صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

یادداشتی بر رمان "کسی در من شیطنت می کند"

۱۳۹۶/۰۶/۰۸ - ۱۳:۱۵:۲۵
کد خبر: ۶۰۷۰۳۸
مریم ایجادی در یاداشتی نوشت، رمان کسی در من شیطنت می کند اولین رمان افسانه احمدی است که در سال 96 هم زمان با نمایشگاه کتاب توسط نشر نگاه روانه بازار کتاب شد.

به گزارش خبرگزاری برنا استان تهران، مریم ایجادی در یاداشتی نوشت، رمان کسی در من شیطنت می کند اولین رمان افسانه احمدی است که در سال 96 هم زمان با نمایشگاه کتاب توسط نشر نگاه روانه بازار کتاب شد.

این رمان در سه بخش روایت می شود و سه بازه زمانی را دربرمی گیرد. زمان گذشته دورکه برمی گردد به زمان جنگ ایران و عراق و در آن ایام راوی درشرف ازدواج است. زمان گذشته که مربوط می شود به سه چهار سال قبل و بحران داستان در آن ایام شکل می گیرد و حال داستان که با راوی پریشانی روبه روییم. فروید اعتقاد دارد حوادث گذشته بر زندگی فعلی آدمی تاثیر به سزایی دارند.

وی حوادث بسیار شدید گذشته را علت عقده ها و روانپریشی فعلی ما برمی شمارد. فصل ها به تناوب با راوی اول شخص و سوم شخص دردوبازه زمانی مختلف روایت می شود و نه تنها این میان رشته داستان گم نمی شود بلکه زبان روان و صیقل خورده جاری در فصل های کوتاه کتاب، به سرعت خوانش رمان می افزاید و باعث خوش خوانی آن می شود.

 در زمان گذشته رمان ( حدود چهار سال قبل) یک مثلث ارتباطی شکل می گیرد که یکی از اضلاع آن راوی است. لیندا سیگر در کتاب خلق شخصیت های ماندگار می نویسد: مثلث کارآمد وقتی به وجود می آید که هر سه شخصیت اشتیاق و قصد داشته باشند. اگر یکی از شخصیت ها پا پس بکشد و اقدام به کنش یا واکنش نکند مثلث آسیب می بیند. در واقع پویایی این مثلث مدیون وجود سه نفر است نه دو نفر. در این رمان هم یک پای این مثلث (راوی) منفعل است و این سوال به وجود می آید که دلیل این انفعال چیست؟

به اعتقاد سیگر شناخت شخصیت از شناخت بطن شخصیت شروع می شود. شخصیت های داستان همچون افراد عادی دارای یک بطن شخصیتی هستند که مشخص می کند آنها چه کسانی هستند و چه انتظارهایی از آنان می رود که در صورت تخلف از این بطن شخصیت، دیگر رفتار آنها باورپذیر نخواهد بود.

سید فیلد بطن را با فنجان خالی قهوه مقایسه می کند. فنجان بطن است، فضایی است که شخصیت را در برمی گیرد و بعد با ویژگی های داستان و شخصیت ها پر می شود. بطن هایی که بیشترین تاثیر را بر شخصیت دارند، عبارتند از: فرهنگ، زمان یا دوره تاریخی، مکان و شغل. راحله چرخچی (راوی) زنی است محصول جامعه مدرن امروز که در کلان شهر تهران زندگی می کند و دارای جایگاه اجتماعی است.

او معلم است و تدریس می کند با عشق با همسرش ازدواج کرده و به او وابسته است. از او یک دختر دارد و در کل از زندگی اش رضایت دارد. به لحاظ پس زمینه هم او دختر مامانرگسی است که از بیم نفرین مادرش تا زمانی که در قید حیات بود تمام تلاشش را می کرد تا زندگی دختر و دامادش حفظ شود. "اگر بود همان چهارسال پیش آشتی مان می داد. چه خوب که نبود. چه خوب که نیست. اگر مامانرگس بلد بود که به وقتش دعوات کند و نترسد از اینکه ترکم کنی و نترسد از اینکه تنها شوم و نترسد از اینکه بی مرد بمانم؛ حالا نمی گفتم چه خوب!" (صفحه 206) حال این سوال پیش می آید که چطور وقتی راوی به وجود رابطه غیرمتعارف بین دو ضلع دیگر این مثلث شک می کند و نشانه ها را می بیند، خود را به بی تفاوتی می زند و هیچ واکنشی نشان نمی دهد. چطور وقتی زن همسایه ساعت 9 شب زنگ در خانه آنها را می زند تا کارت ویزیت دکتر را از همسر راوی بگیرد و ضیا برای آوردن کارت به پارکینگ می رود وبرای کاری که تنها 5 دقیقه طول می کشد تا 12 شب برنمی گردد چرا راوی کمی نگران نمی شود که حداقل شوهرش کجاست؟ چه اتفاقی برایش افتاده و حتی برای یک بار با تلفن همراه او تماس نمی گیرد و خیلی راحت از کنار مسائل این چنینی که نمونه اش در بخش دوم به دفعات تکرار می شود، می گذرد.

بعد اجتماعی شخصیت های رمان، هماهنگ با جنبه های درونیشان است و لحن آنها به خوبی ساخته و پرداخته شده. از مامانرگس با لحن مخصوص به خودش با عصای کله اژدهایی که همیشه در دست دارد و حرکات و تشبیهاتی که نویسنده با این عصا می سازد و در ذهن ماندگار می شود، تا باباصمد باوفا با تکه کلام ها و چفیه ای که بعد از مرگ پسرش همیشه آن را همراه خود دارد. 

از اتفاقات خوب رمان تحول شخصیت راوی در طول داستان است. هر اتفاق دردناکی که برای انسان می افتد می تواند حاوی پیامی برای او باشد. در این رمان این درد می آید تا به راحله نشان دهد که او مشکلی دارد و باید تغییری در خود ایجاد کند.

میرصادقی در کتاب عناصر داستان سه اصل را در باورپذیری و قانع کردن خواننده برای تغییر شخصیت قهرمان داستان مطرح می کند. امکانات شخصیت، اوضاع و احوال و مقتضیات زیستی محیط و زمان. در این رمان ایجادتغییراتی که در شخصیت راحله چرخچی به واسطه اوضاعی که ناخواسته در آن قرار می گیرد به وجود می آید آن هم در مدت زمان چهارسال، برای خواننده باورپذیر است. راوی وابسته و بی دست و پا می رسد به جایی که در صفحات پایانی کتاب در صفحه 220 می گوید: "توی اتاق به مامانرگس می گویم برود دست از سرم بردارد. می گویم یک تنه می توانم صدتا زندگی را بچرخانم. می گویم ازم خواسته اند مدیریت اداری خانه سالمندان را بپذیرم می گویم با پول های پس اندازم می توانم تا آخر عمر بروم دور دنیا را بگردم. می گویم به ننه اش بگوید نفرینش این روزها مسخره است..." و اما نکته مهم اینجاست که نمی شود تاثیر کسی که در این چهار سال در راوی شیطنت می کند و بی شک قدرت ذهن را را در این تغییر و تحول شخصیت راوی نادیده گرفت.

"می ترسم!"

"ترس نداره."

"اگه زدم به یه آدم چیکار کنم؟"

"اگه فکر  کنی می زنی، می زنی. حاضرم قسم بخورم حتی با ماشین خاموش هم می زنی. پس باید فکر کنی نمی زنی!"

"همین که فکر کرد نمی زند، استارت زد... "(صفحه 128)

 

نظر شما