صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

بررسی سریال‌های طولانی و دنباله‌دار تلویزیون:

ستایش، کیمیا، آنام و چند سریال مطول دیگر...

۱۳۹۷/۰۲/۱۶ - ۰۹:۱۱:۳۵
کد خبر: ۷۰۴۱۲۶
تلاش برای ساخت سریال‌های طولانی و دنباله‌دار ازجمله ضرورت‌ها و علایق سازندگان و تهیه‌کنندگان تلویزیونی بوده و هست. این امر یک ضرورت است زیرا این دست از آثار اگر بخواهند اقبال جهانی یابند و در بازارهای خارجی خریدار پیدا کنند باید در قسمت های طولانی تولید شوند. در بعد داخلی می‌توانند آنتن تلویزیون را مدت‌زمان بیشتری پر کنند. همچنین یکی از مهم‌ترین علل ساخت آن کسب بودجه و درآمد فراوان برای سازندگان، عوامل سریال و ایجاد بازار کار است.

به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا، تلاش برای  ساخت سریال‌های طولانی و دنباله‌دارازجمله  ضرورت‌ها و علایق سازندگان و تهیه‌کنندگان تلویزیونی بوده و هست. این امر یک ضرورت است زیرا این دست از آثار اگر بخواهند اقبال جهانی یابند و در بازارهای خارجی خریدار پیدا کنند باید در قسمت های طولانی تولید شوند. در بعد داخلی می‌توانند آنتن تلویزیون را مدت‌زمان بیشتری پر کنند. همچنین یکی از مهم‌ترین علل ساخت آن کسب بودجه و درآمد فراوان برای سازندگان، عوامل سریال و ایجاد بازار کار است. این‌گونه سریال‌ها برای مخاطب نیز جذابیت دارد؛ زیرا بیننده می‌تواند در مدتی طولانی باشخصیت‌های آن ارتباط برقرار کرده و سرگرم شود؛ اما این‌همه اتفاق نمی‌افتد مگر آنکه سازندگان  برای رسیدن به اهداف  مهم سازمانی و اقتصادی  بر محتوای آثارشان بیفزایند؛ یعنی از مطول سازی بیهوده و کش‌دار کردن داستان و چالش‌های ساختگی و کم‌اهمیت به اشکال گوناگون فاصله بگیرند.

داستان و روایت سریال‌های طولانی باید ویژگی‌های مشخصی داشته باشد. مهم‌ترین ویژگی آن‌ها کشش داستان برای جذب مخاطب است. قصه‌های طولانی نمی‌توانند کاملاً خطی باشند، نمی‌توانند تنها یک یا دو کاراکتر اصلی داشته باشند باید وارد داستان‌های فرعی شوند و در بخش‌های مختلف آن‌ها را بررسی کنند. این نوع از داستان‌ها باید از شخصیت‌پردازی پیچیده برخوردار باشند یا اینکه شخصیت اصلی آن بسیار پیچیده باشد تا مخاطب بتواند واکنش‌های غیرقابل‌پیش‌بینی او را در شرایط مختلف ببیند و یا در مواردی همه شخصیت‌های اصلی و فرعی این خصوصیت را داشته باشند. به‌عنوان‌مثال دو سریال طولانی مانند «لاست یا فرار از زندان»  و یا حتی سریال‌های ایرانی «هوش سیاه، خواب‌وبیدار» شخصیت‌های فرعی بسیاری دارند اما همه این شخصیت‌ها داستان‌های مجزایی دارند. این داستان‌های شخصی جدای از ارائه خصوصیت فردی نقش‌های اصلی،  به مخاطب  اجازه پیش‌بینی و واکنش‌های بعدی  کاراکتر را  نیز می‌دهد. از سوی دیگر داستان‌های فرعی یا شخصی قهرمان سریال آن‌قدر پررنگ می‌شود که با داستان‌ اصلی همپوشی پیداکرده و آن را کامل می‌کند.

