فوتبال ایران نسبت به این تیمها شکل گرفته، این سهامدارهای خصوصی را در وضعیت برزخی قرار داده است. در واقع مدیران باشگاهها سال به سال کار سختتری برای جلب نظر سهامداران خصوصی به خرج کردن در حوزه باشگاهداری دارند. اگر این تیمها کاملا به بخش خصوصی واگذار میشدند بازهم شرایط شفافتر بود. چون سرمایهگذار خصوصی برای ریال به ریال خرجش نگران است و چشم به بازپرداخت آن دارد. اما در شرایط فعلی با وضعیت شترگاوپلنگ روبهروییم و البته در همین شرایط هم بازیکنان درآمدهای نجومی خود را حفظ کردهاند !
این یک زنجیره بیهوده است که فوتبال ما گرفتار آن شده است. هزینههای بدون منطق که بخشی از آن حتی از جیب بخش خصوصی ما آنهم به اجبار تأمین میشود و راهی برای سودمند کردن آن حداقل در شرایط فعلی وجود ندارد.
خب برای بیرون رفتن از این بنبست و از این دایره بسته چه کار باید بکنیم؟
مهمترین گره و نقطه کور این فضا به نظرم نه تیمهای صنعتی که پرسپولیس و استقلال هستند. اگر تیمهای صنعتی با واسطه و با رودربایستی به بودجه عمومی وصلند این دو تیم مستقیما زیر نظر دولتند. این دو تیم به نسبت تیمهای صنعتی از شرایط فوقالعاده بهتری برای خصوصیشدن برخوردارند به لحاظ طرفدار و همینطور مورد توجه اسپانسرها بودن. اما میبینیم که برای خصوصی ساختن این تیمها اراده مشخصی وجود ندارد و این دو تیم پرطرفدار به بنگاههای تمام دولتی بدل شدهاند که در رقابت با تیمهای صنعتی نیمهدولتی فقط موجب بالاتر رفتن هزینهها و قیمتها میشوند. قیمت بازیکنها به شکلی باورنکردنی بالا میرود بیآنکه فایده مالی مشخصی برای تیمها داشته باشند. بازیکنهایی که بلافاصله ارقام ردوبدل شده در باشگاههای امارات و قطر را به رخ ما میکشند. این از بدشانسی فوتبال ماست که غیر علمیترین و مرتجعانهترین نوع باشگاهداری و بیضابطهترین بریز و بپاشهای مالی، درست در بیخ گوش ما در آن سوی خلیج فارس انجام میشود و فوتبالیستهای ما هم مدام آنها را به رخ ما میکشند.
دوسال پیش با هیاهوی بسیار مسئله خصوصیسازی این دو تیم مطرح شد. با توجه به تعلق خاطر دولت روحانی به اقتصاد آزاد همه میاندیشیدیم که این اتفاق حتما رخ میدهد اما بعد از چندینماه کش و قوس دولت صراحتا اعلام کرد که دست از این دو تیم نمیکشد.
چون دولت به شکل عام ذاتا به بنگاهداری علاقمند است. معمولا دولتها در ایران به سختی دل از چنین حوزههایی میکنند. حوزه ورزش آن هم در ارتباط با میلیونها طرفدار دو آتشه تیمهایی مثل پرسپولیس و استقلال یک ظرفیت مدیریتی در جلوی دولتها قرار داده که نمیتوانند چشم بر آن بپوشانند. هم برای خود سیاستمداران جالب است و هم به لحاظ کارکردهای اجتماعی و سیاسی برای دولت. به هرحال این دو تیم روی هم چیزی در حدود سی میلیون طرفدار بالقوه دارند. عدد ترسناکی است. حفظ این دو تیم در قلمرو مدیریت دولتی کار را برای کل فوتبال ما سخت کرده است. اگر فوتبال و باشگاههای ما قرار است خصوصیشدن را تجربه کنند مطمئنا این اتفاق باید از پرسپولیس و استقلال شروع شود. آنها میتوانند جاده را صاف کنند اما به نظر نمیرسد هیچ دولتی جرئت دل کندن از این بنگاههای محبوب را داشته باشد .چه اصولگرا و چه اصلاحطلب و چه معتدل.
