صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

ناگفته های زندگی آیت الله هاشمی در گفتگوی یاسر هاشمی با برنا:

بدترین دوران سیاسی آیت الله هاشمی دوران اصلاحات بود/ به توصیه امام (ره) ساکن جماران شدیم/ آقای هاشمی در دوران احمدی نژاد در حصر بود/ خناسان منافع خود را در اختلاف رهبری و هاشمی می دیدند

۱۳۹۶/۱۰/۱۷ - ۰۵:۳۸:۲۵
کد خبر: ۶۵۹۰۶۳
یاسر هاشمی در گفتگوی تفضیلی با خبرگزاری برنا بخش هایی از ناگفته ها و ناشنیده های زندگی آیت الله هاشمی رفسنجانی را مطرح کرد.

به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری برنا؛ روز 19 دی ماه سال 1395 در تاریخ ایران ماندگار شد. خبر فوت آیت الله هاشمی رفسنجانی، امیرکبیر انقلاب، نه تنها در رسانه های داخلی ایران بلکه در همه رسانه های مهم و اثرگذار جهان روی خروجی قرار گرفت.

آیت الله هاشمی رفسنجانی چهره‌ای بود که او را «مردی برای همه فصول سیاست ایران»، «مرد بحران» و... لقب دادند و به همین منظور فوت ایشان شوک بزرگی برای سیاستمداران و به ویژه مردم بود.

طبق گفته یکی از فرزندان آیت الله، حضور پرشور مردم در زمان فوت برای یک سیاستمدار که همه این سال ها کار اجرایی کرده و کارهای مثبت و خطا داشته، باور کردنی نیست. شاید هم بهترین ارث برای خانواده آیت الله هاشمی همین حضور و دلگرمی مردم باشد.

به مناسبت اولین سالگرد ارتحال رییس اسبق مجلس خبرگان مصاحبه تفضیلی با «یاسر هاشمی رفسنجانی» داشتیم و در این گفتگو چندین دوره از زندگی آیت الله هاشمی را مورد بحث قرار دادیم.

متن گفتگوی خبرگزاری برنا با فرزند فقید رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام به شرح زیر است:

مادرم پیغام پدر را از زندان به مبارزان ابلاغ می کرد

آیت الله هاشمی رفسنجانی در دوران قبل از انقلاب در زندان بودند. شرایط خانواده در آن زمان چگونه بود. دیدارها با حاج آقا در زندان به چه صورت انجام می شد؟

از خبرگزاری برنا برای فرصتی که در اختیار من قرار دادند تا از گوشه های پیدا و پنهان زندگی آیت الله هاشمی صحبت کنم، تشکر می کنم. من متولد سال 1350 هستم و وقتی انقلاب شد، 7 ساله بودم. در آن دوره رفت و آمدهای ایشان به خصوص با اعضای شورای عالی انقلاب قبل از ورود حضرت امام به کشور و قبل از اینکه انقلاب به شرایط اوج خود برسد، زیاد بود. یکی از خاطرات خوب من، حضور شهید بهشتی، شهید محمد منتظری و شهید مطهری در منزل مان بود.

مهمترین خاطره من مربوط به زمان زندانی بودن پدر است. پدر در سال 54 و کمی قبل تر از آمدن امام به ایران در زندان بودند. ما با خانواده به صورت هفتگی منظم و در برخی موارد غیر منظم به زندان اوین می رفتیم. ساعت ها برای ملاقات جلوی در زندان اوین می نشستیم. من بچه بودم و از درخت توت بالا می رفتم تا پس از اعلام ساعت ملاقات به داخل زندان اوین برویم. ملاقات ما با پدر دو حالت داشت؛ یا در چادر و در ارتفاعات اوین با ایشان ملاقات می کردیم یا اینکه به اتاقک خاصی می رفتیم که از طریق تلفن و شیشه امکان صحبت داشتیم. آیت الله هاشمی هیچ وقت با لباس زندان پیش ما نمی آمدند و اقلامی که در زندان به دست شان می رسید را به من می دادند. دلخوشی من بعد از دیدن پدر این بود که شکلات به من بدهد. فرصت گفتگو زیاد نبود و ایشان فضا را جوری مدیریت می کرد که شرایط سختی در زندان ندارند. حاج آقا را همیشه خندان و شاداب می دیدیم و سفارش های لازم را به مادر می کرد. چون آیت الله هاشمی امکان ارتباط با بیرون را نداشتند، سعی می کردیم نظرات ایشان با اطرافیان از طریق اعلامیه ها، پیغام ها و ملاقات ها را به بیرون از زندان منتقل کنیم.

