صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

خاطره ای طنز از مدیرکل اطلاع رسانی و امور بین الملل استانداری لرستان؛

سفر الیگودرز و مشکل آنتن دهی تلفن همراه

۱۳۹۵/۰۹/۳۰ - ۱۲:۱۴:۴۶
کد خبر: ۴۹۶۰۲۷
تلفن که تمام شد،از تپه آمدم پایین، اثری از خودروها نبود! نه ماشین استاندار و نه دو ماشین همراه، راننده خودرو استاندار تصور کرده بود که من در ماشین دومم و راننده خودرو دوم هم فکر کرده بود که من همچنان در کنار استاندار در خودرو اولم!

خبرگزاری برنا لرستان :یکی از روزهای سرد زمستان سال 1390،ماموریتی همراه با استاندار و مدیرکل راه و شهرسازی به بخش محروم و دورافتاده ای بین شول آباد و الیگودرز رفته بودیم.من در خودرو استاندار وقت و کنار ایشان بودم. 30 کیلومتر بعد از شول آباد،پیچیدیم به یک جاده خاکی و حدود 5 کیلومتر جلو رفتیم.جاده به انتهایی ترین نقطه خود رسیده بود که استاندار برای بازدید از این راه تقریبا متروکه روستایی، دستور توقف داد و به من گفت در بازگشت، با خودرو دوم بروم و مدیر کل راه و شهرسازی در ماشین استاندار بنشیند برای پاره ای مذاکرات.

بازدید از آن محل بیش از 10 دقیقه به طول انجامید .در این حین،از منزل،همسرم به من زنگ زد، گوشی به زحمت آنتن می دادبرای آنتن گیری بهتر موبایل،رفتم روی تپه ای که آن اطراف بود و به زحمت توانستم صحبت کنم.حین صحبت کمی هم راه رفتم و شاید حدود دو دقیقه از تیر رس خودروها دور شدم.

تلفن که تمام شد،از تپه آمدم پایین، اثری از خودروها نبود! نه ماشین استاندار و نه دو ماشین همراه، راننده خودرو استاندار تصور کرده بود که من در ماشین دومم و راننده خودرو دوم هم فکر کرده بود که من همچنان در کنار استاندار در خودرو اولم!

به گوشی ام متوسل شدم.آنتن نمی داد.رفتم بالای تپه کذایی،حالا تلفن من بزحمت آنتن می داد ولی گوشی همراهان در دسترس نبود.سردی هوا هرلحظه شدیدتر می شد و ساعتی بیشتر تا غروب و تاریکی نمانده بود.چاره ای ندیدم جز پیاده روی اجباری در جاده ای کاملا دور افتاده که شاید مدتها بود هیچ رهگذری غیر از 3 ماشینی که من را جا گذاشته بودند،از آن نگذشته بود.

حدود 40 دقیقه طول کشید تا سر جاده آسفالت رسیدم و حدود 20 دقیقه هم روی جاده آسفالت و زیر بارش ملایم برف و سوز سرمای استخوان سوز الیگودرز می دویدم تا بالاخره پیک نجاتم از راه رسید!

یک نیسان آبی!فرشته نجاتم شد!البته جلوی نیسان زن و فرزند راننده نشسته بودند و من شادمان و خوشحال،تا الیگودرز در کنار 3 گوسفندی که عقب نیسان بودند،به زیبایی های طبیعت و برفهایی که هر لحظه شدیدتر می بارید می نگریستیم!!!

نویسنده :بهرام رشید نیا

با سپاس از عباس دارایی-بلوطستان

 

نظر شما