صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

اختصاصی برنا؛

محمدرضا خردمندان:فیلم‌های سینمای ما حیاتشان به آن شهری مربوط است که داستان در آن روایت می‌شود

۱۳۹۶/۰۴/۱۳ - ۱۴:۲۱:۴۶
کد خبر: ۵۸۲۰۶۲
کارگردان فیلم سینمایی «بیست و یک‌روز بعد» معتقد است: خیلی از فیلم‌های سینمای ما حیاتشان به آن شهری ست که داستان در آن روایت می شود. مثلا اگر شما تهران را از فیلم«دربند» بگیرید چه باقی می ماند؟! وقتی شما می خواهید پروسه ی از دست رفتن معصومیت یک دختر ساده شهرستانی را در یک ابرشهر به تصویر بکشید مگر می توان شهری جز تهران را برای آن انتخاب کرد؟

به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا، سیدمحمدرضا خردمندان که در کارنامه کاری‌اش فیلم سینمایی «بیست و یک روز بعد» به چشم می‌خورد و قرار است به زودی در سینماهای کشور اکران شود، در پنجمین دوره از جشنواره فیلم شهر و در بخش انیمیشن توانسته بود تندیس زرین و دیپلم افتخار را برای فیلم «پدر» دریافت کند. با این کارگردان به صحبت نشستیم و از او درباره ویژگی‌هایی یک فیلم شهری، سختی‌ها و نوع نگاه این آثار در سینمای ایران پرسیدیم.

با اینکه فیلم‌های مختلف و زیادی را می‌توان در دسته‌بندی فیلم‌های شهری قرار داد، اما از نظر شما ویژگی‌ها و المان‌هایی که یک فیلم را شهری می‌کند، چیست؟

به اعتقاد من علاوه بر تمام ویژگی‌ها، نمادها و المان‌هایی که مربوط به شهر هستند، از همه مهمتر اتمسفری است که یک شهر روی ساکنین خود ایجاد می کند. این اتمسفر را نمی شود توصیف کرد اما می شود حس کرد. اتمسفری که شما را در بدو ورود به تهران احاطه می کند بسیار متفاوت است با اتمسفر شهر اصفهان یا بوشهر یا بندر عباس. حالا اگر شما فیلمتان در تهران می گذرد ناخودآگاه آن اتمسفری که برای ساکنین تهران شناخته شده است به مخاطب انتقال داده می شود و مخاطب ٖآن بو را حس می کند و با تجربه ی زیستی خودش از آن شهر تطبیق می دهد. این اتمسفر را آدم های یک شهربا خصلت هایشان، گویش هایشان، هوا و جغرافیا، معماری، پیشرفتهای تکنولوژیک و خیلی چیزهای دیگر می سازد. در واقع مجموعه ی اینها همان شخصیت یک شهر را شکل می دهند.

حالا باید بگویم آن چه یک فیلم را شهری می‌کند نیاز دراماتیک یک داستان به شهر است. همان شهری که داستان می‌طلبد. همان اتمسفری که داستان نیاز دارد روایت در آن انجام شود. بنابراین سوالی که هر فیلمسازی در همان ابتدای نگارش فیلمنامه از خودش می پرسد همین است: فیلم من در کدام شهر می گذرد؟! و چرا؟!

از نظر شما شهر ماهیت و شخصیت دارد و در روند داستان بسیار موثر است که حوادث داستان ما در آن رخ می‌دهد. در سینمای ایران شهر توانسته از صرفا یک لوکیشین بودن به ماهیت و شخصیت داشتن برسد؟

بله این اتفاقی بدیهی است. خیلی از فیلم‌های سینمای ما حیاتشان به آن شهری است که داستان در آن روایت می شود. مثلا اگر شما تهران را از فیلم«دربند» بگیرید چه باقی می ماند؟! وقتی شما می خواهید پروسه ی از دست رفتن معصومیت یک دختر ساده ی شهرستانی را در یک ابرشهر به تصویر بکشید مگر می توان شهری جز تهران را برای آن انتخاب کرد؟ بنابراین تهران در فیلمی مثل دربند یک کاراکترو یک شخصیت است و هویت دارد. روی آدم قصه اثر می‌گذارد و حیات او را دستخوش تغییر قرار می‌دهد. از آن طرف فیلمی مثل «تنهای تنهای تنها» یا «ناخداخورشید» مگر می‌تواند در شهری جز بندرعباس و بوشهر کار شود؟ 

یعنی این قصه است که فضای شهری را به تصویر می‌کشد؟

قصه به شما راه را نشان می‌دهد. قصه خودش می‌گوید «من را در کجا روایت کن! کدام شهر را با کدام ویژگی برای روایت من انتخاب کن.» البته خیلی وقت‌ها هم هست که هنرمند از یک شهر الهام می‌گیرد و خود آن شهر چنان حسی در او برمی‌انگیزد که تصمیم می‌گیرد برای آن شهر قصه‌ای بنویسد یا داستانش را در آن شهر روایت کند. برای مثال «قصه‌های مجید» را در نظر بگیرید. اصل این داستان‌ها مربوط به کرمان است. اما آقای پوراحمد تصمیم گرفته قصه‌ها را در اصفهان روایت کند. این که چرا این اتفاق افتاده مهم نیست، مهم این است که آیا شما می‌توانید تصور کنید اگر «قصه‌های مجید» در اصفهان روایت نمی‌شد چه سرنوشتی پیدا می‌کرد؟ و آیا آنقدر موفق و جهانی می‌شد؟ قطعا اتمسفر اصفهان بخش مهمی از این سریال باشکوه است. 

