صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

جزییات اعتراف پسر شیطان صفت به کُشتن ابوالفضل ۱۱ ساله

۱۳۹۶/۰۶/۲۵ - ۰۸:۰۲:۲۵
کد خبر: ۶۱۳۱۰۱
تراژدی اتفاقات تلخ و هولناکی که قربانی آنها کودکان هستند تمامی ندارد. پس از آتنا، بنیتا و تبسم، در تازه‌ترین حادثه تلخ و غم‌انگیز پسربچه‌ای 11ساله در جنوب پایتخت قربانی نقشه شوم جوان کبوترباز شد. عامل جنایت که به گفته خانواده مقتول «کسی باورش نمی‌شد وی قاتل ابوالفضل باشد» به بهانه نشان دادن کبوتر قربانی خود را به پشت‌بام خانه‌شان کشاند و بی‌رحمانه او را به قتل رساند اما 5روز بعد، راز هولناک او فاش شد.

به گزارش گروه روی خط رسانه های خبرگزاری برنا؛ نیمه‌شب شنبه 18شهریور ماه، مصادف با روز عید غدیر بود که مردی سراسیمه خودش را به کلانتری 115رازی رساند و از ناپدید شدن مرموز پسربچه 11ساله‌اش به نام ابوالفضل خبر داد. او می‌گفت که پسرش از عصر جمعه که برای رفتن به پارک و بازی با دوستانش خانه را ترک کرده، دیگر برنگشته است. با اظهارات این مرد مأموران راهی محل سکونت آنها شدند.

 

 

خانواده ابوالفضل به همراه تمامی اهالی محل بسیج شده و همه جا را به‌دنبال او گشته اما اثری از وی پیدا نکرده بودند. از آنجا که احتمال می‌رفت اتفاق تلخی برای پسربچه رخ داده باشد مأموران به پرس و جو در محل پرداختند و متوجه شدند که آخرین بار ابوالفضل با پسرجوانی به نام علی که در همان محل و در نزدیکی پارک زندگی می‌کند دیده شده است. مأموران به سراغ علی رفتند و او وقتی چشمش به پلیس افتاد وحشت‌زده شد.

با این حال مدعی بود که از ابوالفضل خبری ندارد اما روی دستانش آثار بریدگی با چاقو دیده می‌شد که زخمش هم تازه بود. پسرجوان مدعی شد که آثار چاقو به‌خاطر خرد کردن گوشت است اما معلوم بود که قصد دارد رازی را از پلیس مخفی کند. دستپاچه شدن علی و حرف‌های ضد‌و نقیض او ظن پلیس را برانگیخت و او همان روز بازداشت شد. بازجویی از وی ادامه داشت اما پسرجوان همچنان اصرار داشت که اطلاعی از پسربچه ندارد.

روز چهارشنبه زیر نظر قاضی سهرابی بازپرس جنایی پایتخت، بازجویی‌های تخصصی از وی ادامه یافت تا اینکه شامگاه همان روز پسرجوان قفل سکوت را شکست و راز قتل هولناک ابوالفضل را فاش کرد. او گفت که روز حادثه به بهانه نشان دادن کبوتر و بازی با آنها، ابوالفضل را به پشت بام کشانده و با ضربات متعدد چاقو (بیش از 50ضربه) به قتل رسانده است سپس جسد را با همدستی برادرش به کیلومتر 555 جاده تهران - قم برده و در بیابان رها کرده است. اعتراف هولناک این جوان کافی بود تا مأموران راهی جاده قم شوند و با راهنمایی متهم، جسد پسربچه را کشف کردند. پس از آن جسد به پزشکی قانونی منتقل شد تا بررسی‌های لازم درباره مرگ او انجام شود.

قربانی دیروز؛ جنایتکار امروز

با اعترافات علی، برادر وی نیز دستگیر شد و صبح پنجشنبه دو برادر به دادسرای جنایی تهران انتقال یافتند و با دستور دکتر شهریاری سرپرست دادسرای جنایی تهران، تحقیقات از آنها آغاز شد. متهم به قتل جزئیات جنایت تکان‌دهنده‌ای را که رقم زده بود شرح داد و برادرش مدعی شد که وقتی متوجه شده وی دست به جنایت زده در انتقال جسد به او کمک کرده است. گفت‌وگوی تیم تحقیق با قاتل را می‌خوانید.