مسئله حق پخش تلویزیونی را جزو گرههای خصوصیسازی نمیدانید؟
مطمئنا از مهمترین گرههاست. در باشگاههای حرفهای جهان ۴۰ تا ۷۰ درصد درآمد هر باشگاه به گرفتن حق پخش تلویزیونی مربوط است. اما در ایران چانهزنی برای گرفتن این حق پخش فایده نداشته و حتی در بسیاری از شهرها ماجرا برعکس هم شده است. یعنی فلان باشگاه صنعتی پولی از جیب به صدا و سیمای آن شهر میدهد تا لطف کنند و بازیهای این تیم را پخش مستقیم کنند. یعنی مدیران باشگاه با خود فکر میکنند که از بلیتفروشی که پول چندانی گیر نمیآوریم یا اگر هم گیر بیاوریم قطرهای است در اقیانوس. حداقل بازیها را پخش کنیم تا یک بیلان کاری مشخص داشته باشیم و به نمایش بگذاریم!
استدلال تلویزیون مشخص و حتی تا حدی منطقی است. آنها از بودجه عمومی استفاده میکنند همان کیسهای که دست بسیاری از تیمهای فوتبال ما هم برای خرج کردن در آن است. در چنین دایره بستهای تلویزیون نمیخواهد برای پخش تلویزیونی پول به نفع بخش دیگر دولت استفاده کند. وقتی خصوصیسازی شکل نگرفته تلویزیون هم تنها با لبخند تلاش رؤسای باشگاهها برای گرفتن حق پخش تلویزیونی را نظاره میکند.
برای همین است که تلاش فدراسیون برای متقاعد ساختن تلویزیون به جایی نمیرسد
بله. آنها تلاش میکنند، تهدید میکنند اما خودشان بهتر از هرکسی میدانند که با ساختار فعلی باشگاههای ایران این کار غیرممکن است. نکتهای در این میان مغفول مانده و آن نقش خود فدراسیون فوتبال و هیأتهای فوتبال در دامنزدن به فضای فعلی فوتبال کشور است. بخشی از هزینههای هیأتهای فوتبال در شهرها با گرفتن درصد از قراردادهای بازیکنها تأمین میشود. طبیعی است هرچقدر این قراردادها کلانتر باشد، درآمد هیأتهای فوتبال هم افزایش پیدا میکند. حیات هیأتهای فوتبال در بسیاری از شهرهای ایران به همین خرج کردنهای تیمهای صنعتی مربوط میشود. پس فدراسیون فوتبال و هیأتهای تابعه به شکل زیر پوستی از همین سیستم بریزو بپاش پرضرر فعلی سود میکنند. همین سیستمی که رقمهای کلان بیفایده نصیب فلان بازیکن و فلان مربی میسازد. گرفتن درصد از نقل و انتقال بازیکنها،خروج بازیکن از استان و دست به دست شدن حق امتیاز تیمها، همه از منابع درآمدی هیأتهای فوتبال است.
پس گره بازهم کورتر میشود؟
بله. نهایتا حالا با چرخه عجیبی روبه رو هستیم که در آن همه تقصیر دارند. از پرسپولیس و استقلال تا تیمهای صنعتی تا مدیریت کلان دولتی، صدا و سیما و حتی فدراسیون و هیأتهای فوتبال . الان با شرکتهای بزرگ اقتصادی روبهروییم که در مورد حقوق مدیر عامل دولتی آن حرف از سقف ۹ ، ۱۰ و یا ۲۰ میلیون تومان است و بعد در تیم پر از ضرر زیر مجموعه این شرکت عظیم ،بازیکنهای ۱۹ و ۲۰ سالهای بازی میکنند که ماهی ۸۰ یا ۱۰۰ میلیون تومان درآمد ماهیانه از فوتبال دارند! در واقع با یک بازار مکاره به تمام معنا روبه رو هستیم.