در نبود پدر، بیشترین وظیفه به دوش مادرم بود تا ارتباط میان مبارزان داخل و خارج زندان برقرار باشد. کار آسانی نبود زیرا ما کاملا در رصد بودیم تا چیزی را به زندان نبریم و چیزی از زندان خارج نکنیم. بعد از ورود امام به تهران پدر آزاد و زمزمه پیروزی آرام آرام محقق شد. این اتفاقات برای ما چون در دل جریان بودیم، شیرینی زیادی داشت و تلخی نبودن پدر با اتفاقاتی که می دیدیم، پاک می‌شد و کم کم شاهد انقلاب 57 بودیم.

به درخواست امام (ره) و حاج احمدآقا به جماران رفتیم

به دوران انقلاب اشاره کردید. شرایط خانواده در آن زمان به چه صورت بود و چه طور به جماران رفتید؟

ما با مادر، خواهرها و برادرها در راهپیمایی و جلسات شرکت می کردیم و در اماکن عمومی و اعتراضات مردمی شرکت داشتیم. ما در آن زمان در منزل حاج آقا، که خانه بزرگی به مساحت 1200 متر در دزاشیب و یا همان «حکمت» سابق در شمال تهران بود، زندگی می کردیم.  

بعد از ترور شهید بهشتی و شهید مفتح از سوی گروه فرقان، ترور حاج آقا هم در همین خانه انجام شد و اتفاقا بعد از ترور هم حاج آقا به بیمارستان تجریش منتقل و مورد درمان قرار گرفت. پس از این اتفاق، حضرت امام از طریق احمد آقا پیغام دادند شاید آن خانه برای پدر امن نباشد. سپس به یک منطقه دیگر در آن حوالی رفتیم و بعد خانه ای در بیت امام در جماران پیدا شد. سال 1360 با سفارش حضرت امام و پیگیری احمدآقا به جماران رفتیم و تا امروز که قرار است آن خانه موزه شود، در آنجا زندگی کردیم. این خانه نه مصادره ای و نه توقیفی بود. خانه پدر در جماران متعلق به شخصی بود که چون این خانه در منطقه حفاظت شده قرار داشت، با رضایت خودش به مجموعه بیت داده و بعد توسط سیستم دولتی خریداری شد. آیت الله هاشمی هم تا دوران حیات اجاره مختصری پرداخت می کردند.

با شروع جنگ تحمیلی، شما و برادرتان به جبهه رفتید. توصیه آیت الله هاشمی به شما چه بود؟

سن من در زمان جنگ زیر 18 سال بود. مثل همه ایرانیان خانواده ما نگاه خاصی به جنگ داشت و احساس وظیفه می کردیم که مشارکت داشته باشیم. در 17 سالگی تصمیم گرفتم به جبهه بروم. مهدی ما سن قانونی داشت و مشکلی برای حضور نداشت. آن موقع ایران متهم بود که جوان کم سن را به جبهه می‌فرستد و مخالفان نظام روی این موضوع مانور می دادند در حالی که اصلا اینگونه نبود. در آن دوران آیت الله هاشمی فرمانده جنگ بود، تصمیم گرفتم با اینکه سن قانونی نداشتم به جنگ بروم و در پایگاه بسیج شمیران ثبت نام کردم و به پدر و مادرم هم نگفتم.

