به گزارش گروه اجتماعی خبرگزاری برنا، این بخشی از یادداشت «دکتر بهرام عکاشه»، کارشناس برجسته زلزلهشناسی ایران است که درباره کتاب «دومینوی تهران» نوشته و مطالعه آن را توصیه میکند. این کتاب نوشته «فرورتیش رضوانیه» است و به صورت رایگان در دسترس کاربران اینترنت قرار دارد.
این نویسنده از دوره نوجوانی وارد عرصه روزنامهنگاری شد و کار کردن در روزنامهها و نشریات مختلفی را تجربه کرد. او که زمانی کمسنترین عضو تحریریه هفتهنامه گلآقا شناخته میشد، اوایل دهه ۸۰ توانست شیوه داستاننویسی «بومرنگ» را ابداع کند و داستان دومینوی تهران را نیز به همین شیوه نگاشته است. در شیوه بومرنگ، شخصیت اصلی داستان در واقع خود خواننده است و او میتواند مانند واقعیت مجازی، رخ دادن وقایع مختلف را در ذهن تجسم کند.
آن دسته از خوانندگان روزنامهها و مخاطبان سایتهای خبری که چشمشان با نام فرورتیش آشنا بود و به محض دیدن آن میدانستند با یک داستان اکشن یا یادداشت تند اجتماعی روبهرو خواهند شد، اکنون تایید میکنند که این روزنامهنگار کمپیدا شده و به ندرت میتوان نشانهای از فعالیت او مشاهده کرد.
خبرگزاری برنا با این روزنامهنگار جنجالساز گفتوگو کرده تا علت کمکاری او را جویا شود.
فرورتیش رضوانیه که پیشتر در روزنامهها داستان کوتاه مینوشت و تقریبا هر هفته مطلبی از او در سایتهای خبری دست به دست میشد، چرا امروز خیلی کمتر از قبل دیده میشود؟
من خودم ناپدید نشدهام. ناپدیدم کردهاند. ما دیگر روزنامه پرمخاطب نداریم. امروز هزینه چاپ روزنامهها از جناحها و گروههای سیاسی تامین میشود وگرنه هیچ فرد مستقلی نمیتواند پول خودش را به کاغذی تبدیل کند که بیشتر از نیمی از آن برگشت میخورد و به خمیر تبدیل میشود. حتی مجلههایی که شهرداری تهران منتشر میکند نیز متحمل ضرر شدهاند و هر ماه مخاطبان بیشتری را از دست میدهند.
چرا استقبال مردم از نشریات چاپی کم شده و روزنامه پرمخاطب نداریم؟
چون از نیمه دوم دهه ۸۰ بیشتر روزنامهها به پرینتر خبرگزاریها تبدیل شدند. تعداد گزارشها و مقالههای تولیدی تحریریهها کم شد و به بازنشر مطالب دیگران روی آوردند. از سوی دیگر بیشتر مدیران مسؤول و سردبیران کرخت شدند و دیگر به دنبال خلاقیت نبودند. آنها به دنبال کسانی بودند که بدون چانه زدن حقالتحریر اندکی بگیرند و هر آنچه که حامی مالی روزنامه درخواست میکند، بنویسند. بعد از آن بلایی به نام تلگرام به جان جامعه افتاد.
از نظر رضوانیه گسترش نفوذ شبکههای اجتماعی بر رکود روزنامهها تاثیرگذار بوده؟
عدهای پشت تریبون ایستادند و مردم را به سوی تلگرام هل دادند. کاربران پس از مدتی به محیط این شبکه اجتماعی اعتیاد پیدا کردند و رسانهها نیز بیشتر تمرکز خود را روی آن گذاشتند و مخاطبان خود را نیز به عضویت در کانال تلگرام و پیج اینستاگرام خود تشویق کردند. من هم از آنجایی که دیگر روزنامهای را برای همکاری مناسب نمیدیدم، یک کانال در تلگرام ساختم و از فیسبوک به آنجا مهاجرت کردم.