عمده سریال‌هایی ایرانی که در سال‌های گذشته در قسمت‌های طولانی تولیدشده‌اند یا آثار تاریخی بوده‌اند و یا سریال‌هایی که به دلیل موفق بودنشان در فصل‌های مختلف ادامه پیداکرده‌اند؛ که البته در همه این موارد فصل‌های دوم و سوم به‌ دلیل ضعیف‌تربودن از فصل اول مخاطبان خود را ازدست‌داده‌اند. سریال‌هایی مانند «ستایش» ازجمله این گروه از مجموعه‌های تلویزیونی فصلی به‌حساب می‌آید که مطول شدنش به دلیل ضعف در فیلم‌نامه و شخصیت‌پردازی نه‌تنها در فصل دوم بلکه در انتهای فصل اول دچار مشکل شد وبی شک فصل سوم نیز چیزی به اعتبار آن نخواهد افزود. علت طولانی بودن سریال‌های تاریخی نیز نه به دلیل کشش داستانی و شخصیت‌پردازی  بلکه به دلیل هزینه‌هایی بسیار آن بوده است. زیرا عموم سریال‌های تاریخی تلویزیون «تاریخی مذهبی» هستند و مخاطب از کم و کیف داستان آن‌ها باخبر است. پس به دلیل  آنکه سازندگان تنها یک‌بار امکان ضبط و تولید اثر تاریخی رادارند و بعد از آن‌ دکور و لباس و عوامل فیلم و تولید را از دست می‌دهند قصه فیلم را کش‌دار و مطول می‌کنند.

تاکنون ساخت سریالی طولانی با موضوع اجتماعی که بتواند برای هفتاد یا صد قسمت جذاب باشد نداشته‌ایم. یکی از کارگردانانی که بیش از دیگر سازندگان تلویزیون به ساخت سریال‌های طولانی گرایش دارد و در این باب نیز به خود می‌بالد، جواد افشار است. او در سال‌های گذشته سریال صدقسمتی «کیمیا» را ساخت. دیگر ساخته او سریال «آنام» است که گویا هفتادتا هشتاد قسمت خواهد داشت. سازنده این سریال برای ساخت  هردوی این سریال‌ها  داستان‌های مشابهی در نظر گرفته است. داستان‌هایی که آن‌قدر تکراری و نخ‌نما شده که بارها و با عناوین متفاوت از تلویزیون پخش‌شده‌ است. داستان‌های «مادر و دختری» که  در آن یا مادر در پی دختر گمشده‌اش می‌گردد  و یا دختری پس از سال‌ها در پی مادرش است (ریحانه، سامان مقدم) و یا هردو همزمان  به این امر اهتمام می‌ورزند و مخاطب که در جایگاه دانای کل است تلاش هر دو شخصیت قصه را جداگانه نظاره می‌کند.

درباره این‌گونه سریال سازی در ایران که قصد دارند تا مخاطب را برای زمان‌های طولانی درگیر خود کنند باید  به چند نکته مهم اهمیت داد. یک اینکه با توجه به پخش و تولید آثار فراوان با این موضوع مشخص (مادر و دختری) دیگر مخاطب چندان علاقه‌ای به پیگیری آن‌ها ندارد. چراکه  پیش‌بینی آغاز و پایان آن چندان کار سخت و پیچیده‌ای نیست. حاتمی کیا پیش‌ازاین درباره سریال «خاک سرخ» عنوان داشته بود که قصد دارد داستان «هاچ زنبورعسل» را بسازد. تعبیر این کارگردان بر موضوع نخ‌نما شده مذکور، خود مویید همین نکته است؛ که داستان‌های مادر دختری آن‌قدر دم‌دستی شده‌اند که نمی‌تواند مخاطب را پای تلویزیون نگه دارد. نکته دوم درباره این نوع سریال سازی در ایران  قرار دادن مخاطب در جایگاه دانای کل است. زمانی که مخاطب هر دو سوی قصه را می‌داند  و در جریان کم و کیف ماجراست دیگر علاقه‌ای برای درگیر شدن با قصه و شخصیت‌ها و کنش‌های حسی و هیجانی ندارد؛ و فقط نظاره‌گر ماجرا است تا ببیند که دو شخصیت اصلی قصه چگونه و در چه زمانی به یکدیگر خواهند رسید. این در حالی است که در سریال‌های اشاره‌شده آمریکایی ما شاهد آن هستیم که بیننده می‌خواهد از وقایع پشت پرده و پیچیده داستان مطلع شود و هر بارکه پرده‌ای  از حقیقت یا روایت برداشته می‌شود باعلاقه  و رغبت بیشتری در انتظار بقیه اتفاق‌ها می‌نشیند.  مخاطب همزمان باشخصیت‌های اصلی قصه از ماهیت‌ها، اتفاق‌ها و معمای سریال مطلع می‌شود و همزمان با او هیجان‌زده می‌شود و دوباره سؤالات جدیدی برای ادامه قصه پیدا می‌کند. 