یعنی پدر و مادر مخالف حضور شما در جنگ بودند؟

بله مخالف بودند که با سن کم به جنگ بروم اما من ثبت نام کردم. در یک روز جمعه با تعدادی از رزمندگان، در نماز جمعه شرکت کردیم و بعد به پادگان رفتیم. ما را دو دسته کردند، من چون کم سن بودم و هم جثه کوچکی داشتم به پایگاه برگشتم.

آن شب در پایگاه خوابیدم و صبح به مجلس رفتم. در آن زمان پدر رییس مجلس بود، نزد او رفتم و گریه کردم که می خواهم به جنگ بروم. دوست من پسر آقای موسوی خوئینی ها، که در آن زمان دادستان کل کشور بود، توانسته بود به جنگ برود. پدرم پارتی بازی کرد تا به گروه ملحق شوم. مادرم هم چون شرایط من را دید، فشار آورد که حاج آقای موافقت کنند و بعد وارد آموزش جنگ شدم. پس از 2، 3 ماه آموزش به منطقه عملیاتی رفتم و در عملیات های بیت المقدس 2 و 4 در منطقه غرب و یک مقطعی در جنوب، شرکت کردم. حضورم در جنگ فرصت خوبی بود تا به دلیل ارتباط با آیت الله هاشمی وضعیت داخلی جبهه ها را در حد سن و سالم به ایشان ابلاغ کنم. پدرم همیشه گوش می دادند و از نکات من استفاده می کردند. خوشحالم فرصتی پیش آمد تا فضای دفاع مقدس را از نزدیک حس کنم. الان هم سن و سال های من فقط خاطرات جنگ را می شنوند اما لمس آن کاملا متفاوت است. من تقریبا تا پایان جنگ در جبهه حضور داشتم که در نهایت به قبول قطعنامه 598 رسیدیم.

قبل از آن در منطقه حلبچه بودم. «صدام» گاز خردل در مناطق کردنشین و مسیرهای خطرناک انداخته بود و جنایت فجیعی به وقوع پیوست. در خاطرات آیت الله هاشمی می خوانیم که فجایع صدام با مردم خودش، ایشان را به این نتیجه رساند در خصوص پایان جنگ سیاست محکم تری دنبال کنند. نگاه ایشان این بود که کشور از ادامه جنگ خارج شود. بعد از اتفاقات آن سال ها آرام آرام می‌رسیدیم به زمانی که جنگ تمام شد و بعد هم اتفاقات خوبی افتاد. عراق، متجاوز اعلام شد و اسرا آزاد شدند و پیروزی هایی که می توانستیم کسب کنیم، به دست آوردیم. امروز جایگاه ایران و جایگاه کشور عراق با فرماندهی و مدیریت صدام کاملا متفاوت است.

آقای هاشمی کشور را بعد از قطعنامه 598 به خوبی درحوزه سیاست داخلی و خارجی مدیریت کردند و امروز کسی پشیمان نیست که این اتفاق در حوزه جنگ افتاد.

آیت الله هاشمی اعتقاد داشت، بدون حضور مردم انقلاب نمی شد

در دوران سازندگی کشور شرایط خوبی نداشت. چه انگیزه ای باعث شد تا ایشان وضعیت کشور را بهبود ببخشند؟

من زندگی آیت الله هاشمی را به دوران قبل از انقلاب، پس از انقلاب، تثبیت انقلاب، جنگ و در نهایت سازندگی تقسیم می کنم.

اعتقاد دارم منش و رفتار سیاسی آقای هاشمی تکیه بر مردم بود و در دوران مبارزه اعتقاد داشتند، بدون حضور مردم انقلاب نمی شد. همچنین در دوران انتخابات برای تثبیت انقلاب مردم پای صحنه آمدند و در دوران دفاع مقدس هم نقش به سزایی ایفا کردند. ایشان با امیدی که در دل جوانان و مردم ایجاد کردند، آنها را برای بازسازی کشور باانگیزه و شور وارد میدان ساختند.

