به گزارش خبرنگار حوزه سینما خبرگزاری برنا، با رسوایی آشکار و عجیبی که بعد از اعلام نامزدهای جشنواره سی و پنجم فیلم فجر اتفاق افتاد، بیش از پیش به باور خود ایمان آوردم وحالا با قاطعیت می توانم بگویم که دو فیلم ائو ( اصغر یوسفی نژاد) و آزاد به قید شرط (حسین شهابی) دو قربانی بزرگ این دوره از جشنواره فیلم فجر هستند. فیلم یوسفی نژاد که در اعلام نامزدی و اهدا جوایز نادیده گرفته شد، و فیلم شهابی هم از همان آغاز توسط هیات انتخاب به حاشیه رانده شد و بعد هم به دلایلی نامعلوم و با وجود اینکه طبق شنیدهها شهابی از حضور در بخش چشم انداز انصراف داده بود، در همین بخش باقی ماند و در نبود منتقدان واقعی توسط منتقد نماهای زرد نویس ارزیابی شد. حسین شهابی همچون فیلمهایش آرام وبی حاشیه است. جواب هیچ کس را نمی دهد. وارد هیچ حاشیه زردی نمی شود. مثل بعضی از فیلمسازان برای فیلمهای خود حاشیه و جنجال تولید نمی کند. به همان اندازه که در جشنوارههای داخلی نامهربانی دیده، در فستیوالهای معتبر بینالمللی قدر دیده و جوایز متعددی دریافت کرده که آخرین مورد آن دریافت جایزه بهترین کارگردانی از جشنواره کرالا هند است. او در شماره ۵۲۱ ماهنامه فیلم (ویژهنامه فیلم فجر) می گوید اگر فیلمام نتواند از خود دفاع کند، من از آن دفاعی نمی کنم. در باره فیلم یوسفی نژاد بعدا خواهم نوشت، اما این متن را اختصاص می دهم به آخرین ساخته حسین شهابی.
آزاد به قید شرط نه تنها کاملترین و سینماییترین فیلم حسین شهابیست، بلکه به جرات میتوانم بگویم یکی از عمیقترین وتاثیر گذارترین آثار به نمایش درآمده در جشنواره سی و پنجم فیلم فجر است که به دور از اغراقهای بیهوده، تحلیلهای پوچ فلسفی، مضامین تحمیلی و سانتیمانتالیسم آزار دهنده، و با رعایت دقیق اصول دراماتیک، قصد انسانی خود را به ثمر می نشاند و با یک پایانبندی درخشان کارش را تمام می کند. ایده محوری فیلم مبتنی بر قانون آزادی مشروط و رفتار شناسی چنین موقعیتی در جامعه ایرانیست. مرد میانسالی (کمالی) بطور مشروط از زندان آزاد شده. همسرش بهخاطر مشکلات متعدد طلاق غیابی گرفته و به عقد مرد دیگری درآمده که از قضا از مردان صاحب نفوذ کشور است. دختر کمالی در آستانه ازدواج و البته طلاق زود رس است. تازه داماد کمالی که تولید کننده لباس است، از روی ناچاری و برای ادامه حیات کارگاه کوچک خود مجبور است مارک برندهای معروف جهان را بروی تولیدات خود بزند وهزینه زندگی خود و چهل کارگر تحت اختیارش را تامین کند. کمالی به دلیل مشروط بودن آزادیاش، در موقعیتی قراردارد که نه تنها ارتکاب جرم، بلکه حتی مشارکت در کوچکترین نزاع و درگیری (ولو در صورت مقصر اصلی نبودن) او را دوباره به مدت ده سال به زندان برمی گرداند. حالا این کمالیست، مردی تنها و بیکس که در انتهای میانسالی، بدون داشتن کوچکترین پشتوانه و حامی مالی باید با این همه مشکلات دست و پنجه نرم کند. او حتی سختترین شغل را پس از آزادیش انتخاب می کند و در کارگاهی مشغول کار می شود که باید روزانه دهها کنده درخت را پوست کنده و برش بزند. ولی تهدید کارگران کارگاه که به پرکاری کمالی اعتراض دارند، به طرزی نا باورانه این واقعیت را گوشزد می کند که انگار سخت ترین محیط کارگری نیز از گزند آسیبهای اجتماعی مصون نمانده و زیرپوست شهر به درجهای از داغی رسیده که نفس کشیدن را لحظه به لحظه برای مردی مشروط، مشروطتر می کند.
