به گزارش گروه حوادث خبرگزاری برنا، جوانی که دختر موردعلاقهاش را به قتل رسانده، وقتی درباره انگیزه قتل مورد سؤال قرار گرفت، مدعی شد دچار عشق یکطرفهای شده بود و برای پایاندادن به این عذاب دختر جوان را به قتل رسانده است.
ششم تیرماه سال ٩٥ مأموران از قتل دختر جوانی در تهرانسر باخبر شدند. آنها با اطلاع از این خبر بلافاصله خود را به محل حادثه رساندند و در تحقیقات اولیه متوجه شدند مقتول دختر ٢٣سالهای به نام پریساست که به وسیله پسر ٢٦سالهای به نام فرهاد که خواستگارش بود، با ضربات چاقو به قتل رسیده است؛ آنها همچنین متوجه شدند فرهاد پس از این کار از محل متواری شده است.
در ادامه تحقیقات پدر فرهاد به مأموران گفت: با خانواده پریسا همسایه دیوار به دیوار هستیم. از مدتها پیش متوجه شدم پسرم پریسا را دوست دارد و میخواهد با او ازدواج کند. این موضوع را خانواده پریسا نیز میدانستند. روز حادثه صدای داد و فریاد پریسا را شنیدم. زمانی که خودم را به پارکینگ خانه رساندم، پریسا روی زمین افتاده بود و فرهاد چاقوی خونی در دست داشت. با دیدن این صحنه با داد و بیداد به پسرم بدوبیراه گفتم و از همسایهها درخواست کمک کردم. فرهاد که خیلی ترسیده بود از محل متواری شد.
به این ترتیب کارآگاهان کار خود را برای پیداکردن متهم آغاز کردند و پس از چند ساعت متوجه شدند فرهاد به اداره پلیس مراجعه و خود را تسلیم کرده است. او درحالیکه ابراز پشیمانی میکرد، به مأموران گفت: سالهاست با پریسا و خانوادهاش همسایه دیوار به دیوار هستیم؛ بهطوریکه بالکن اتاقهایمان به یکدیگر چسبیده است.
پریسا را خیلی دوست داشتم و نزدیک به چهار سال با یکدیگر رابطه داشتیم. این موضوع را خانوادهایمان نیز میدانستند. پس از اینکه دوره لیسانسم در دانشگاه شهید بهشتی به پایان رسید، به خدمت سربازی رفتم تا بتوانم با پریسا ازدواج کنم.
تقریبا شش ماه پس از آن، زمانی که در بالکن اتاقم بودم، صدای پریسا را شنیدم که با مرد غریبهای تلفنی صحبت میکرد. این موضوع خیلی من را ناراحت و عصبانی کرد. نمیدانستم چه کار باید بکنم. با پریسا تماس گرفتم و از او خواستم به منزل ما بیاید تا کادو تولدش را به او بدهم. پس از چند دقیقه پریسا به منزل ما آمد. خیلی عصبانی بودم. به بهانه اینکه کادو داخل ماشین است به پارکینگ رفتم؛ همان زمان چاقو را برداشتم و چند ضربه به پریسا زدم.
ناگهان پدرم را دیدم که به پارکینگ آمده است؛ خیلی ترسیده بودم و نمیدانستم باید چه کار کنم، برای همین آنجا را ترک کردم و به خیابان رفتم. بعد از چند ساعت زمانی که با پدرم تماس گرفتم، متوجه شدم پریسا جان خود را از دست داده است. برای همین آمدهام خودم را تسلیم کنم.
به این ترتیب با توجه به گفتههای متهم و شکایت اولیای دم با تکمیل پرونده کیفرخواستی علیه متهم صادر شد و پرونده برای رسیدگی در اختیار شعبه دوم دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی زالی قرار گرفت. در ابتدای جلسه نماینده دادستان کیفرخواست را قرائت کرد؛ سپس اولیای دم در جایگاه حاضر شدند و تقاضای قصاص متهم را کردند؛ پس از آن نوبت به متهم رسید. او پس از قرارگرفتن در جایگاه گفت: قبول دارم پریسا را به قتل رساندهام اما از این کار بسیار پشیمانم.
من پریسا را خیلی دوست داشتم و هرگز نمیخواستم او را به قتل برسانم. زمانی که متوجه شدم پریسا با فرد دیگری تلفنی صحبت میکند، بسیار عصبانی شده بودم. متهم درحالیکه صورتش از اشک تر شده بود، ادامه داد: پریسا من را دوست نداشت؛ عشق من به او یکطرفه بود. روز حادثه پس از اینکه با پریسا تماس گرفتم و از او خواستم به منزل ما بیاید، هزار بار از خدا خواستم که ای کاش پریسا دعوتم را قبول نمیکرد؛ چون بسیار عصبانی بودم و میدانستم ممکن است کار احمقانهای انجام دهم. بعد از این حادثه من ٢١ روز در بیمارستان روانی بستری بودم و هنوز هم نتوانستهام قبول کنم پریسا دیگر نیست.
فرهاد در آخرین دفاعیات خود گفت: دیگر زندگی برای من مفهومی ندارد؛ برای همین از شما درخواست میکنم زودتر حکم قصاص من را صادر کنید؛ چون نمیخواهم به زندگیام ادامه دهم. تاکنون دو بار دست به خودکشی زدهام اما همسلولیهایم من را نجات دادند؛ حالا نیز نمیخواهم زندگی کنم. من همه چیز خودم را از دست دادم؛ هم آیندهام و هم دختری را که دوست داشتم؛ برای همین زندگیکردن برایم ارزشی ندارد.
با پایان گفتههای اولیای دم و متهم، ختم جلسه اعلام شد و قضات برای صدور رأی درباره این پرونده وارد شور شدند.
مادر پریسا درباره این موضوع گفت: زمانی که دخترم ١٨ساله شد، خانواده فرهاد موضوع ازدواج آنها را مطرح کردند اما پریسا قصد نداشت با فرهاد ازدواج کند و همان روز به آنها جواب منفی داد اما فرهاد دست از سر دخترم برنداشت.
حتی پریسا یک بار مجبور شد شمارهتلفن همراهش را عوض کند ولی فرهاد موفق شد یک بار دیگر شماره دخترم را پیدا کند و مزاحمش میشد. فرهاد و خانوادهاش انسانهای بدی نبودند و هرگز فکر نمیکردم آسیبی به دخترم برسانند. ما هیچ بدی از خانواده فرهاد ندیدیم و همچنان با آنها رابطه خانوادگی داریم.