اگر پدر شعر فارسی را رودکی بدانیم و پدر شعر نو را نیما یوشیج؛ تقریبا هزار سال از عمر سرایش شعر کلاسیک فارسی با تمام فراز و نشیبهایش میگذرد تا به شعر امروز که شعر نو فارسی نام دارد، میرسیم. با کمی اغماض میتوان نیما یوشیج را آغازگر فصل دیگری از شعر در ابتدای هزاره دوم شعر فارسی و شعر معاصر دانست،
اما متاسفانه در چند سال اخیر شاهد بعضی کم لطفیها نسبت به جریان شعر در ابتدای هزاره دوم شعر فارسی بخصوص شعر نیمایی هستیم. آنقدر که شاید بتوان گفت، دوره بازگشت دیگری طوق خود را بر گردن شعر امروز انداخته است و این یعنی درجا زدن دوبارهی شعر.
البته هنوز کسانی هستند که جایگاه شعر نیمایی با آن تغییراتی که در شعر ایجاد کرد را ادامه می دهند ولی متأسفانه شعر نیمایی هم که رو به فراموشی است و افراد بیشتری به سمت شعر سپید و آزاد و جریان های وابسته به آن با توجه به اینکه وزن عروضی ندارد کشیده میشوند که اکثر این آثار بیشتر شبیه متن و نثر ادبی است تا شعر و این نیز چالشی در شعر معاصر ایجاد کرده است.
من در این کتاب، ساختار و قالب جدیدی از شعر را مطرح کردم و نام آن را نیز «شعر آمیزه» نهادم. شعر آمیزه تلفیقی از قالبهای شعر کلاسیک و کهن با شعر نو و نیمایی و در موارد پیچیده تر شعر سپید و آزاد است، که با توجه به حس و حال و فرم و ساختار هر یک از این قالبها؛ زبان و باقی مسائل شاعرانه دستخوش تغییر خواهد شد، البته تلفیق و آمیزه هم باید با شرایط و ظرافت خاصی صورت بگیرد تا زبان و فرم و ساختار و ... به درستی، خود را در کنار هم دریابند و شکست و چندگانگی احساس نشود و در عین حال مخاطب را در فضای مناسب ذهنی و لذت قرار دهد.
شعر آمیزه در نگاه اول ساده و سهل الوصول به نظر میرسد اما در واقع راه رفتن بر لبهی تیغ است که توضیحش در این مقال نمیگنجد.
اما به چند نکته به طور خلاصه میتوان اشاره کرد و آن اینکه کسانی که در این راه قدم بر میدارند باید:
1: قالبها و قوانین شعر کلاسیک و کهن بخصوص غزل، مثنوی، رباعی و دوبیتی را بشناسند.
2: شعر نیمایی ساختار و فضای حاکم بر آن را بشناسند.
3: شعر سپید و آزاد را نیز بشناسند.
بنا بر این شاعر شعر آمیزه باید دارای شناخت و جهانبینی خاص و مطالعه زیاد باشد تا بتواند هوایی تازه در رگ و پیوند شعر بدمد.
به عنوان مثال، ساده ترین نوع شعر آمیزه در کتاب حوض نقاشی سهراب چرا بی ماهی است؟ با نام شناسنامه به کار رفته است که در سال 1395 چاپ شد. البته انواع پیچیده تر هم هست که خوانندگان محترم می توانند به این کتاب مراجعه کنند.
قسمتی از شعر:
تفنگها همه مستند
تفنگها همه نامرد
تفنگ، مادر جنگ است
و جنگ مادر دلسنگ امپراطور است
تفنگها
غلام حلقه به گوشی
که گوش و چشم کر و کورشان به دستور است
که دست و فلسفهی زندگی گلها را
به دست و باور خونبارشان بچسبانند
خبر رسید که تقویم غرق در خون شد
خبر رسید
پرندهای نگران زیر لب غزل میخواند:
تب گلولهی دلسنگ را نمیفهمم
هزار توی غم جنگ را نمیفهمم
کنار خانهی هر سرو لاله روییدهست
من این تمدن خون رنگ را نمیفهمم
دلم گرفته و گوشم به حرف تاریخ است
طنین حرف بد آهنگ را نمیفهمم
نهالها همه پیر و پدربزرگ شدند
غرور زندگی لنگ را نمیفهمم
چقدر پشت سراپرده دست پنهان است
وجود این همه نیرنگ را نمیفهمم
یکی به نام خدا و یکی به نام بشر
تضادهای هماهنگ را نمیفهمم
وسالهاست که مردم حصار میبینند
زبان این وطن تنگ را نمیفهمم
خبر رسید
کبوتران سبکبال و عاشق این شهر
بدون هیچ هراسی، درست مثل دل شیر
نجات مزرعه را
شهید میگشتند
شهید میگشتند
شهید میگشتند...
از فرصتی که در اختیار قرار دادید، سپاسگزارم.