به گزارش گروه روی خط رسانه های خبرگزاری برنا؛ اواخر اسفندماه سال قبل راننده یک کمباین که در حال عبور از جادهای متروکه در بیابانهای اراک بود، با دیدن پیکر نیمهجان مردی جوان به کمک او شتافت و مرد زخمی را به بیمارستان منتقل کرد. مرد 35 ساله که اشکان نام دارد، خیلی زود تحت مراقبتهای پزشکی قرار گرفت و از مرگ حتمی فاصله گرفت. او در شرح ماجرا به مأموران پلیس که برای تحقیق از او در محل حاضر شده بودند، گفت: چند ساعت قبل به خانه نامزدم در غرب تهران رفته بودم که زنگ خانه را زدند. مردی ناشناس از من خواست که ماشینم را که مقابل خانه پارک کرده بودم، جابهجا کنم. سوئیچ ماشین را برداشتم و به کوچه رفتم. وقتی داخل ماشین نشستم، سه مرد قمه به دست سوار شدند. آنها با تهدید، من را به بیابانهای اراک آوردند و بعد از بریدن گلویم رهایم کردند و گریختند تا اینکه به طور معجزهآسایی از مرگ نجات پیدا کردم.
بعد از آن بود که پرونده روی میز قاضی سهرابی، بازپرس شعبه نهم دادسرای امور جنایی تهران قرار گرفت. کارآگاهان خیلی زود خودروی شاکی را در یکی از بزرگراههای پایتخت کشف کردند. آنها همچنین موفق شدند یکی از متهمان پرونده را بازداشت کنند.
او گفت به دستور سردسته باند وارد سناریو شده، اما در بین راه از آنها جدا شده است. متهم گفت: اختلاف سردسته با شاکی بر سر یک دختر بود که به این حادثه منجر شده است. بعد از آن بود که تحقیقات برای بازداشت سردسته باند به جریان افتاد و کارآگاهان موفق شدند شامگاه جمعه متهم 22 ساله را که مهدی نام داشت، بازداشت کنند. او روز گذشته وقتی مقابل بازپرس قرار گرفت، بریدن گلوی شاکی را قبول کرد، اما آدمربایی را انکار کرد. شاکی هم که در جلسه حضور داشت، در شرح ماجرا گفت: روز حادثه در خانه نامزدم بودم که متهمان من را به بهانه جابهجا کردن ماشین از خانه بیرون کشیدند و ربودند. در بین راه مهدی تلفنی از شخص خواست که تا رسیدن ما قبر را آماده کند. وقتی به محل رسیدیم از گورکن خبری نبود. مهدی چند بار با او تماس گرفت، اما به تماسها جواب نداد. سرانجام خودش گلویم را برید و همدستش طنابی به دور گردنم انداخت و فشار داد. بعد با احتمال اینکه فوت شدهام، من را رها و ماشینم را سرقت و فرارکردند. هنگام رفتن، شنیدم که مهدی با گورکن تماس گرفت. مرد گورکن مدعی بود که خواب مانده به هر حال آنها من را رها کردند و رفتند. بعد از آن اشهدم را خواندم؛ چراکه آنجا محلی متروکه بود و خونریزی زیادی داشتم تا اینکه معجزهای اتفاق افتاد و در آن خلوتی راننده کمباین من را از مرگ حتمی نجات داد.
سپس مهدی، متهم اصلی در شرح ماجرا گفت من چند سالی با دختری به نام شراره که حالا نامزد شاکی شده دوست بودم. او چند روز قبل با من تماس گرفت و گفت که شاکی او را فریب داده است و از من خواست از او زهر چشم بگیرم که قبول کردم. روز حادثه اشکان با میل خودش سوار ماشین شد تا درباره شراره با هم حرف بزنیم. در راه مشاجرهمان بالا گرفت.
اشکان چاقو کشید و ضربهای به من زد که زخمی شدم. من هم چاقو همراهم بود که به او ضربه زدم. قاضی سؤال کرد اگر قصد شما گرفتن زهر چشم بود، چرا گلویش را بریدید که متهم بار دیگر حرفهای خودش را تکرار کرد. او همچنین منکر کندن قبر برای شاکی شد و گفت حرفهای شاکی را قبول ندارد. تحقیقات پلیس برای بازداشت همدستان متهم در جریان است.