آقای هاشمی از طریق تلویزیون، سخنرانی در نماز جمعه، سفرهای استانی و هر هفته تحلیل شرایط کشور در دل مردم امید ایجاد می کرد. سازندگی کشور با تکیه بر مردم در عرصه جهاد، انتقال تکنولوژی، توسعه دانشگاه ها، توجه به منابع زمینی و تقویت زیرساخت ها شکل گرفت. پدر تاکید داشتند که باید کشور را بسازیم تا پیشرفت کنیم. آقای هاشمی در دوران ریاست جمهوری همیشه سعی کردند تا ارتباط جدی با مردم داشته باشند و کشور را به نقطه مطلوب که همیشه در ذهن داشتند، برسانند. این نگاه پدر در حوزه سیاست داخلی بود.

در سیاست خارجی هم شرایط می طلبید که تنش ها در اطراف ما جمع شود. سیاست تنش زدایی اول در حوزه منطقه و بعد خارج از منطقه توسط ایشان دنبال شد. همچنین گسترش روابط ایران با کشورهای همسایه و کشورهایی که می‌توانستند در توسعه کمک کنند، دنبال شد، بنابراین بهبود سیاست داخلی، خارجی و مشارکت مردمی در دستور کار قرار گرفت.

 یک نمونه از مشارکت مردمی مربوط به دانشگاه آزاد است. دانشگاه آزاد بدون فشار به بودجه دولتی و با پول مردم به نقطه مطلوب رسید.

به گفته کارشناسان در دوره سازندگی حوزه اقتصادی وارد یک ریل جدید شد و در دولت آقای خاتمی، این ریل دنبال شد. هرچند پس از دوران اصلاحات، در مسیر این ریل انحراف ایجاد شد اما هنوز کشور با تکیه به همان ریل جلو می‌رود.

برای مجلس ششم آیت الله هاشمی کاندیدا شدند و هجمه ها علیه ایشان به اوج خود رسید. آیا در آن شرایط دلزده نشدند؟

من هیچ گاه ندیدم ایشان نسبت به هجمه ها دلزده شوند و یا حداقل نشان نمی دانند نسبت به موضوعی دلخور هستند و یا کینه ای دارند. نگاه حاج آقا همیشه به آینده بود. آقای هاشمی اجازه نمی دادند، مسائل از متن به حاشیه برود. متاسفانه برخی مسئولان سرگرم مسائل حاشیه ای می شوند و محور اصلی کار خود را فراموش می کنند. یکی از دلایلی که ایشان به عنوان شخصیت عملگرا شناخته می شد، این بود که به مسائل حاشیه ای نمی پرداختند و هدف را مقدس می‌دانستند.

بدترین دوران سیاسی آیت الله هاشمی  دوران اصلاحات بود

در دوره اصلاحات تخریب علیه آیت الله هاشمی زیاد بود؟ نگاه ایشان به آن دوران چگونه بود؟

در دوران اصلاحات تقابل جدی میان اصلاح طلبان و آقای هاشمی صورت گرفت. آن دوران از دید من، بدترین دوره سیاسی برای پدرم بود. گروه های اصلاح طلب پیروز انتخابات شده بودند و به دلایل افراطی و تند می خواستند با اهرم مقابله با آقای هاشمی، پله های ترقی را طی کنند و الان نتایج آن را می‌بینم. اما هیچگاه نشنیدم آقای هاشمی آن دوران را دوران بدی بدانند. من کار گردآوری و تدوین کتاب خاطرات سال 60 آقای هاشمی را انجام دادم. سال بسیار بدی بود زیرا آقایان رجایی و باهنر به شهادت رسیدند، همچنین بحث خانه های تیمی، شهدای هفت تیر و محراب مطرح و البته جنگ هم بود.