چند سال داری؟

22سال.

چه شد که چنین نقشه هولناکی کشیدی؟

چون نمی‌خواستم ابوالفضل مانند من قربانی شود. من هم سن و سال ابوالفضل بودم که در پارک رازی، پسرجوانی به بهانه‌ای مرا ربود و پشت درختچه‌های پارک به من نجاوز کرد. این کابوس سال‌ها همراه من بود. هروقت ابوالفضل را می‌دیدم با خود می‌گفتم نکند او هم سرنوشتش مانند من شود. برای همین او را ربودم تا به سرنوشت من دچار نشود.

پس او را می‌شناختی؟

در یک محل زندگی می‌کردیم و سال‌ها بود که او را می‌شناختم. پدرش هم در محل کاسب است. مغازه موتورسازی دارد و برادرم رابطه خوبی با او داشت.

از روز جنایت بگو؟

روز جمعه بود که برای هواخوری به پارک رفتم و ابوالفضل را دیدم. وسوسه شدم تا او را ربوده و نقشه قتل را اجرا کنم. به او نزدیک شدم و گفتم در پشت بام خانه‌ام کبوتر دارم. به بهانه نشان دادن کبوتر او را به پشت بام خانه‌ام بردم. ابوالفضل کنار لانه کبوتر بود که با چاقو به سمتش حمله‌ور شدم و چندین ضربه به او زدم. بعد از آن به داخل خانه‌ام برگشتم و به برادرم زنگ زدم تا از او کمک بخواهم. برادرم متاهل است و بچه هم دارد.

او در نزدیکی خانه ما زندگی می‌کند. وقتی رسید و متوجه شد که پسربچه را کشته‌ام خیلی ناراحت شد اما مجبور شد کمکم کند چون برادرم بود. آن روز جسد را داخل نایلون گذاشتم و دورش ملحفه‌ای پیچیدم. برادرم به ترمینال جنوب رفت و خودروی پرایدی را کرایه کرد. 50 هزار تومان به راننده داد و به دروغ به او گفت که قصد انتقال چمدانی را داریم. بعد با کمک برادرم جسد را داخل چمدانی گذاشتیم و به سمت جاده قم رفتیم. در آنجا جسد را از داخل چمدان بیرون آوردیم و در بیابان‌های آنجا انداختیم. چمدان را هم در یکی از میادین جنوب شهر رها کردیم.

گفتی برادرت فرزند دارد. چرا همین احساس را که می‌خواستی ابوالفضل مانند تو قربانی نشود درخصوص برادرزاده‌ات نداشتی؟

چون برادرزاده‌ام سرسخت بود. اصلا خودم هم نمی‌دانم که چه می‌گویم. فقط هر چه به زبانم می‌آید می‌گویم.

زمانی که جسد را از پشت بام پایین آوردی کسی ندید؟

نه هیچ‌کس.

ساختمان‌تان چند طبقه است و شما طبقه چندم زندگی می‌کنید؟

3طبقه و ما طبقه اول زندگی می‌کنیم. البته من به همراه خانواده‌ام زندگی می‌کنم که بیشتر اوقات به شهرستان می‌روند و برادرم هم ازدواج کرده و در نزدیکی خانه ما زندگی می‌کند. همین 2برادر هستیم.

زمان حادثه خانواده‌ات هم بودند؟

نه.

قصد تجاوز داشتی؟

اولش نه. اما بعد وقتی متوجه نیت من شد شروع به سر و صدا کرد که من هم با چاقو او را زدم اما تجاوز نکردم.

پس اینکه می‌گویی او را کشتم تا قربانی نشود دروغ است؟

سکوت.

با خانواده ابوالفضل اختلاف نداشتی؟

نه. اصلا خصومتی با آنها نداشتم.

شغلت چیست؟

تازه خدمت سربازی‌ام تمام‌شده و بیکار هستم.

 
 
 
 

 

نظر شما