صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

رفتار متناقض رسانه ملی

بعد از "آیت اله"

۱۳۹۵/۱۰/۲۲ - ۱۱:۰۴:۱۱
کد خبر: ۵۰۴۶۲۵
کسانی که برای بررسی شخصیت هاشمی رفسنجانی به تلویزیون دعوت شده بودند هیچ‌کدام در سطح و جایگاه هاشمی نبودند و در رسانه ملی طی چند سال گذشته نیز چندین برابر هاشمی حضور داشتند.

یکشنبه شب 19 دی ماه 95 بعد از یک جلسه کاری که دو ساعتی به طول انجامید نزدیک ساعت 8:30 به سمت منزل حرکت کردم. پیام‌های تلگرام را بررسی کردم که ناباورانه با خبر مرگ آیت اله هاشمی رفسنجانی در چند کانال خبری مواجه شدم. از راننده تاکسی موضوع را پرسیدم که وی هم خبر را تائید کرد. ناخودآگاه اشک در چشمانم حلقه زد؛ دل‌بستگی خاصی به هیچ‌کدام از شخصیت‌های سیاسی ندارم اما مرگ نابهنگام هاشمی من را هم نگران کرد. به منزل که رسیدم تلویزیون را روشن و تا پایان شب برنامه‌های مرتبط با فوت رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام را تماشا کردم.

-هاشمی به یکباره محبوب رسانه ملی شد

در شبکه خبر محمدرضا باهنر(نماینده ادوار مجلس) و مصطفی پورمحمدی(وزیر دادگستری دولت یازدهم) که هر دو نیز اصالتاً کرمانی و همشهری هاشمی بودند شخصیت و جایگاه وی را تبیین کردند. در شبکه دو و برنامه گفتگوی ویژه خبری محسن رضایی(دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام و فرمانده اسبق کل سپاه) مهمان برنامه بود. در شبکه یک و برنامه «این شب‌ها» احمد توکلی(نماینده ادوار مجلس) و سید مهدی طباطبایی(عضو جامعه روحانیت مبارز و نماینده ادوار مجلس) از خاطرات خود با هاشمی و نقش وی در پیروزی انقلاب اسلامی سخن گفتند.  

کسانی که برای بررسی شخصیت هاشمی رفسنجانی به تلویزیون دعوت شده بودند هیچ‌کدام در سطح و جایگاه هاشمی نبودند و در رسانه ملی طی چند سال گذشته نیز چندین برابر هاشمی حضور داشتند. استوانه جمهوری اسلامی در حالی زندگی را بدرود گفت که طی یک دهه گذشته مغضوب رسانه ملی بود. فراموش نمی‌کنیم مستندهای رسانه ملی درباره دولت‌های بعد از انقلاب و مجلس‌های بعد از انقلاب را که در تمام این مستندها دوران هاشمی رفسنجانی به‌عنوان یکی از بدترین دوره‌های مدیریتی کشور و با تأکید بر رشد افسار گسیخته تورم، تولید و پخش شده بود و از اتفاق مجری برنامه گفتگوی ویژه خبری یکی از کسانی بود که به‌صراحت دوران ریاست جمهوری هاشمی را در این مستندها دوران زندگی دشوار مردم ایران معرفی کرد.

تلویزیون تلاش کرد با پخش مصاحبه مقام معظم رهبری درباره علاقه و نزدیکی ایشان به آقای هاشمی تا اندازه زیادی رویکرد غیرمنصفانه خود در قبال هاشمی را جبران کند اما یک پرسش اساسی در اذهان عمومی شکل گرفت که چرا به یکباره صداوسیمایی که در چند سال گذشته فقط به هنگام انتخابات دعوت عمومی مردم به مشارکت از سوی هاشمی را پخش کرده بود و انتشار سایر دیدگاه‌های وی را صحیح نمی‌دانست اکنون حتی راضی شده است سخنان رهبری درباره علاقه و نزدیکی این دو رفیق دیرین را نمایش دهد؟!

هاشمی یک‌شب عزیز رسانه ملی شد تا شاید بتواند با این حرکت جلوی جریان سازی خبری رسانه‌های خارجی و اختلافات رهبر و ریاست مجمع را بگیرد ،اما غافل بود که پیش از این آن‌قدر هاشمی را سانسور و حذف کرده است که باور این رفتار رسانه‌ای برای مردم آسان نیست. افتضاح آنجا بود که رسانه ملی مستندات کافی از زندگی و فعالیت‌های هاشمی طی چند سال گذشته در اختیار نداشت و بیشتر عملکرد و سخنرانی‌های هاشمی در آغاز انقلاب را پخش کرد.