در آن دوره، ترورها زیاد بود و آیت الله خامنه ای هم ترور و در بیمارستان بستری شدند. به نظر من، بدترین سال برای نظام، همان سال ها بود. پدرم اما نظر من را نداشت و معتقد بود در آن دوران وحدت و همدلی بین ارکان نظام و مسئولین بیشتر بود و توانستیم از مشکلات عبور کنیم و از همه مهمتر مردم همراه بودند. سال های بعد از اصلاحات و دوران صبر و امید و مهرورزی دوران بی اخلاقی ها، تهمت ها و افتراق بین مسئولین به طور جدی شروع شد و ایشان این شرایط را برای کشور، بسیار بد می دانستند. مسئولین در آن زمان به دروغ به هم تهمت می زدند و قسمت خالی لیوان را می دیدند و همه به دنبال تخریب بودند و هیچکس به فکر سازندگی نبود. ایشان آن شرایط را به نفع کشور نمی‌دیدند و از نظر پدرم بدترین دوران سیاسی کشور بود.

آقای هاشمی در دوران احمدی نژاد در حصر بود

به نظر بیشترین دوران محدودیت آیت الله هاشمی، دوران ریاست جمهوری احمدی نژاد بود؟ نظر شما در این باره چیست؟

ایشان هیچ وقت از شرایط و حتی محدودیت ها گله نمی کرد. وظیفه ای برای خود در نظر گرفته بود و طبق آن عمل می کرد. آقای هاشمی در آن زمان به نوعی در حصر بود زیرا تلویزیون ایشان را ممنوع التصویر کرده بود و ملاقات های خارجی و داخلی منع بود اما همیشه رابطه خود با مردم را حفظ می کردند.

به نظر دغدغه اصلی ایشان مردم بودند؟

بله. به نظر من هم همین گونه است. هر چند ایشان مسئولیتی نداشت و خیلی نمی‌توانست جوابگوی سوالات باشد اما مردم از شمال، جنوب، شرق و غرب به دفتر ایشان می آمدند و در شهرستان ها دیدار مردمی داشتند. مخالفان آیت الله هاشمی تلاش می کردند افکار، صحبت و ارتباط ایشان با مردم برقرار نشود اما این اتفاق جواب نداد. خوشبختانه نتایجی بعد از آن اتفاق می بینیم استمرار ارتباط آیت الله هاشمی با پدرم بود.

 رابطه آیت الله هاشمی و آقای خاتمی چگونه بود؟

آیت الله هاشمی و حجت الاسلام خاتمی رابطه مثبت و سازنده ای داشتند و هیچ گاه بین این دو رابطه غیراصولی ندیدم. شاید در بدنه دولت خاتمی و اطرافیان آقای هاشمی اختلاف نظرها علنی می شد اما تنها به معنای تقابل فکر و اندیشه در برخی حوزه ها بود. آقای هاشمی رویکرد اعتدالی داشت و با رفتارهای افراط گرایانه مخالف بود. به تحلیل من، متأسفانه دولت اصلاحات هم به رفتارهای افراطی گرفتار شد و روش های تخریبی را در برخی مواقع پیش گرفت. امروز خودشان هم به این موضوع اعتراف می کنند. مشهور است که آقای هاشمی به کابینه خود تاکید می کردند رفتارهای سیاسی را به من بسپارید و شما کار کنید، زیرا اعتقاد داشت کابینه وارد فضای سیاسی نشود.

در زمان حیات آیت الله هاشمی صحبت درباره خانواده شما بسیار بود. برخی می‌گفتند شما اشرافگرا هستید و در کانادا برج سازی می کنید و جزیره کیش مال خانواده شماست. پاسخ تان به این هجمه ها چیست؟

شایعات در مورد ما کم نیست. بخش عمده صحبت های شما شایعات جدی بود که مخالفان می‌ساختند. به نظر من اتاق فکرهایی تشکیل شده بود تا این شایعات را علیه خانواده ما بسازند و ایشان را تخریب کنند. استراتژی آقای هاشمی این بود که برای ثبت تاریخ باید جواب بدهیم. اگر به اسناد رسانه ای، بیانیه و حتی صحبت ما رجوع کنید بخش عمده آن را جواب داده ایم اما استراتژی آقای هاشمی این نبود که نسبت به تندروی ها و بداخلاقی ها شکایتی داشته باشند.

