«اکسیدانِ»حامد محمدیِ پسر و منوچهر محمدیِ پدر یکی از همین فیلم ها است: فیلمی که داشتن تجربه «مارمولک» به واسطه تهیهکنندگی منوچهر محمدی و شرایطی که برای اکراناش پیش آمد، از قبل همهچیز را پیشبینی کرده بود و توانست از شیوه مبتدیانه مدیران حوزه هنری و نامه خامدستانه هفده نماینده مجلس برای جلوگیری از اکران گستردهاش و موجی که به وجود آمده بود، بهترین استفاده را ببرد و با سوار شدن بر موجی که منتظرش ایستاده بود تا جایی که جا دارد، بتازاند و تماشاگر را با پیشفرضهایی مانند شوخی با ادیان، شوخی با ازدواج و رواج همجنسگرایی غلغلک بدهد و به سینما بکشاند. البته تمام پیشفرضها را نمایندگان مجلس و مدیران حوزه هنری توسط رسانههای همیشه در صحنه و دائمالنگران به تماشاگران دادند و برای تماشای «اکسیدان» وسوسهشان کردند...
اگر فیلم را در سالن سینما همراه با نوجوانها و جوانهایی که برای سرگرمی به سالن آمدهاند و قصدشان از تماشای فیلم خندیدن است، ببینید، قطعا از قهقهههای گاه و بیگاه و عکسالعملهای غریزیشان به لودهبازیهای امیر جعفری در نقش آقا بهمن، کلافه میشوید و توی دلتان به زمین و زمان و امیر جعفری با آن بازی بد و شخصیت لمپن فحش میدهید. شخصیتی که یکتنه کمر همت بسته تا فیلم را به قهقه را ببرد که متاسفانه یا هر چیز دیگری، موفق میشود و به هدفاش میرسد. شخصیت خام و لودهای که شوخیهای مسخره و لوس فضای فیلم را برهم میزند و درست در لحظهای که همه اجزا به درستی کارشان را انجام میدهند و قصه در مسیر درستش قرار گرفته، در کسری با جمله بچهگانهای _ صلوات فرستادن مدام وسط خاکسپاری مسیحیان یا اصرارش به حاجآقا صدا زدن کشیش و تلاش مضحکاش برای دلبری از شخصیت شهلا که خود توهین به زن است _ فضا را میشکند و همهچیز را بر باد میدهد؛ هرچند با ریسه رفتن مخاطب از خنده مواجه میشود. یعنی دست همانچیزی که کارگردان بر دوش شخصیت بهمن نهاده و آنچنان آزادش گذاشته که دلقکی تمام عیار بدل شود.
«اکسیدان» نقطهضعفهای فاحش دیگری هم دارد که مانع از ماندگار شدن فیلم در ذهن مخاطب میشود و اثر را به تجربهای فَرّار و زودگذر بدل میکند. کنار نقش آقابهمن، شخصیت شهلا هم وجود دارد که تاکید کارگردان روی بیوه بودن و دلبری کردناش چنان غلو شده و اگزجره است که نه تنها کسی باورش نمیکند که به نوعی توهین به زن هم هست. شخصیتی که عاشق اصلان، شخصیت اصلی با بازی جواد عزتی است. زنی متمول و تنها که برای به دست آوردن اصلان هر کاری میکند و همانقدر که دلبسته اوست، از بهمن متنفر است اما در انتها به کودکانترین شکل ممکن با بهمن ازدواج میکند. شخصیت دیگری هم در فیلم حضور دارد که به عنوان رییس اصلان در نمایندگانی خودرو مشغول به کار است و شقایق دهقان بازیاش میکند؛ شخصیتی که ایکاش زودتر وارد داستان میشد و زمان پِرت آغاز فیلم صرف او میشد تا مخاطب بیشتر بشناسدش، باورش کند و در انتها ازدواجاش با اصلان را بپذیرد. تمام داستان بر سر شکست عشقی و فرار بیخبر نامزد اصلان به خارج از کشور است و روایتگر اصلان بینوا با بازی جواد عزتی که مثل همیشه از پس نقشاش برآمده و با آنکه با همان شکل و شمایل سریالهای کمدی تلویزیونی که در سالهای اخیر در شبکه سه بازی کرده، پا به فیلم گذاشته است. جوانی سختکوش، متعهد و بااخلاق که برای رسیدن به هدفش هرکاری میکند و به ناچار حاضر است روی اصولاش پا بگذارد چرا که پای هدف بزرگتری در میان است. اصلان برای گرفتن ویزای شینگن و پیدا کردن معشوقهاش هرکاری میکند اما...