هاشمی آن‌قدر در پیش و بعد از انقلاب نفوذ و حضور داشته است که باید از زندگی ایشان، فیلم مستند و حتی داستانی ساخته شود. هاشمی با هر نوع دیدگاه و عملکرد آن‌قدر بزرگ است که تلاش و همت این مرد بزرگ و تحمل رنج‌هایی که قبل و بعد از انقلاب بروز داده است می تواند الگوی بسیاری از جوانان شود. رسانه ملی از لحظه مرگ تلاش کرد با پوشش مستمر اخبار مرتبط با این شخصیت و حضور همکاران و هم‌سنگران ایشان گذشته را جبران کند و شاید اغراق نباشد. اگر بگوییم این نوع پوشش خبری تا پیش‌ازاین در عروج ملکوتی امام خمینی و فرزند عزیزشان دیده شده بود.

 اما با این وجود رسانه ملی اگر قصد دارد همچنان رسانه محبوب مردم باقی بماند بهتر است رویکردهای جناحی خود را تعدیل و هوشمندانه شخصیت‌ها و عملکردشان را بررسی کند تا ناگزیر به جبران کوتاهی و بی انصافی گذشته در یک شب نشود.

تیترها خوب نبود

صبح روز بعد از فوت هاشمی در جستجوی یک تیتر و عکس منحصربه‌فرد در روزنامه‌ها و خبرگزاری‌ها بودم. انتظار داشتم رسانه‌هایی همچون روزنامه‌های هفت صبح، وطن امروز، قانون، اعتماد، شرق و کیهان و از سوی دیگر خبرگزاری‌های تسنیم، ایسنا، سایت‌های خبری الف، تابناک و ... حرفی متمایز را منتشر کنند اما هر چه مشاهده کردم به دلم ننشست. دلم یک تیتر دو کلمه‌ای می‌خواست فکر می‌کردم وطن امروز با آنکه رویکرد رسانه‌ای آن را نمی‌پسندم اما تیتری خاص را برای آیت اله در نظر بگیرد اما وطن امروز هم موفق نبود.

هفت صبح و شرق هم چیزی بیشتر از دیگران برای گفتن نداشتند. اما یک روزنامه کمتر شناخته شده که اتفاقاً اصفهانی هم هست تیتر دو کلمه‌ای جذاب‌تری را برگزید. "داغ زمستانی" تیتری داغ‌تر نسبت به تیترهای سایر رسانه‌ها بود اما محتوای آن چیزی فراتر از دیگران نداشت. افتضاح رسانه‌ای هم به روزنامه‌هایی تعلق داشت که آن‌قدر زود در روز گذشته صفحات خود را برای چاپ ارسال کرده بودند که از خبر فوت هاشمی جا ماندند و این به‌خوبی نشان می‌دهد چه کسانی برای رسانه داری به بلوغ نرسیده‌اند.

سوژه‌هایی که از آن غفلت شد

از صبح ذهنم مشغول بود؛ به نظرم رسانه‌ها نتوانستند آن‌چنان‌که باید و شاید تیتری ماندگار و گزارشی متفاوت را از مرگ نفر دوم نظام به لحاظ جایگاه معنوی منتشر کنند. شاید آن‌قدر فوت هاشمی رفسنجانی ناگهانی بود که رسانه‌ها بیش از آنکه در فکر تحلیل و تفسیر مراودات چالش برانگیز و دیدگاه‌های قابل بحث پیرامون این شخصیت و یا اتفاقات بعد از مرگ هاشمی باشند بیشتر تلاش کردند در فرصت باقیمانده برای هماهنگی با چاپخانه فقط از خبر مرگ وی مطمئن شوند و یک سرگذشت از ایشان برای نشر آماده کنند. برخی رسانه‌ها نیز تقارن زمان فوت ایشان با سالمرگ امیرکبیر را موضوعی برای مقایسه این دو شخصیت قرار دادند که البته باورپذیری آن برای مخاطب با توجه به جایگاه خاص امیرکبیر نزد افکار عمومی بسیار اندک بود.