پس خود شما هم به تلگرام پناه بردید؟
زمانی که به تلگرام کوچ کردم، قرار نبود یک شبکه اجتماعی مخرب باشد و مانند یک سیاهچاله همه چیز را ببلعد و سپس هم فیلتر شود و به تریبونها و پایگاههای فرهنگی و هنری و حتی تجارتهای بزرگ و کوچک آسیب برساند. فیلترینگ تلگرام مانند این بود که یک مرکز خرید ۴۰ طبقه در غرب تهران بسازید و کسبه را از نقاط مختلف شهر به حضور در آن دعوت کنید، سپس دو سال بعد برج را با دمولیشن پایین بیاورید و بگویید که ما قبولش نداریم و آن را قانونی نمیدانیم. پس چرا پیشتر همه را به آنجا دعوت کردید؟
شما میگویید تلگرام مخرب است، اما خودتان در آن حضور دارید. بالاخره رضوانیه با فیلتر شدن آن مخالف است یا موافق؟
کسانی که برای ما تصمیم میگیرند نه به نظر من که عضوی از این جامعه هستم اهمیتی میدهند و نه یادداشتهای کارشناسان را میخوانند. آنها بر اساس مصلحتهایی که خودشان میدانند چیست، پای طرحهایشان را امضا میکنند و به کسی هم توضیحی نمیدهند. همانطور که در شورای شهر هم گفتند رای اعضا باید مخفی بماند تا کسی مجبور نشود تا درباره عملکرد خودش به دیگران پاسخی بدهد. چه اهمیتی دارد که نظر من درباره فیلترینگ تلگرام چیست؟ اگر نظرم را بگویم روی چه چیزی اثر میگذارد و چه مشکلی را حل میکند؟
کانال شما در تلگرام حدود شش هزار مخاطب دارد و پستهایش هم به روز میشود. چرا به این سوال پاسخ نمیدهید که با فیلترینگ آن مخالف هستید یا نه؟
چون مشکلات ما با حرف زدن حل نمیشود. من چه مخالف باشم یا موافق، فرقی به حال کسی نمیکند. من نه مقامی دارم و نه کارشناس هستم. فقط یک نویسنده هستم که وقت و عمرش را روی موضوعاتی مانند آلودگی صوتی و ایمنی شهری گذاشته و به نتیجهای که انتظار داشته، نرسیده. اگر قرار بود تلگرام فیلتر شود، چرا گفتند کانالهایی که بیشتر از ۵ هزار عضو دارند باید آن را ثبت کنند و کد بگیرند؟ کانالهایی که کد نگرفتند، چه چیزی را از دست دادند؟ ما که کد گرفتیم از چه مزیت و خدمتی بهرهمند شدیم؟ سایتها و خبرگزاریهایی که کانالشان را ثبت نکردند، مگر اتفاقی برایشان رخ داد؟
هنوز نگفتید با فیلتر شدن تلگرام موافق هستید یا نه!
من با فیلتر شدن هیچ چیزی مخالف نیستم، مگر این که راه دیگری برای مقابله با آن نباشد. معتقدم اگر مدیران صداوسیما، سینما، رسانهها و شهرداریها به درستی با وظایف خود آشنایی داشتند و طوری عمل میکردند که تا این اندازه حوصله مردم سر نرود، جامعه اینقدر زود به حضور در اینستاگرام و تلگرام معتاد نمیشد و زندگی خود را به آن گره نمیزد. وقتی تلویزیون افت میکند و دیگر چیزی برای عموم ندارد، مردم سراغ ماهواره میروند. وقتی سینما به سمت فیلمهای گیشهای یا جشنوارهای میرود، مردم سرشان را توی گوشی فرو میبرند. وقتی شهرداریها نمیخواهند برای مردم سرگرمی و مکان تفریحی ایجاد کنند و حتی شبها چراغ پارکها را خاموش میکنند تا کسی آنجا نماند، انتظار دارید مردم به ته چاه تلگرام پناه نبرند؟ اگر اطلاعرسانی رسانهها شفاف باشد، کسی سراغ اخبار دروغ و شایعات کانالهای تلگرامی نمیرود و فضای افکار عمومی مسموم نمیشود.