«اکسیدان» یکی از تلفشدههای سال سینمای ایران است. یکی از همانهایی که اگر دچار سطحینگری، رعایت خواسته گیشه و نگاه محافظهکارانه حاکم بر سینمای ایران در سالهای اخیر نمیشد، میتوانست به عنوان یک کمدی مهم مثل «مارمولک» در ذهن مخاطب سینمای ایران ثبت و ماندگار شود. همهچیز برای یک کمدی درجه یک آماده است؛ قصه توانایی بدل شدن به آن را دارد و تقلای جوان عاشقپیشه و پریشانحال برای گرفتن ویزا که گاهی با لباس کشیشها به سفارت میرود و گاهی در جلد یک همجنسگرا که مجبور است توی سفارت به بهمن عشق بورزد یا زمانی که با آن شلوار تنگ مرد موتورسوار که تیکهای بارش کرده را دنبال میکند، مخاطب را به خنده وا میدارد و هم غصهدارش میکند؛ مثل زمانی که بغض فروخوردهاش توی دستشویی میترکد و میزند زیر گریه...
«اکسیدان» با توجه به قصهاش و سر درآوردن بهمن و اصلان به کلیسا و سپس مسجد و در ادامه سفارت؛ آنهم با ظاهر متفاوت که گاهی لباس کشیش به تن اصلان است و گاهی لباسهای تنگ و رنگی همراه با عشوه، بستری مناسبی میشود برای شوخی و غلغلک دادن و حتی دست انداختن پدیدهها و اتفاقهایی که معمولا عادت داریم به سرعت از کنارشان بگذریم و خودمان را به ندیدن بزنیم؛ همانچیزهایی که فارغ از کیفیت، به تصویر کشیدنش دل مخاطب را خنک میکند و به او لذت میدهد. همانهایی که موجب استقبال از «لیلی با من استِ» کمال تبریزی و شوخی با رزمندگان و فضای خشک و ایزوله جنگ بشود و یا استقبال عجیب و غریب از «مارمولک» با فیلمنامه خوب پیمان قاسمخانی که با الگوبرداری از فیلمی هالیوودی، سرگذشت دزدی را در پوشش یک روحانی روایت میکند. فیلمی که با حواشی بسیاری هاره شد و خیلی زود از پرده سینما پایین کشیده شد اما گذر زمان نشان داد، نگاه سلیقهای و تعصب بیمورد، موجب خورده گرفته بیجا به فیلم شده بود. اتفاقی توسط مدیران خشک و سختگیر حوزه هنری برای «اکسیدان» هم رخ داد و البته اینبار نه تنها کاری از پیش نبرد که موجب استقبال گسترده از آن هم شد. هرچند تجربه ثابت کرده است این تفکر نه تنها محدود کردن سلیقهها نخواهد که متاسفانه مخاطب را برای دیدن چنین فیلمهایی تشنهتر هم میکند؛ فیلمهایی که ممکن است از پایینترین استاندارد سینمایی هم بهره نبرده باشند اما به واسطه انتخاب سوژهای اینچنین مخاطب را به سینما بکشانند و رکوردهای فروش را جابهجا کنند؛ مخاطبی که ممیزی، سانسور و خط قرمزها که مانع از تامین خوراک فرهنگیاش شده، گلویاش را فشار میدهد و راه نفس کشیدناش را تنگ کرده و او برای خلاص شدن از آن، حاضر است هر فیلم کمدی و منتقدانهای ولو بیکیفیت را ببیند و در این برهوت که سلیقهاش را تنزل داده است، از فیلم لذت هم ببرد.
نویسنده: سعید طاهری