هاشمی از معدود سیاستمداران ایرانی است که خود را موظف به مستندسازی و نشر خاطرات و رویدادهای دوران خود می‌دانست و انتشار کتاب خاطرات وی بیانگر ارزش‌گذاری ایشان بر موضوع تاریخ انقلاب و عملکرد مسئولان است. در کشورهای دیگر نگارش سرگذشت و خاطرات چهره‌ها و شخصیت‌ها یک وظیفه و فرهنگ ملی برای پاسخگویی به افکار عمومی شناخته می‌شود اما در ایران کمتر چهره‌های شاخص، خاطرات و سرگذشت خود را می‌نویسند.

علی‌اکبر هاشمی بهرمانی اما به این وظیفه خود نیز به‌خوبی عمل کرده است و با وجود حضور مستمر در سمت‌های اجرایی پس از انقلاب و زندان‌ها و شکنجه‌های بلندمدت در پیش از انقلاب دست از نوشتن برنداشته و به نظر من شخصیت فرهنگی هاشمی مغفول مانده است. کتاب‌های هاشمی و خاطرات وی اکنون که دیگر نیست در رسانه‌ها مطرح می‌شوند و حال که در میان ما وجود ندارد از توانایی‌های نویسندگی و تحلیل گری‌های ایشان در دوران مختلف یاد می‌شود.

جا داشت رسانه‌ها بیش از آنکه به مرگ آیت اله بها دهند؛ وقایع چالش‌برانگیز مرتبط با هاشمی در قبل و بعد از انقلاب را مورد تحلیل قرار دهند. هاشمی بنا بر اظهار چهره‌های شاخص انقلاب بدترین شکنجه‌ها را در زندان های ساواک تحمل کرده است.تدابیر و سیاست‌های زیرکانه هاشمی در بازی سیاستمداران وقت دوره محمدرضا شاه، ارتباط بسیار نزدیک هاشمی با امام خمینی نسبت به سایر سیاستمداران کشور، نقش تأثیرگذار هاشمی در انتخاب آیت اله خامنه‌ای به‌عنوان رهبر، دلایل افول این چهره پس از دوران ریاست جمهوری در عرصه سیاست کشور، صحنه‌گردانی این سیاستمدار کهنه‌کار در انتخاب حسن روحانی به ریاست جمهوری ایران، شاهکار سیاسی وی در تغییر ترکیب مجلس خبرگان و مجلس شورای اسلامی در دوره اخیر که نشان داد هاشمی می‌تواند رهبر نباشد اما رهبری کند. شاید از همه این‌ها جذاب‌تر پرداخت نسبت به دیدگاه مردم درباره ثروت و قدرت هاشمی و واقعیت‌های زندگی این مرد بزرگ بود و همگی این‌ها سوژه‌هایی است که از قلم رسانه‌ها جا ماند.

پاس گل‌های هاشمی فراموش شد

یکی از تیترهایی که حتی تصمیم داشتم برای همین یادداشت در نظر بگیرم پاس گل‌های هاشمی بود. وقتی به صحنه‌گردانی‌های هاشمی فکر کردم ناخودآگاه یاد علی دایی افتادم؛ علی دایی اسطوره فوتبال ایران شد درحالی‌که در حماسی‌ترین بازی‌های تیم ملی گل نزد اما پاس گل‌های طلایی وی فراموش‌نشدنی است. پاس گل علی دایی به خداد عزیزی در بازی ایران و استرالیا و پاس گل وی به مهدی مهدوی کیا در بازی ایران و امریکا نقش تأثیرگذار دایی را در فوتبال ایران بیش از گل‌های تأثیرگذار وی نشان می‌دهد.

دایی توپ‌های بسیاری را گل نکرد اما با پاس گل‌های طلایی خود بازی‌هایی تاریخی خلق کرد. شاید مقایسه دایی و هاشمی معقول به نظر نرسد اما مقایسه فوتبال و سیاست برای همه ما پذیرفتنی است. هاشمی بااینکه پس از امام خمینی بانفوذترین چهره سیاسی ایران برای دستیابی به جایگاه رهبری بود اما کمی عقب‌تر ایستاد و پاس گل داد تا آیت اله خامنه‌ای به رهبری ایران برگزیده شود.

 هاشمی در سال 92 نیز به‌راحتی و بدون دعوا و دردسر حذف نامزدی از انتخابات ریاست جمهوری توسط شورای نگهبان را پذیرفت زیرا از قبل یار دیگری را به صحنه فرستاده بود تا به وی پاس گل دهد که اتفاقاً این بار هم پاس هاشمی به روحانی تبدیل به گل شد.