رضوانیه چند سال قبل به ساختن ویدئوهای جنجالی روی آورد که مانند زیرنویس طنز پیام رهبر چین به مردم ایران میلیونها مخاطب داشت. شما که کارتان را بلد هستید، چرا در سالهای اخیر کمکار شدهاید؟
چون در حال حاضر انگیزه ندارم. الان بیشتر مردم هر مطلب بیکیفیتی را میخوانند و هر ویدئویی را میبینند و پسند میکنند، دیگر کمتر کسی پیدا میشود که برایش مهم باشد چه چیزی را میخواند یا میشنود و میبیند. از سوی دیگر ادمینها به راحتی نام من را از روی کارهایم حذف میکنند، روی واترمارکها را میپوشانند چون میگویند نمیخواهیم برای رضوانیه تبلیغ شود. من به خاطر همین موضوعات انگیزهام را از دست دادم، چون کنترل بخش بزرگی از شبکههای اجتماعی در دست نوجوانهایی است که معنای کپیرایت را درک نمیکنند و در زندگیشان هیچ چیزی جز کلیک و پول را نمیبینند. آنها روی هر چیزی پا میگذارند تا بالاتر بروند و کاربران هم حمایتشان میکنند.
بین روزنامهنگار، خبرنگار یا طنزنویس ترجیح میدهید به عنوان کدامیک شناخته شوید؟
چیزی که گفتید مانند تفاوت بین وسیلهنقلیه اتومبیل و خودرو است. عنوان برایم اهمیتی ندارد. مهم این است که برای جامعه مفید باشم. سال گذشته در دیداری که با یکی از پیشکسوتهای وب پارسی داشتم، به من گفتند تو روی برندسازی شخصی کار نکردی، برای همین به درستی و کافی شناخته نشدهای. علت این بوده که هر روز بیشتر از قبل از ظاهرسازی فاصله گرفتهام و سرم توی کارم خودم بوده، چون در هر حال مردم هر فکری دلشان بخواهد در باره من یا هر کسی میکنند. اگر به حرف و حدیث توجه کنم، به یک عروسک تبدیل میشوم کهدیگران او را مانند پینوکیو هدایت میکنند و از خودش اختیاری ندارد.
چرا اصرار دارید که به موضوعات اجتماعی بپردازید و از طنزنویسی فاصله گرفتهاید؟
دلایل زیادی دارد. نخست این که در سالهای گذشته عدهای هوشمندانه ذائقه جامعه را تغییر دادند تا به جای طنز سراغ هزل و هجو برود. امروز عده اندکی را در جامعه پیدا میکنید که واقعا مفهوم طنز را بشناسند و بتوانند آن را تشخیص دهند. نسل جدید که اصلا حتی گلآقا را هم نمیشناسد و تصور میکند کارهای سطحی که در تلویزیون و اینستاگرام و سینما دیده، همان طنز است. به همین علت من هنگام نوشتن طنز، مخاطب زیادی نمیبینم و انگیزهام بسیار کم شده. اما ذوقم را برای اطرافیانم خرج میکنم. مدتی قبل برای شخص محترمی که شناخت زیادی درباره من نداشت، درباره موضوعی که با یکدیگر سر آن بحث میکردیم یک متن طنز نوشتم و فرستادم. او در پاسخ گفت: «تو یا بامزه هستی یا با یک دیوانه صحبت میکنم!» اما از آنجایی که هضم نمیکرد چرا من باید به خاطر او وقت و انرژی بگذارم و یک مطلب طنز بنویسم، گفت: «مطمئن هستی که مواد روانگردان مصرف نکردهای؟» یعنی من را دیوانه و معتاد خطاب کرد، چون به جای آن که به فکر هزاران یا میلیونها مخاطب باشم و برای خودتم شهرتی دست و پا کنم، برای یک فرد غریبه طنز نوشته بودم.
یعنی جامعه امروز طنز را پس میزند و این رفتار باعث شده تا فرورتیش رضوانیه انگیزه خود را از دست بدهد؟
این موضوع بسیار فراگیر است. در سال ۹۳ در پاسخ به یک فیلم تخریبی درباره رئیسجمهوری یک مستند طنز ساختم. در ابتدا همه گفتند ما ژانری به اسم مستند طنز نداریم. وزارت ارشاد چندبار فیلمم را ممیزی کرد اما در نهایت به آن مجوز نداد. دبیرخانه جشنواره فیلم فجر هم توانایی معرفی آن را نداشت. فیلم را داخل کشوی میزم گذاشتم و هرگز اکران نشد. در آن دوران با رادیو همکاری داشتم و استندآپهای طنز را روی آنتن زنده اجرا میکردم، اما بعد از انتشار خبر ساخت آن مستند یک روز از رادیو تماس گرفتند و گفتند از بالا به ما گفتهاند دیگر با رضوانیه کار نکنید.