شما شکایت نمی کردید؟

نه، من هیچ مورد شکایتی نداشتم بقیه خانواده هم تقریبا هیچ شکایتی نداشتند، جز یکی، دو مورد خاص که چاره ای نداشتیم. شخص ایشان که هیچ انگیزه ای برای شکایت نداشت و مشهور است که می گفت همه این موارد را به خدا واگذار می‌کنم. فکر می کنم ایشان نتیجه این صبر را گرفت و امروز در جامعه ای هستیم که حقایق برای مردم روشن است.

نمونه ای اگر دارید بفرمایید؟

یک بار با همسرم به کیش رفتیم. موقع خرید همسر بنده با مغازه دار سر قیمت چانه می زد. مغازه دار می گفت من هر چی در می آورم باید به پسر آقای هاشمی بدهم، در حالی که من هم آنجا ایستاده بودم. گفتم پول را به من بدهید، خودم هستم. اولا باور نکرد و بعد ترسید.

یک بار هم 2 شب در بندر انزلی اقامت کردیم. مسئول پذیرش هتل کوه ها را به من نشان داد و گفت، پسر آقای هاشمی از اینجا گنج می برد. گفتم کدام پسرشان؟ گفت: همان یاسر. گفتم: شما یاسر را دیدید؟ گفت: آره هیکلش درشت و چهارشانه است! من هم دیگر چیزی نگفتم. ما با شایعات مواجه هستیم و می‌شنویم. اصل این بود که پاسخ بدهیم تا در تاریخ ثبت شود و بنا نداشتیم هیچ گاه شکایتی بکنیم.

البته هجمه ها در سفر آیت الله هاشمی خصوصا به کیش به اوج می رسید؟

بله، هجمه بسیار می شد که چرا آقای هاشمی کیش می روند اما ایشان توجه نمی کردند و برنامه دیگری هم نداشتند.

به مطالعه هم علاقه داشتند و حتی در طول مسیر هم این کار را انجام می دادند؟

بله، کلا ایشان دو برنامه منظم استراحت داشت. حاج آقا صبح اول وقت، سرکار می رفت و تا غروب و تا پاسی از شب کار می کرد. در طول سال دو برنامه برای سفر داشت. 3 روز به مشهد می رفت و مهمان آیت الله طبسی بود؛ البته آنجا هم کار می کرد. بعد از سال تحویل هم به کیش می رفتند تا محافظین در کنار خانواده هایشان باشند.

آیت الله هاشمی جمله ناراحت کننده ای داشتند، اینکه «دیگر می توانم بروم». چرا این جمله را ایشان گفتند؟

پدرم در یک دوره ای احساس می‌کردند کشور از مسیر خود منحرف شده است. همچنین شرایطی را می‌دیدند که مردم با رأی و دست خود کشور را از انحراف برگردانند. اما به نظرم مهمترین چیزی که به آقای هاشمی احساس آرامش می‌داد، افزایش آگاهی مردم بود. شاید بخشی از آن به دلیل انفجار اطلاعاتی بود که کوچک ترین موضوعی با دوربین ها ثبت می شود. دیگر نمی شود مردم را با اطلاعات غلط، دروغ و تهمت گول زد.

تصور آیت الله هاشمی بر این بود که مردم به سطحی رسیدند که به خوبی می توانند آینده خود را تشخیص و تحلیل کنند. اعتدال مفهوم آرمان خواهی واقع گرایانه دارد، در حقیقت آقای هاشمی آرمان خواه بود که با واقعیت ها اهداف را تعریف می کرد و نمونه آن را در برجام دیدیم. بعد از فوت آیت الله هاشمی باید نگران این باشیم که ایشان توانایی درک واقعیت های جامعه را داشتند. دلیل آن هم ارتباط با مردم و اشراف اطلاعاتی در حوزه های سیاست داخلی و خارجی بود. نقطه ظریف برای کشور ما این است که در اوج اهداف آرمان خواهی، مسئولینی داشته باشیم که واقعیت های جامعه را به درستی درک کنند. این اتفاق اگر در کشور بیافتد هیچ وقت از مسیر اعتدال خارج نخواهیم شد. شرایط امروز دنیا به گونه ای است که اطلاعات به سرعت جابجا می شود. ایشان اعتقاد داشت هیچ جریانی نمی تواند مردم را گول بزند. مسئولین باید نسبت به شرایط جدید در بحث امنیت، سیاست داخلی و خارجی نگاه جدید داشته باشند.