هاشمی پاس گل دیگری را هم پیش از مرگ خود ارسال کرد؛ یک سانتر فوق‌العاده آینده‌نگر برای سید حسن خمینی ارسال شد. پاس گلی که گلزنش جوان بود و کم‌تجربه و نتوانست از آن یک گل تاریخی بسازد. هاشمی، سید حسن را چهره‌ای کاریزماتیک می‌دانست که با حضور در مجلس خبرگان و بهبود جایگاه سیاسی و اجتماعی به‌مرور می‌توانست خود را به‌عنوان رهبر آینده ایران معرفی کند.

بعد از آیت اله مهم‌تر از مرگ آیت اله بود

از زمان شنیدن خبر مرگ هاشمی بدان می‌اندیشیدم که اگر رسانه‌ای در اختیار داشتم فردای آن روز چه موضوعی را تیتر یک می‌کردم. مرگ هاشمی و عکس بزرگ ایشان در صفحه یک کاری بود که همه رسانه‌ها انجام می‌دادند اما تیتر متفاوت چه می‌توانست باشد؟

من به تیتر" بعد از آیت اله" رسیدم. بعد از آیت اله هم می‌توانست مفهوم پایان دوره هاشمی را برساند و هم  بیانگر اتفاقات بعد از مرگ ایشان باشد. تردید ندارم طی 24 تا 48 ساعت پس از تدفین پیکر علی‌اکبر هاشمی بهرمانی(معروف به رفسنجانی) جایگزین وی در مجمع تشخیص مصلحت نظام از سوی رهبری معرفی می‌شود. رهبری نشان داده است در انتصاب افراد جایگزین در هر شرایطی تعلل نمی‌کنند و هیچ نهادی را بلاتکلیف نمی‌گذارند. اما جایگزین هاشمی چه کسی می‌تواند باشد؟ آیا می‌توان فردی هم‌سطح وی را معرفی کرد؟

از چهره‌هایی که انتظار می‌رود جایگزین وی برای ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام باشند باید از علی‌اکبر جمشیدی معروف به ناطق نوری(رئیس دفتر بازرسی نهاد رهبری و رئیس اسبق مجلس شورای اسلامی)، سید محمود هاشمی شاهرودی(رئیس سابق قوه قضاییه)، علی‌اکبر ولایتی(مشاور رهبری در امور بین‌الملل)، احمد جنتی(رئیس هم‌زمان شورای نگهبان و مجلس خبرگان)، غلامعلی حداد عادل(رئیس سابق مجلس شورای اسلامی)، محسن رضایی(دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام)، محمدرضا باهنر(نایب‌رئیس سابق مجلس شورای اسلامی)، آیت اله محمدتقی مصباح یزدی (عضو سابق مجلس خبرگان رهبری)،آیت اله محمد یزدی(عضو سابق مجلس خبرگان رهبری) و احمد خاتمی(عضو هیئت‌رئیسه مجلس خبرگان) نام برد.

موضوع جانشین هاشمی از ابعاد مختلفی دارای اهمیت است چراکه این جایگاه اگرچه جایگاهی اجرایی به شمار نمی‌رود و جنبه سیاست‌گذاری در سطح کلان کشور دارد اما ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام در حکم مشاور رهبری در تمام امور خواهد بود. کما اینکه هاشمی نیز به‌صورت مستمر هفتگی یا دو هفته یک‌بار جلسات خصوصی با مقام رهبری داشته‌اند.

البته هاشمی رفسنجانی شخصیتی فراتر از سمت خود داشته که این در بیانیه رهبر به مناسبت درگذشت ایشان نیز اشاره ‌شده است. بنابراین رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام باید به لحاظ جایگاه فکری و سیاسی به رهبری نزدیک باشد که این موضوع انتخاب را دشوار می‌کند. بدون تردید رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در تعدیل نظرات و تصمیمات رهبری نقش مؤثری داشته است و انتظار می‌رود رئیس جدید نیز فراتر از یک رئیس مجمع و حتی رئیس قوه و به‌عنوان یک مشاور و همفکر در کنار رهبری قرار بگیرد.

