با وجود نقدهایی که خوانده بودم و همه آن ها این فیلم را یک فاجعه می دانستند اما احساس من به عنوان یک منتقد این بود که کارگردان بهترین سریال های کمدی ایران احتمالا نمیتواند فیلمی به این بدی بسازد و شاید منتقدین با نگاه انتقادی و یا داشتن توقعی بیشتر از کارگردان این گونه به این فیلم تاخته اند.
با شروع و پایان فیلم مدیری، به این نتیجه رسیدم که فیلم ٥ عصر یک شاهکار در فیلم سازی از نوع بدش بود، نه داستان داشت، نه فراز و فرود، نه درام، نه پیام، نه میزانسن و نه هیچ یک از ارکان یک فیلم، اصلا فیلم نبود در بهترین حالت یک تله فیلم یا سه قسمت از یک مجموعه طنز برای پخش در رسانه ملی حتی بدتر از در حاشیه و خیلی بدتر از مرد دو هزار چهره. این فیلم انقدر فاجعه آمیز و افتضاح بود که شاید بدترین فیلم ایرانی بود که تا کنون دیده بودم یا شاید ساخته شده است. حرف های تکراری، اغراق های بی معنا و نچسب، اپیزودهای درهم ریخته و بهم چسبانده و پر از سوتفاهم و توهم در قصه ای که اصلا قصه نبود. همه این ها در کنار ادا و اطوار های آزاده صندی از پشت دوربین موبایل به تنهایی یک فاجعه دیگر برای این به اشتباه فیلم برد.
تنها نقطه قابل دفاع فیلم بازی سیامک انصاری و نهایتا دیالوگ های او و مهران مدیری بود که نهایتا ٥ دقیقه از فیلم را تشکیل می داد.
مهران مدیری با این فیلم که هم نویسنده آن بود و هم کارگردانش نه تنها عقب گرد نکرد بلکه عملا کارنامه هنری اش را به شدت زیر سوال برد و خودش به تنهایی یک پایان بود، پایانی تلخ در ٥ عصر.
علی رزاقی بهار/ منتقد سینما