آقای هاشمی نسبت به هجمه ها مظلوم واقع شدند

به شخصیت اعتدالی آیت الله هاشمی اشاره کردید، یک مقدار هم در مورد مظلومیت ایشان به خصوص در برابر هجمه ها بگویید؟

تعریف از مظلومیت برای آیت الله هاشمی به این معناست که هجمه ها و تهمت هایی علیه ایشان بود اما امکان جوابگویی و کشف واقعیت ها وجود نداشت. آقای هاشمی نسبت به این مسائل مظلوم واقع شدند و در حقیقت صبرش ریشه از زمان حضورش در زندان دارد. این اطلاعات من براساس مستندات، مطالعات و گفته‌های ایشان و دیگران است. پدرم در زندان با قرآن مأنوس بود و این وجهه سیاسی ایشان کمتر دیده شد. ایشان نگاه عمیقی به قرآن داشت و سعی می کردند از لایه های اصلی آن مسائل اجتماعی و مطالب صحیح و دقیق را استخراج کنند. پدرم اعتقاد داشتند جایگاه کشور بالاتر از چیزی است که الان قرار دارد. ایشان همیشه به رفاه و معیشت فکر می کردند و آن را جزو وظایف خود می دانستند. آیت الله هاشمی حتی در زمان شاه که یک شهروند عادی بودند و فکر نمی کردند، روزی رییس جمهور کشور شوند، در سفرهای خارجی از متروها بازدید می کردند.

شما می دانید قم هیچگاه ترافیک ندارد اما آن زمان هم ایشان چنین دیدگاهی داشتند و از اماکن عمومی بازدید می کردند که چطور توانسته اند در حوزه حمل و نقل برای مردم رفاه بیاورند. ایشان وقتی با ماشین از ایران به اروپا می رفتند سعی می کردند، سیاست دولت هایی را نگاه کنند که چطور برای کشور و مردم رفاه و معیشت درست تأمین می کنند. پدرم از دوران طلبگی به حوزه سلامت و تأمین اجتماعی فکر می کردند. خطبه های عدالت اجتماعی ایشان در نماز جمعه نشات گرفته از تفکر ایشان بود.

زمان فوت حاج آقا کجا بودید؟

ساعت 6 از محل کار به خانه رسیده بودم. هوا تاریک شده بود و خبر بد را از محافظین شنیدم (گریه می کند). بلافاصله از خانه به بیمارستان رفتم.

حضور مردم چقدر شما را دلگرم کرد؟

یکی از مهمترین دوران آقای هاشمی، زمان فوت ایشان بود. بعد از پدرم چیز دیگری را دیدم و هیچ وقت فکر نمی کردم مردم چنین نگاهی به ایشان داشته باشند. یکی از خاطرات شیرینی که همیشه می گویم و گریه ام می گیرد، شعارهای مردم بود که «تنهایمان نگذاشتی، تنهایت نمی گذاریم». حضور پرشور مردم در زمان فوت برای یک سیاستمدار که همه این سال ها کار اجرایی کرده و طبق گفته ایشان هم کارهای مثبت و هم خطا داشته است، باورکردنی نیست. بهترین ارث آقای هاشمی برای ما محبت مردم بود. وقتی به یک وسعت ایران با انسان احساس همدردی می کنند، افتخار بزرگی است.