شیخ نور جایگزین آیت اله شود

در میان چهره‌های مطرح برای ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام از جهت سوابق اجرایی و سیاسی علی‌اکبر جمشیدی معروف به ناطق نوری یا همان شیخ نور جایگاه بالاتری نسبت به سایر افراد دارد. ناطق متولد 1322 و دارای تحصیلات حوزوی تا مقطع خارج فقه و اصول است. وی همچنین در رشته الهیات گرایش فلسفه و حکمت اسلامی از دانشگاه تهران لیسانس گرفته است.

وی نماینده مجلس شورای اسلامی در دوره‌های اول، دوم، سوم و رئیس قوه مقننه در دوره‌های چهارم و پنجم بوده است. نمایندگی امام خمینی در وزارت جهاد سازندگی و وزارت کشور در دولت اول میرحسین موسوی (۱۳۶۰ تا ۱۳۶۴) از دیگر سمت‌های وی به شمار می‌رود. ناطق نوری در انتخابات دوره هفتم ریاست جمهوری کاندیدای جناح محافظه کار (شامل جامعه روحانیت بازار و تشکل‌های همسو و جامعه مدرسین حوزه علمیه) بود ولی با به دست آوردن نزدیک به ۷ میلیون رأی در مقابل سید محمد خاتمی شکست خورد. وی در انتخابات یازدهمین دوره ریاست جمهوری از روحانی حمایت کرد.

ناطق نوری در کنار هاشمی رفسنجانی طی چند سال گذشته به‌عنوان یک چهره معتدل و میانه‌رو تلاش کرده است جناحی متعادل از گروه‌های اصلاح‌طلب و اصولگرا را رهبری و حمایت کند و باوجود اصرار شخصیت‌ها مبنی بر حضور در انتخابات مجلس شورای اسلامی و خبرگان حاضر به کاندیداتوری نشد و ترجیح داد در پشت‌صحنه از دولت یازدهم حمایت کند.

وی با 73 سال سن، همکاری و همراهی با امام خمینی و مقام رهبری، تجربه ریاست قوه مقننه و حضور در دولت و رویکردهای غیر افراطی در موضوعات سیاسی  بهترین گزینه برای ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام به شمار می‌رود. اگرچه ناطق نوری و فرزندانش همچون هاشمی رفسنجانی از سوی احمدی‌نژاد به ثروت‌اندوزی و رانت‌خواری متهم شده‌اند و بدون تردید در نزد افکار عمومی با این اتهامات مواجه هستند اما رفتار معقول و معتدل در چند سال گذشته بر محبوبیت وی نزد دو جناح افزوده است. شاید حضور کم‌رنگ ناطق در عرصه سیاست در دوره اخیر به پاشنه آشیل این چهره شاخص برای عدم انتصاب به ریاست مجمع تبدیل شود.

وضعیت سید محمد خاتمی و میرحسین موسوی در شرایط کنونی که می‌توانستند جایگزین مطمئنی برای هاشمی باشند بیش از گذشته طرفداران دو جناح اصلاح‌طلب و معتدل را از رویدادهای سال 88 پشیمان می‌کند. اما در هر صورت این دو چهره شاخص دیگر مورد اعتماد نظام نیستند.

انتصاب هر کس به‌غیراز ناطق نوری به ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام از موفقیت روحانی در انتخابات ریاست جمهوری سال آینده نیز خواهد کاست چراکه بزرگ‌ترین حامی وی دیگر زنده نیست و ناطق به‌عنوان یک چهره تأثیرگذار با دوری از سمت‌های رسمی شاید آن‌چنان‌که باید و شاید نتواند روحانی را مورد حمایت قرار دهد.

همان‌طور که مشاهده می‌شود موضوعات فراوانی در قبل و بعد از مرگ آیت اله هاشمی رفسنجانی وجود دارد که رسانه‌ها و فعالان سیاسی باید در زمان کنونی و تا پیش از سرد شدن داغ این مرد بزرگ به بررسی آن مشغول شوند. هاشمی بخش بزرگی از تاریخ ایران را رقم زده و از آینده سیاسی ایران نیز غافل نبوده است و انتظار می‌رود علاقه‌مندان و همفکران وی نیز بیش از این غفلت نکنند. هاشمی دیگر در میان ما نیست با تمام تصمیمات درست و نادرستش در اداره کشور اما این خط پایان هاشمی است نه خط پایان نظام؛ باید منصفانه و منطقی تحلیل کرد و برای آینده آگاهانه‌تر تصمیم گرفت.

سینا ایرانپور انارکی

سه شنبه 21 دی ماه 1395

وبلاگ شخصی :دانسته های یک عشق نویسندگی

 

نظر شما