به گزارش گروه روی خط رسانه های خبرگزاری برنا؛ رضا سلیمانی با این مقدمه در «جمهوری اسلامی» نوشت: روزی که، مثلث شوم شرق، غرب و ارتجاع منطقه، دست در دست یکدیگر، به خاطر تحلیلهای سطحی که از انقلاب عمیق مردم ایران داشتند، صدّام نادان و سرکش را بر آن داشتند که جاهلانهترین کار عمر خویش را انجام دهد که عواقب آن، چنان دامنش را گرفت که همه ملتهای دنیا دیدند و بعدها خواندند که چگونه با ذلت و خواری، از چاه پنهانی مخفیگاه خویش همچون موشی ترسو بیرون کشیده شد و چگونه با رسوایی هر چه تمامتر بر دار رفت و عوامل و مزدوران منافق حامی وی نیز دربهدر و رسوا شدند.
اما آنچه این روزها در تحلیل وقایع دوران دفاع مقدس مهم است، بازگویی این حقیقت بزرگ در جامعه است که «جانشین امام راحل، فرمانده کل قوا و رئیس ستاد شورای عالی دفاع در ۸ سال دفاع مقدس، چه کسی بود؟!!» سوالی که شاید نسل جوان، وقتی بعضی از مقالات و کتابهای سفارشی و گزینشی مربوط به دوران جنگ ۸ ساله و حتی وقتی بعضی از برنامههای مربوط به دفاع مقدس را در رسانه ملی! میبیند، در ذهن خویش، مطرح میکند و به دنبال پاسخ اقناعی آن میگردد. مهمتر اینکه، از خود میپرسد، آیتالله هاشمی رفسنجانی در زمان دفاع مقدس کجا بوده است و چرا تا این حد سعی در سانسور نقش ایشان در دوران انقلاب و جنگ دارند؟!!
اگر صحیفه امام (ره) را به عنوان متقنترین سند از گفتار و نوشتار امام راحل بدانیم که قطعاً چنین است و پس از رحلت آن زعیم عالیقدر، توسط دو امین ایشان، یعنی مرحوم حاج احمدآقا خمینی و سپس حجتالاسلام حاج حسن خمینی مدیریت شده و میشود، اسناد فراوانی از نخستین روزهای شروع جنگ تا پایان آن دارد که طی آن، کمیترین، کیفیترین، عمیقترین و جامعترین احکام، خطاب به مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی است و جالبتر اینکه امام عزیز در مهمترین حکم خود، صراحتاً مینویسد که انتخاب هاشمی رفسنجانی به عنوان جانشین فرماندهی کل قوا و فرمانده جنگ، پیشنهاد آیتالله خامنهای است و این حکم دربرگیرنده اعتماد کامل دو رهبر جمهوری اسلامی، به یک شخص و شخصیت در مهمترین مساله جامعه است که دوام و بقایش به آن وابسته است.
در مورد اهمیت نقش بزرگ مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی در دفاع مقدس، حتی نزد دشمن بعثی، به فرازی از کتاب خاطرات ایثارگر عزیز این دوره، اثر ماندگار سید ناصرحسینیپور، با عنوان «پایی که جا ماند» اشاره میکنم. این دلاور که در بدترین حالت و با جراحتهای فراوان به دست ارتش بعث اسیر شد، پس از بهبودی نسبی حالش، تصمیم به نوشتن خاطرات دوران اسارت میگیرد و برای اینکه از خطر احتمالی لو رفتن نوشتههایش کم نماید، خاطرات خویش را با کلماتی که هر کدام آنها رمز یک یا چند جمله بودند، با ثبت تاریخ روی هر کاغذی که به دست میآورد، مثل پاکت سیمان و پاکت سیگار مینوشت و داخل لوله عصای خویش پنهان میکرد.
ایشان پس از آزادی، از روی نوشتههای سابق خود که ظاهراً یک بار توانسته بود در زمان بستری شدن در یکی از درمانگاههای دوران اسارت تقریباً پاکنویس کند، بازنویسی و با عنوان «یادداشتهای روزانه از زندان مخفی عراق» منتشر کرد.
