صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

با دعوت بوالو و نارسژاک؛

«مهندسی که دلباخته اعداد بود» چاپ شد/ داستان قتل دانشمند هسته‌ای

۱۳۹۶/۰۱/۲۴ - ۱۳:۳۶:۰۶
کد خبر: ۵۴۴۰۴۳
رمان پلیسی «مهندسی که دلباخته اعداد بود» نوشته پی‌یر بوالو و توماس نارسژاک با ترجمه عباس آگاهی توسط انتشارات جهان کتاب منتشر و راهی بازار نشر شد.
 
 
 

به گزارش خبرگزاری برنا، رمان پلیسی «مهندسی که دلباخته اعداد بود» نوشته پی یر بوالو و توماس نارسژاک به تازگی با ترجمه عباس آگاهی توسط انتشارات جهان کتاب منتشر و راهی بازار نشر شده است. این رمان، شصت و هفتمین عنوان مجموعه پلیسی نقاب است که توسط این ناشر چاپ می شود.

آبان ماه سال گذشته بود که آگاهی خبر ترجمه این رمان را به مهر داد و حالا عرضه این کتاب در بازار نشر انجام شده است. جهان کتاب، به غیر از این کتاب، ۱۲ رمان دیگر از بوالو و نارسژاک را در قالب عناوین مجموعه نقاب به چاپ رسانده است. داستان این رمان، از یک کارخانه تجهیزات اتمی و با به قتل رسیدن ژرژ سوربیه دانشمند و مهندس ارشد این کارخانه آغاز می شود.

قاتل مهندس بدون به جا گذاشتن اثری از خود، در کمتر از ۱۵ ثانیه محل را ترک می کند. تنها مدرک موجود از قتل، یک پوکه فشنگ است. قاتل، اختراع مهندس سوربیه را هم که یک محفظه ۲۰ کیلویی سوخت موشک باشد، با خود برده است. این محفظه حاوی مواد رادیواکتیو است؛ استوانه ای که در صورت دستکاری شدن می تواند نیمی از پاریس را با خاک یکسان کند.

سربازرس ماروی، مسئول رسیدگی به پرونده قتل مهندس سوربیه می شود و در روند رسیدگی به این پرونده، به طور پیاپی با سوء قصدهای دیگری به همان شیوه با همان سلاح روبرو می شود. عامل سوء قصدها فردی ناشناس است و همیشه با سرعتی باورنکردنی از محل می گریزد...

در قسمتی از این رمان می خوانیم:

ماروی برگشت و دید که آندره در جریان بیرون رفتن شان قرار گرفته است. سربازرس شوخی کنان گفت:

«شوهرتون رو با خودم می برم. خیلی طولانی نمی شه، ولی اون می تونه بهم کمک کنه...»

ماروی از پیش می دانست که هیچ اتفاقی نخواهد افتاد و تعقیب، حکم گردشی را پیدا خواهد کرد، ولی ناگهان بدش نیامده بود که با بلیآر، آن لحظه های از یاد رفته را تجدید کند. و حدس می زد که بلیآر هم به سهم خود همین هیجان شادی بخش را حس می کرد. دسیسه ای کوچک و مردانه که می بایست، جلوی آندره، چیزی از آن نشان ندهند. شام تقریبا با شادی و خنده پایان یافت. حالا بلیآر چرب زبانی می کرد. سر حال آمده بود، خدمت می کرد. او بود که دیرش می شد بروند بیرون، و زنش لبخند می زد. هنگامی که آندره رفت تا بطری کنیاک را بیاورد، بلیار به طرف دوستش خم شد و پرسید: «هنوز فکر می کنی که موضوع مربوط به جاسوسی می شه؟»

«من اصلا هیچ فکری نمی کنم. ولی روشنه که مونژو به حساب خودش کار نمی کنه.»

«اما اگه موضوع جاسوسی مطرح نباشه؟»

«می خوای که مونژو با استوانه چه کار کنه؟»

«چون به عقیده تو استوانه در اختیار اونه؟»

«من چه می دونم؟ فعلا رابطه ای رو بین مونژو، استوانه و یک شخص ناشناس که باید پیداش کنیم، حس می کنم. همین و بس. نمی دونم این رابطه چیه. اما یقین دارم که رابطه ای وجود داره و این خودش بد نیست.»

این کتاب با ۱۹۰ صفحه، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۱۴۰ هزار ریال منتشر شده است.

نظر شما