این نکته‌‌هایی که به آن‌ اشاره کردید را خودتان هم در فیلمتان تجربه کرده‌اید؟

من و احسان قبل از نگارش فیلمنامه راجع به این مساله فکر کردیم که بستر زندگی مرتضی کجاست؟ چیزی که قصه ایجاب می‌کرد این بود که مرتضی حتما در حاشیه کلان شهری زندگی می‌کند که کمی آن سوتر از محل زندگی‌اش منشا و سرچشمه رویا و علایقش کاملا موجود است و او اگر یک اتوبوس شهری سوار شود، می‌تواند تا بالاترین نقطه آرزویش که همان دفتر تهیه کننده سینماست پیش برود. همین موضوع باعث شد که ما فیلممان را از همان نقطه شروع کنیم. یعنی دفتر زیبای یک تهیه کننده سینما که بر بلندای شهر تهران قرار دارد و ابهت شهر را می‌توان از پشت پنجره آن دید. این تضاد خیلی خوبی با حضور مرتضای حاشیه‌نشین در آن دفتر داشت. گویی اولین سوالی که مرتضی در ذهن مخاطب ایجاد می‌کند این است که این بچه این جا چه کار می‌کند؟!

در فیلم‌های شهری به هر حال برخی از آسیب‌ها و حتی در مواردی بحث‌های شکاف طبقاتی به تصویر کشیده می‌شوند، به نظر شما ممکن است از این‌‌ها تعابیری چون سیاه‌نمایی به وجود بیاید؟

فکر می‌کنم روی خود کلمه سیاه‌نمایی باید تامل بیشتری کرد. اگر آسیب و نقطه ضعفی در جامعه وجود دارد که همان باعث به وجود آمدن مشکلاتی دیگر می‌شود، این می‌تواند در اثر یک هنرمند انعکاس پیدا کند. اصلا بخشی از رسالت هنرمند همین است که به یک مساله دردناک اجتماعی ضریب بدهد تا بهتر و شفاف‌تر دیده شود و مخاطب را به فکر فرو ببرد. اما این که یک هنرمند چقدر دلسوزانه و متعهدانه به یک موضوع سیاه و تلخ می‌پردازد، این را خود مردم بهتر از من و شما می‌فهمند و غربال می‌کنند. مردم به راحتی فرق اثری را که با دلسوزی به یک مساله می‌پردازد با اثری که دنبال اهداف دیگری‌ست را تشخیص می‌دهند و انتخاب می‌کنند.  

شما در دوره قبل جایزه بهترین انیمیشن جشنواره را گرفته بودید. نظرتان درباره جمع کردن فیلم‌هایی با محوریت شهری در یک جشنواره چیست؟

اینکه جشنواره‌ای از این منظر به سینما می‌پردازد لزوما چیز بدی نیست. اما مهم است که هدفش را تعریف کرده باشد و دقیقا بداند که به دنبال چیست. .

یعنی شما آن‌را به حساب جشنواره زدگی سینمای ایران نمی‌گذارید؟

هر جشنواره‌ای برای اینکه بتواند جایگاه خودش را پیدا کند، باید صاحب شخصیت و هویت مستقل خودش باشد. این سوال مهمی است که بدانیم جایگاه جشنواره شهر در تقویم سینمای کشور ما کجاست. به نظر من اگر نگاه جشنواره به «شهر» بسیار تخصصی باشد، یعنی تبلیغاتی نباشد و جشنواره‌ای برگزار شود تا بتواند در ارتقای سطح کیفی شهرمان در بحث‌های زیست محیطی، روابط انسانی، مشکلات شهری و معماری  کمک کند، اتفاق مثبتی خواهد بود. چون جشنواره می‌تواند کمک کند که ما نقاط قوت و ضعف شهری خودمان را از دل فیلم‌ها پیدا کنیم.

فیلمساز به صورت آگاهانه به سراغ این نمی‌رود که درباره شهر فیلم بسازد، او در حالیکه قصه‌ خودش را تعریف می‌کند، اتفاقات را در بستر شهر نشان می‌هد و ما شهر را هم به صورت ناخودآگاه در فیلم می‌بینیم.

به اعتقاد من در جشنواره فیلم شهر با «بک‌گراند› فیلم‌ها کار داریم، یعنی با بستری که قصه فیلم‌ها در آن روایت می‌شود‌، کار داریم. پس ما تخصصی این فضا را ببینیم و جشنواره را از هویت و شخصیت خودش که پرداختن به شهر است، یعنی دیدن شهر از دریچه دوربین فیلمسازان و هنرمندان مورد بررسی قرار دهیم. چون در این فیلم‌ها نقاط قوت و ضعف را می‌توان دید، مسائل مختلفی که گریبان‌گیر مردم است به تصویر کشیده می‌شوند و در نهایت می‌توان به ارتقای زندگی انسانی در شهر امیدوار بود.

نظر شما