مطالب صفحات ۶۶۳ تا ۶۶۵ این کتاب مربوط به کاریکاتوری است که یکی از اسرای ایرانی کشیده و بابت آن توسط جلادان عراقی نوازش شده! این کاریکاتور، در واقع تابلویی تمامنما و نشاندهنده دو مقطع آغازین و پایانی ۸ سال دوران دفاع مقدس است که شخص جنایتکاری چون صدام به خاطر مسائل واهی و با تحریک دیگران انجام داد که خوب است عین نوشتههای آقای حسینیپور را در این صفحات بخوانیم که جالب و خواندنی است:
* سهشنبه، سیام مرداد ۱۳۶۹، تکریت، اردوگاه ۱۶، کاریکاتور یکی از اسرا باعث شد با وجود دستور سروان عباس، عراقیها از کابل استفاده کنند. بعد از اینکه صدام طی نامهای به آقای هاشمی رفسنجانی قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر را به رسمیت شناخته بود، یک کاریکاتور، فضای سوله را به سمت خشونت و کابل برد. علی سعادتی گفت: «کاریکاتور، کار مسعود شفاعت است.» کاریکاتور، روی کاغذ پاکت سیمان کشیده شده بود. مسعود، لج نگهبانها را درآورد. عراقیها حق داشتند عصبانی شوند. سمت چپ کاریکاتور، صدام در حالیکه به یک توپ دوربرد تکیه داده بود و سران کشورهای آمریکا، شوروی و بعضی از کشورهای عربی، مثل ملک فهد، حسنی مبارک و حسین اردنی، پشت سرش ایستاده بودند، قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر را پاره کرده بود. پایین کاریکاتور صدام، نوشته شده بود: سال ۱۳۵۹ - قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر را قبول ندارم، خوزستان و شطالعرب را ظرف سه روز از ایران خواهم گرفت. در طراحی سمت راست کاریکاتور، آقای هاشمی رفسنجانی روی مبلی، لم داده بود، دستش را جلو آورده بود، صدام در حالیکه قرارداد ۱۹۷۵ الجزایر دستش بود، دست آقای رفسنجانی را میبوسید. پایین این قسمت کاریکاتور نوشته شده بود: ۱۳۶۹ - ده سال بعد - صدام: آقای رفسنجانی! ببخشید، سال ۱۳۵۹ یه غلطی کردم، نفهمی کردم، نادان و مغرور بودم. این قرارداد را پاره کردم. ریگان فریبم داد. قرارداد خیلی خیلی خوبی است، قبولش دارم، چسبش زدم، مجدداً امضاش کردم، ضمن دستبوسی، تقدیمش میکنم!
نمیدانم کدام یک از جاسوسها و افراد خودفروخته، قضیه کاریکاتور را به گوش نگهبانها رسانده بود. عراقیها سراغ مسعود آمدند، کیسه انفرادیاش را تفتیش کردند و کاریکاتور را لابلای پتویش پیدا کردند. سعد از مترجم خواست بدون کم و زیاد جملاتی را که زیر کاریکاتور نوشته شده، برایش ترجمه کند. فاضل هم با ترس و لرز، جملات پایین کاریکاتور را ترجمه کرد. عراقیها برافروخته شدند، سعد که خیلی خشمگین و عصبانی بود، با کابل و لگد به جان مسعود افتاد.
ضرب و شتم مسعود شفاعت، آخرین خاطره من از کابل و باتوم و کتکزدن عراقیهاست.
هدف از نقل این خاطره از کتاب «پایی که جا ماند»، اوّل: تلنگری بر گوشهای از رشادتها و جانفشانیهای رزمندگان و آزادگان سرافراز ۸ سال دفاع مقدس و دوّم: یادآوری نقش و جایگاه بزرگان در انقلاب اسلامی و دوران سخت جنگ تحمیلی بهویژه مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی به عنوان فرماندهی دفاع مقدس است که حتی دشمنان بعثی به آن واقف بودند ولی متاسفانه این روزها، بسیاری از محافل و رسانهها بهویژه رسانه ملی! در گزارشها و تحلیلهای تحولات انقلاب اسلامی و دوران دفاع مقدس، سعی در تحریف تاریخ و انحراف افکار عمومی و حذف نقش بیبدیل ایشان از تاریخ پر فراز و نشیب مبارزات قبل از انقلاب و بحرانها و تحولات پس از آن را دارند. یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.