صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

گرفتاری مرد متاهل در دام زن مزاحم!

۱۳۹۶/۱۱/۱۳ - ۲۱:۴۳:۵۵
کد خبر: ۶۷۱۶۶۴
حدود ۲ سال است که آسایش و آرامش نداریم، اجازه دادم تا همسرم زن دوم اختیار کند و از آن زن بچه دار شود، اما به خاطر اشتباه در انتخاب همسر در دام زن کلاهبرداری گرفتار شده‌ایم که آرامش را از زندگی شیرین ما گرفت.

به گزارش گروه حوادث خبرگزاری برنا، زن میانسال در حالی که عنوان می‌کرد عشق به داشتن فرزند موجب شد این گونه زندگی‌ام به هم بریزد و روزگار سیاهی را تجربه کنم به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: ۱۹ سال قبل محمد به خواستگاری ام آمد. او به خاطر ایمان و اخلاق خوبش زبانزد فامیل بود به طوری که دختران زیادی آرزوی ازدواج با او را داشتند اما قرعه فال به نام من افتاده بود و من از شنیدن‌ ماجرای خواستگاری آن قدر خوشحال شده بودم که مادرم با شنیدن خنده بلند من گفت: نمی‌توانستی مانند یک دختر باوقار پاسخ مثبت بدهی و ابراز علاقه‌ات را با سکوت خود عنوان کنی؟ ولی من که محمد را از صمیم قلب دوست داشتم نمی‌توانستم این موضوع را پنهان کنم. طولی نکشید که من و محمد زندگی مشترکمان را آغاز کردیم سال‌ها یکی پس از دیگری سپری می‌شد، اما از کودکی که صفای دیگری به زندگی ما بدهد خبری نبود. درمان‌های مداوم پزشکی هم اثری نداشت و من از این موضوع رنج می‌بردم.

اگر چه همسرم مرا دوست داشت و زندگی شیرینی را می‌گذراندیم، اما آرام آرام نیش و کنایه‌های اطرافیان شروع شد به طوری که خانواده همسرم او را با این بهانه که دوست داریم فرزند تو را در آغوش بگیریم تحریک می‌کردند که زن دیگری اختیار کند. اصرار آن‌ها تا آن جا پیش رفت که روزی محمد کنارم نشست و گفت: من تو را دوست دارم، اما برای تداوم زندگیمان مجبورم به خواسته خانواده‌ام عمل کنم. از این حرف‌ها کلافه شده بودم و همانند بیماران روانی با چشمانی از حدقه در رفته به محمد نگاه می‌کردم. چاره‌ای جز تحمل نداشتم. محمد می‌گفت: وقتی آن زن فرزندی به دنیا آورد بلافاصله طلاقش می‌دهم و این موضوع را با آن زن شرط می‌کنم آن‌ها تصمیم گرفتند محمد با زن مطلقه‌ای ازدواج کند که قبلاً بچه‌دار شده باشد.

این گونه بود که سولماز در تلخ‌ترین روز زندگی‌ام به عقد موقت محمد درآمد. حتی همسرم در حضور من به سولماز گفت‌ من همسرم را با دنیا عوض نمی‌کنم و قرار گذاشت که او بعد از به دنیا آمدن فرزندش مقداری پول بگیرد و از زندگی ما بیرون برود. من هم همه سختی‌ها را تحمل می‌کردم و می‌دانستم محمد علاقه‌ای به آن زن ندارد. حدود یک سال بعد سیمین متولد شد و من به آن دختر کوچک دل بستم، اما اکنون با وجود این که ۲ سال از این ماجرا می‌گذرد سولماز پشیمان شده است و تهدید می‌کند که باید سند منزل ویلایی خودمان را به نام او ثبت کنیم این در حالی است که تازه متوجه شدیم او قبلاً نیز با مردان دیگری ازدواج کرده و بلافاصله مهریه‌های سنگین خود را به اجرا گذاشته است و حتی یکی از همسران سابق او به خاطر نپرداختن مهریه در زندان به سر می‌برد و در واقع او از این راه زندگی اش را می‌گذراند حالا من و محمد در حالی به سیمین عاشقانه دل باخته‌ایم که تهدیدها و شکایت‌های این زن شیاد همه زندگی ما را به هم ریخته است

 

نظر شما