یک سال بر مادر شما چگونه گذشت؟

مادر من زن محکمی است. در این یک سال ایشان دوران سختی را طی کرد. زمان حضور پدرم در زندان، همه سختی ها به دوش مادرم بود. بعد از انقلاب هم دوران پرکار آقای هاشمی بود و خانه نمی آمدند و شب و روز کار می کردند و آن دوران زندگی خیلی خانوادگی نداشتیم. زندگی ما در دوران ریاست جمهوری منظم تر شد و دوران اصلاحات سخت ترین دوران برای ما بود که دائما مورد هجمه های غلط و درست رسانه ها قرار داشتیم. زندگی در دوران آقای احمدی نژاد ساده نبود و شرایط سختی را برای کشور می دیدیم. مادر من در همه دوران ها تکیه گاه خوبی برای خانواده بود و در کنار پدرم شیرینی، سختی و تلخی ها را طی کرد. یک کار خوب هم در زمان ترور انجام و خود را سپر شلیک مهاجم قرار داد. همه جا مثل پدر دغدغه اش مردم بود و به خاطر مردم با حاج آقا دعوا می کرد. مادرم بین مردم بود و می شنید چه شرایط سختی دارند. مادرم تکیه گاه محکمی برای خانواده است و با حضور ایشان آرامش را در خانه احساس می کنیم. فکر می کنم فقدان حاج آقا برای ایشان سخت است و باور ندارند و گله می کنند چرا ایشان زود رفتند. دست ایشان را می بوسم و فکر می کنم در همه دوران ها نقش یک مادر خوب برای ما و همسر محکم برای آقای هاشمی ایفا کردند.

خناسان منافع خود را در بروز اختلاف بین رهبری و آیت الله هاشمی می دیدند

برخی ها می گفتند آقای هاشمی ولایتمدار نبودند، واکنش شما چیست؟

این عنوان وسیله کثیفی برای کسانی است که می خواستند اختلاف بین آقای هاشمی و رهبری ایجاد کنند. حضرت امام (ره) تاکید کردند این دو در کنار هم می‌توانند گره اصلی کشور را حل کنند. من یک تحلیل دارم، زمانی که به رابطه آیت الله هاشمی و حضرت امام (ره) نگاه می کنم، بهترین و بزرگترین نگاه را امام (ره) به آقای هاشمی داشتند و هرگاه به جبهه می رفتند، گوسفند ذبح می کردند. اما با همه ارادتی که بین حضرت امام (ره) و آقای هاشمی بود پدرم به عنوان کسی که خود را مسئول می دانستند در خیلی از مسائل مقابل امام (ره) می‌ایستادند و نقد صریح خود را بیان می کردند. خیلی از مسئولین نمی توانستند نظر خود را به امام (ره) بگویند و از ایشان می خواستند مسائل را مطرح کنند. درباره جنگ، بنی صدر، قوانین و مجلس آقای هاشمی صریح با امام بحث و ایشان را قانع می کردند، اگر نمی شد مطیع امام (ره) بودند، حتی نامه ای در سال 60 داریم که بدون سلام در مسأله بنی صدر به امام نوشتند و بسیار تند بود اما همه این ها باعث نشد که بگویند اختلاف نظر میان این دو وجود دارد اما متأسفانه خناسان سعی می کنند، همین نگاه و روش با رهبری را که آقای هاشمی داشتند مطرح و کد نادرست بدهند. اما اگر به تاریخ نگاه کنیم رابطه آقای هاشمی با حضرت امام (ره) با همین کدها بود اما هیچگاه نگفتند اختلاف میان هاشمی و رهبری وجود دارد. این ها خناسانی هستند که منافع خود را در بروز اختلاف بین رهبری و آیت الله هاشمی با تعریف مسائل کلیشه ای می دیدند تا از این طریق ماهی خود را از آب گل آلود بگیرند.

برای سوال پایانی، یک سال از فوت آیت الله هاشمی می گذرد. اگر بخواهید با ایشان درد و دل کنید چه می گویید؟

(گریه اجازه پاسخ به این سوال را به یاسر هاشمی نمی دهد.)

گفتگو: سمانه مقدم

نظر شما