به خاک سپرده می شوند ، دخترانی که از فرزانگان این کشور بودند. دخترانی پر امید؛ که ذوق زندگی داشتند بسیار... خبر این فاجعه تلخ و اندوهبار مرا برد به سال ها قبل ؛به خاطره ای دور ؛ آن روزها تازه کار بودم ،آمده بودم تا روزنامه نگاری را حرفه خود کنم.همان روزهای نخست بود که خبر رسید دختربچه هایی را برای اردو به پارک شهر برده اند، آنها شاد بودند و سرخوش ،با همکلاسی هایشان بازیگوشی می کردند که ناگهان خنده رفت ؛ نفس هم رفت . قایق واژگون شد ،همه به دریاچه افتادند!نیروهای امدادی دیر رسیدند ، آنها همه جان باختند ، وقتی برای تهیه گزارش به محل رسیدم پاهایم سست شد. جسد بود و جسد!
آن روز نمی دانستم چگونه اشک هایم را جمع کنم،چگونه دستانم را سفت نگه دارم تا نلرزد برای نوشتن خبر کشته شدن دختر بچه هایی که آمده بودند به اردو! آمده بودند تا در این شهر ،که مکان تفریحی زیاد نبود آن روزها، کمی شادی کنند. اما هیچ چیز ایمن نبود برایشان! لبخندهایشان ناگهان محو شده ، قبل از اینکه بدانند چه بر سرشان آمده است بی نفس شدند.
آن روز دختری بودم کم سن و سال ، با بغض آن خبر را نوشتم، بی خبر از اینکه قرار است بارها و بارها از این اخبار بنویسم . بارها و بارها خبر کشته شدن دانش آموزان را تهیه کنم ، نه تنها در تهران، بلکه از نقطه به نقطه کشوری که وطن من است، جان می سپارند فرزندانش و من باید از لحظه این کشته شدن ها بنویسم.
در این سال ها تنها اتفاقی که افتاد این بود که این روزها وقتی از کشته شدن دانش آموزان در جاده ،کوه،دشت و دریا می نویسم، دیگر دستانم نمی لرزد، آنقدر که تکرار می شود این خبر ! اما بغض دارم هنوز ؛ بغض از برای اینکه، خلاصه چه زمانی در این کشور قرار است جاده ها امن شود ؟چه زمانی برنامه ریزی های مناسبی برای اردوهای ایمن انجام خواهد گرفت؟چه زمان قرار است ،خانواده های فرزندان این مرز و بوم، آنها را به اردو بفرستند و دلشان قرص باشد که اجساد بچه هایشان را تحویل نمی گیرند؟ ،فرزندشان را سالم نمی دهند، قطع نخاعی و بدون دست و پا تحویل بگیرند.
در این سال ها که گذشت ، آمار کشته شدن دانش آموزان ایرانی آنقدر زیاد شد که نوشتن از آنها پشت سرهم ،کلمه ای تازه می خواهد ،که تراژدی و فاجعه برایش کم است!
با تمام این اوصاف جای خالی تدبیر همیشه ملموس است! مسوولان فقط شتابان می روند به صحنه حوادث ، دستورداده و اگر خیلی بزرگمرد باشند استعفا می دهند اما همچنان جاده های ما ناایمن هستند، فرزندانمان جان می سپارند! نخبگان مان به آسانی پرپر می شوند و ثمره اش اینکه ،باقیمانده نخبگان هم به آسمان کشورهای دیگر پر می کشند.
از حادثه پارک شهر تا واژگونی اتوبوس دانش آموزان فرهیخته در داراب؛ صدها خبر اینگونه نوشته ایم. دیگر بس است!چقدر باید از دست بدهیم تا بدانیم این نوجوانان سرمایه های آینده ما هستند؟!
ایران پر از منابع و ثروت است، بخواهید ایران ایمن خواهد شد، فقط کافیست بخواهید .
واما ،دیروز خبر آمد رییس جمهور دستور داده است از این پس دانش آموزان باید با بالاترین ایمنی راهی اردو شوند، شاید بین همه این دردها، این خبر، تنها خبری باشد که آلام ما را تسکین می دهد.