به‌جز فقر داستانی فیلم‌نامه و انبوه موضوع‌های تکراری و کم کنش این نوع ازسریال‌سازی، سازندگانی که مانند برخی نوحه‌سرایان، هنر خود را نه در داستان‌سرایی  و قصه‌پردازی  بلکه درگرفتن اشک و آه و گریه از مخاطب می‌دانند. اگر گریه و آه و فغان گرفتن از مخاطب هنر است، این هنر را باید درجایی دیگر و مجالس مرتبط با آن موضوع جستجو کرد و نه یقیناً در سریال‌های تلویزیونی. مخاطبی که عصرها و یا شامگاهان خسته از کار روزانه قصد دارد برای تمدد و آرامش اعصاب سریالی تلویزیونی ببیند، بیننده‌ای است که  برنامه‌ها و سریال‌های تلویزیونی را به میل و اختیار خود انتخاب نمی‌کند. درنهایت تلویزیون را خاموش کرده واز خیر چنین سریالی می‌گذرد

ریتم کند، ضعف بزرگ سریال‌های تلویزیونی است که قصد دارند باافتخار طولانی‌ترین سریال‌های تلویزیونی باشند و نام آن را یدک بکشند. کارگردان سریال «آنام» به جهت فقدان داستان‌پردازی و شخصیت‌پردازی،  اوج و فرود و روایت ناکارآمد و وجود اتفاق‌های تکراری بافاصله زمانی طولانی نتوانسته در این امر موفق شود. همه اتفاق‌ها کش‌دار و طولانی  است که در قالب چند قسمت صورت می‌پذیرد... به‌عنوان‌مثال طولانی شدن داستان خواستگاری بهنام و محمدعلی از آفرین آن را به چالش سریال تبدیل کرده است. درحالی‌که اساساً این داستان‌های فرعی پتانسیل پرداخت در سه تا چهار  قسمت را هم ندارد تا چه رسد به چندین قسمت و یا تبدیل آن به یکی از چالش‌ها و بحران‌های سریال. این اتفاق زمانی رخ می‌دهد که داستان دیگر حرفی برای گفتن ندارد،  این ظرف زمانی قصه هم پرشده اما کارگردان برای طولانی‌تر کردن آن، قطره‌قطره این ظرف را پر می‌کند تا سریال طولانی‌تر شود. بیچاره مخاطبی که باید این زمان را تحمل کند. 

درمجموع باید گفت سریال سازی ما در تلویزیون سال‌ها است که راه را به خطا رفته است. تا زمانی که درک درستی از فیلم‌نامه، روایت و داستان‌پردازی نداشته باشیم نمی‌توانیم یک خط داستان چنددقیقه‌ای را روایت کنیم تا چه رسد به نگارش و تولید سریالی در هفتاد یا صد قسمت. شاید بتوان سریالی در صد قسمت ساخت و به آن افتخار کرد و در کوی و برزن آن را جار زد اما باید دید این محصول تا چه حد محبوبیت دارد و آیا مانند سریال‌های کشورهایی آسیایی مانند کره، ترکیه امکان فروش بین‌المللی هم دارد؟ یا اینکه سریالی با پول هنگفت و سروصدای گوش‌خراش می‌سازیم ولی پس از اتمام در آرشیو تلویزیون خاک می‌خورد.

نظر شما