و هیچ راه گریزی هم وجود ندارد؟
الان فوتبال ما به یک دیوار کج متزلزل شبیه است. در هیچکدام از شاخههای نرمال حرفهای شدن، حرکت نمیکنیم. راه فرار از این دایره بسته این است که پرسپولیس و استقلال چراغ اول را روشن کنند و از زیر قیمومیت دولت خارج شوند . در آن صورت با برداشته شدن فشار بر روی تیمهای صنعتی اتفاقات مهمی شکل خواهد گرفت که همه ما از آن استقبال خواهیم کرد. بگذارید این دیوار کج خراب شود و بریزد و بر روی ویرانههایش یک بنیان تازه بسازیم. با پیدایش تیمهای خصوصی آنوقت میشود با تلویزیون هم چانه زد و بر گرفتن حق پخش تلویزیونی پافشاری کرد. مطمئنا در ابتدا دوران سختی خواهیم داشت اما در نهایت اتفاق مهم و بزرگی در ورزش حرفهای ما رخ خواهد داد
و تا رسیدن به این مقصد چه کار باید کرد؟ همین روال ادامه پیدا کند؟
فعلا تا رسیدن به چنین مقصدی، کاری که ما در مس کرمان انجام میدهیم نظارت هرچه بیشتر در پرداختها و ضابطهمند کردن آنهاست. سرمایهگذاری بر روی آموزش، استعدادیابی و پرورش آنان در حوزه جوانان و نوجوانان و بهکارگرفتن نیروهای خوشنام و قدرتمند در حوزه مربیگری. مثل آقایان کلانتری، افضل و ابراهیمزاده که به جز تواناییهای کوچینگ، از وجه آموزشی بارزی در شیوه کاری خود برخوردارند. ما در مس اینطوری به حیات خودمان ادامه میدهیم تا بالاخره آن روز موعود خصوصیسازی واقعی در فوتبال از راه برسد.
میخواهم بدانم واقعا به عنوان مدیر موفق یک باشگاه صنعتی هیچ نقطه مثبتی از حضور این بنگاههای بزرگ در ورزش کشور در افق دید خود ندارید؟
می@شود نیمه پر را هم نگاه کرد. بگذارید از کرمان برایتان مثال بزنم. کرمان شهر آرامی است که معمولا از ۷ و ۸ شب به بعد ریتم تحرک اجتماعی در آن کم میشد. این کاهش تحرک اجتماعی در چنین شهرهایی عوارضی نیز با خود به همراه داشت. اما بعد از سرمایهگذاری کلان مس کرمان در حوزه ورزش حالا شما تا نیمه شب و در زمینهای متعدد ورزشی که خیلی از آنها توسط صنایع مس ایجاد شدهاند تکاپوی ورزشی جوانان و نوجوانان را میتوانید مشاهده کنید. آنهم در منطقهای که به خاطر قرار گرفتن در مسیر ترانزیت مواد مخدر خود به خود با آسیبهای اجتماعی متعددی روبهرو است. چه بخواهیم و چه نخواهیم از نگاه مردم کرمان، مس متولی امر ورزش شده است و این شرکت موظف است بخشی از سرمایههای خود را در حوزه ورزش مصرف کند و به نشاط عمومی این شهر و همینطور همگرایی اجتماعی بین شهروندان کمک کند. ارزش این اتفاق را با ریال و دلار نمیتوان محاسبه کرد.
این اتفاقات بدون سرمایهگذاری در فوتبال حرفهای قابل دسترسی نبود؟
نه. فکر نکنم بدون حضور تیم مس کرمان در لیگ باشگاهی کشور این نشاط و تکاپو شکل می گرفت.به قول آن بزرگ کشورمان: ورزش حرفهای چراغدار ورزش کشور است .