چنین موقعیت پیچیده دراماتیکی را تنها چند فیلمساز در ایران میتوانند به فیلمنامهای دقیق تبدیل کرده و به درستی به تصویر بکشند که حسین شهابی یکی از بهترین آنهاست. لحن صادقانه و صمیمی فیلم، دکوپاژساده اما بهشدت مهندسی شده، فرم متناسب محتوا، حرکات سنجیده و به قاعده دوربین، بازی های بهشدت کنترل شده بازیگران، فیلمنامهای پر از ارجاعات و جزئیات دقیق دراماتیکی، لحن جسورانه و در عین حال متعادل و متوازن، نگاه واقع بین و نکته سنج فیلمساز، لوکیشنهای متناسب با ساختار طبقه اجتماعی شخصیتها، ضربآهنگ مناسب فیلم که تا انتها حفظ می شود، عدم استفاده از تعلیقهای فریب کارانه و نامتعارف، دیالوگهای پرمعنیای که متناسب قامت و شخصیت تک تک کاراکترها ساخته وپرداخته شده، همه و همه اینها برغم کمبودهایی که تنها ناشی از اغراق برخی شخصیتهاست و در مورد کلیت فیلم مصداق پیدا نمیکند، دست بهدست هم داده تا فیلمی به غایت لذت بخش جلوی دیدگان ما بروی پرده بنشیند. علاوه بر بازی بی نقص امیر جعفری و تعدادی تازه بازیگر، شهابی توانسته از دیبا زاهدی نیز بازی خیره کنندهای بگیرد و گوشه های دیگری از استعداد او را به عنوان یکی امیدهای جوان سینمای کشور بشناساند.
آزاد به قید شرط، ادعای نئورئالیستی شهابی را با زیر ذره بین بردن یک موقعیت ملتهب ولرزان انسانی، البته به دور از هرگونه سیاه نگری مرسوم فیلمهای به ظاهر هنری این دوران، و در هر شکل متاثر از قوانین بنیادی جامعه معاصر ایرانی به بار می نشاد. عدم امنیت شغلی، وجود شکاف عمیق طبقاتی، قوانین پیچیده و دست و پاگیر اجتماعی، بی اعتمادی افراد جامعه نسبت به یکدیگر و بی اعتنایی آنان به مصائب و سرنوشت هم، عدالت گمشده در حلقه قوانین و... بخشی از درام تراژدی جامعه شناسانهای است که شهابی آنها را با هوشمندی تمام در زیرلایههای اثر خود گنجانده است. لحن صادقانه و دکوپاژ ساده و بدون غلو فیلمهای حسین شهابی او را برای بسیاری چون من، تبدیل به فیلمسازی قابل ستایش و احترام کرده است. آزاد به قید شرط به مدد پتانسیل قوی دراماتیکی و موضوع گیرایی که داشت، می توانست توسط فیلمساز دیگری یا تبدیل به یک اثر سیاه نمای مغرور و نامتوازن شود، ویا با تاکید برجنبههای فریبنده و خشونت موجود در زیر پوست موضوع داستان آن، به اثری کاملا گیشهای بدل گردد و به پر فروشترین فیلم زمانه خود تبدیل شود. شهابی اما با وجود کاستی های حداقلیاش، همچنان شرافتمندانه به آرمانهای انسانگرای خود وفادار مانده و وجدانش را با آنچه باور ندارد معامله نکرده است. آزاد به قید شرط، اگرچه از گیشه که حق مسلم اوست بدش نمی آید، با این حال تمام تمرکزش را چه در فرم، و چه در مضمون و محتوا معطوف این ساخته که بیننده را بدون شعار و نمایش به این حقیقت تلخ واقف سازد، تا زمانی که ما (مردم یک جامعه) به یک همزیستی مسالمت آمیز توام با رعایت حقوق هم معتقد باشیم، قانونگذارانمان نیز در دل همین بستر رشد خواهند کرد وآزادیمان در هر مامنی که باشیم اعتبار چندانی نخواهد داشت. گفتگوهای نرم و آهسته، دکوپاژ ساده و روان، احساس زلال و بی ادعایی حسین شهابی که عدهای را به کج فهمی از او واداشته وهیات انتخاب به دقت انتخاب شده جشنواره فجر را تا به این اندازه چشم و گوش بسته است، همگی تو را به دیالوگ بی نظیری از فیلم آزاد به قید شرط می رساند که مفهومش گریبانگیر تمامی فیلمهای جشنواره فجر شد:
وقتی با چسبوندن یه وصله ناجور وگفتن دوکلمه دروغ، میشه آزادی یه آدمو ازش گرفت، یعنی اینکه همه آدمها مشروط آزادن!