متن این دکلمه بدین شرح است:
که باور می کند داغ صنوبر را که باور می کند افتادن سرو تناور را
سلام بر هاشمی رفسنجانی مرد همیشه همراه، مردی که لقب حکومتی سردار سازندگی را به دور انداخت و لقب مردمی امیرکبیر ایران را از مردم هدیه گرفت.
مرا ببخش! من شاگرد سپاسگزاری نبودم. من فرزند قدردانی نبودم. من میزبان شایسته ای نبودم.
مرا ببخش! که بی خوابی هایت را ندیدم! آثار شکنجه رژیم پهلوی و ساواک را بر بدنت درک نکردم! آهنگ گام های استوارت در جبهه را نشنیدم! فرماندهی ات را در جنگ نفهمیدم! جای گلوله ی کاری منافقین را بر بدنت حس نکردم! خطبه های غرایت را در نماز جمعه نشنیدم! دستانت را در سازندگی وطن بعد از جنگ را نفشردم! شکوه عظمت لبخندهایت را نفهمیدم! نسل من این همه فضایل اخلاقی، این همه مبارزه، این همه مجاهدت را شاهد نبود! مرا ببخش که سرمایه دارت دانستم و تو فقط دعایم کردی! اما روزی که از دنیا رفتی، اتاق ساده ات را در جماران دیدم و خجالت کشیدم! حیران شدم، مات شدم.
مرا ببخش که دیر شناختمت، کوه صبور!
تاریخ همیشه زنده، پرچمدار شجاع آرام بخواب، آرام بخواب که تن خسته سالها مجاهدتت دیگر توان صبوری ندارد.
مرد سیاست و مهربانی...
شوک پروازت دل ما را بد فرو ریخت و داغت جگرمان را سوزاند، آن قدر نابهنگام که قلبم لحظه ای ایستاد، پاهایم سست شد و نگاهم خیره بر خبری که فاجعه بارترین خبر سال گشت.
امیر بی ریای مصلحت....
دلم از رفتنت به طرز وحشتناکی به درد آمده، من همپای تمام لحظه هایی که آمدی تا آن شبی که قلب دردمندت را با سکته ای به خدایت سپردی... داغدارم.
از اولین سیلی که در زندان های ساواک برای حفظ آرمانت و برای وطن خوردی و تا همین امروز که تو را سیلی ها زدند داغدارم.
چه تلخ ایران را به سوگ نشاندی مرد صبور و بردباری ....
اما ... اما ...
تاریخ تو را در عظمتی پرشکوه برای نسل های بعد به تصویر خواهد کشید و تو در نگاه فرداهای همیشه این وطن ماندگار خواهی ماند.
از تبعید و شکنجه و قصه ترور تا ایستادگی ات به پای حقی که دشمن آن را نشانه کرده بود و تو ماندگاری بر سینه ی خسته همیشه تاریخ ... چه در هیکله ی روزهای جهاد و مبارزه و انقلاب، چه در وسعت روزهای تلخ و پرتلاطم.
ذخیره انقلاب!
چه می دانستند تو فرزند میرزا علی و ماه بی بی بر سر سفره ای بزرگ شدی که سفره دار شهر بود، کسی نمی داند قرآن خواندن و زیارت عاشوراهای پدرت در باغ های بهرمان و ساده زیستی مادرت در اوج ثروت، ذره ذره اش در تو کاشته و ذخیره شده بود.
سرمایه ارزشمند ایران!
آنقدر رئوف و صبور بودی که جهانی را با پروازت به بهت کشاندی و داغی بر دل سینه های عزیزانت و ملتی که امروز به اندازه همان روزهای شهادت بهشتی به مظلومیت تو پی بردند.
امیر مظلوم ایران!
قلم لغزانم همپای ذهن آشفته ام برای از تو گفتن توان ندارد چگونه از تو بگویم وقتی که هیچ چیز تسکین اشک و داغ و مصیبت از دست دادنت نمی شود ... کسی نمی داند که این روزها چه خواستی از خدا ... همین قدر می دانم که شوق پرواز و رهاشدن از تمام تعلقات برایت آرزویی شده بود که بارها صمیمانه برای فرزندان میهنت دست به نگارشش بردی.
پس آرام بخواب مغز متفکر سیاست ایران، آرام بخواب مهربان همیشه قلب هایمان!
زمین آغوشش باز کرده است که خستگی سالهای تن و روحت را بزداید و تو را در بر بگیردکه دیگر آرام در پهنای بهشتی از نور و قرب خداوند آرام بگیری... بخواب امید سرافراز ایران... اما دعایت و نگاهت را از ما و این وطن سیاه پوش این روزها مگیر.
بگذار احساس کنیم که تو نرفته ای، هستی و باز برایمان در همه عرصه ها پدرانه راه می گشایی... بگذار باورمان نشود که دیگر نیستی... هاشمی بهرمانی... با قلبی فراتر از غمگین بودن و چشمانی که برایت تلخ می گرید، می گویم سلام ملائک خدا بر تو باد... روحت شاد و یادت قرین رحمتی جاودانه و ابدی.
خداحافظ مرد روزهای سخت ایران زمین !