میتوانید بگویید فرورتیش رضوانیه که به عنوان نویسنده شناخته شده اکنون از چه راهی امرار معاش میکند؟
تمایلی به افشای جزئیات زندگیام ندارم، چون نه برای کسی مهم است و نه هنرپیشه و فوتبالیست هستم که اشاره به آن برایم پولآور باشد. حتی اینستاگرام را مدتی قبل پاک کردم، چون دیدم حضورم در آن هیچ دلیل منطقی و عقلانی ندارد. در چند سال اخیر اصلیترین راه درآمد من ساختن ویدئوهای آموزشی بود که در تلگرام منتشر میشد، چون به شدت تمایل دارم برای افزایش آگاهی عمومی جامعه وقت و انرژی بگذارم. اما پس از فیلتر شدن تلگرام سازمانهای سفارشدهنده عقبنشینی کردند و گفتند که حضور در این شبکه اجتماعی ممنوع شده و محل دیگری را برای انتشار ویدئوها سراغ ندارند. پس من هم شغلم را به خاطر فیلترینگ تلگرام از دست دادم.
شما کتابی را با عنوان «دومینوی تهران» چاپ کردید اما در بازار توزیع نشده و رایگان در اینترنت قرار گرفته، چرا چنین تصمیمی گرفتید؟
زلزله تهران از موضوعاتی است که هر از گاهی مورد توجه رسانهها و مردم قرار میگیرد، اما خیلی زود فراموش میشود و همه درگیر قیمت دلار و سکه و پراید و پوشک میشوند. آن داستان را رایگان منتشر کردم تا در دسترس عده بیشتری از مردم باشد و واقعا خوانده شود. من از زلزله تهران میترسم و علت نگرانیهایم را در داستان توضیح دادهام. آنقدر وحشتناک است که خودم میترسم آن را دوباره بخوانم، اما واقعیتی است که باید بپذیریم. همه ما مقصر هستیم.
هنوز هستند کسانی که به مطالعه کتاب علاقه دارند. چرا برای آنها چاپ نکردید؟
واقعیت این است که رسیدن به محیط تفاهم با توزیعکنندگان کتاب بسیار دشوار و گاهی ناشدنی است. من در هیچ حزب و گروه و محفلی عضو نیستم. نسل جدید چند دقیقه در کافه مینشیند، گپ میزند و هزار دوست و آشنا پیدا میکند و کارش راه میافتد، اما من از این کارها بلد نیستم. به همین علت با دنیای توزیع کتاب ارتباط کافی ندارم تا بتوانم کتابم را پشت ویترین یا قفسهای قرار دهم که دیده شود. اگر کتاب را چاپ کنم، آن را انتهای قفسه آخر فروشگاه میگذارند و مطمئن نیستم که حتی مشتری را درست راهنمایی کنند. رسانهها هم کمکی نمیکنند چون موضوعات مهمتری را در نوبت انتشار دارند که بیشتر از زلزله برایشان کلیک میآورد.
دیدگاه شما درباره بازار کتاب خیلی عجیب است!
نه، اصلا هم عجیب نیست. اگر پای صحبت ناشران و مولفان بنشینید، آنها به شما میگویند که با چه معضلات و بازیهایی مواجه هستند. رسانهها همیشه به ممیزیهای وزارت ارشاد میپردازند اما سراغ مرحله توزیع نمیروند. من چند سال قبل کتاب «۱۲ سپتامبر» را چاپ کردم که در بازار توزیع شد. اما مردم وقتی به کتابفروشیها میرفتند، کتاب دیگری به آنها نشان میدادند که کلمه سپتامبر در نام آن بود. من هم وقتی دیدم نمیتوانم سیستم توزیع و فروش کتاب را درک کنم و بدون داشتن آشنا در این راه موفق نمیشوم، کتابم را از همه فروشگاهها پس گرفتم و داخل انباری خانهمان گذاشتم.
اینطور به نظر میرسد که خیلی کمالگرا هستید و هیچ کاستی را نمیتوانید تحمل کنید.
وقتی میتوان سیستمی آنلاین و یکپارچه تعریف کرد که کمک کند تا کتابها به درستی توزیع شود و آن را بر اساس ژانر و قیمت و نام نویسنده طبقهبندی کنند، چرا باید برای فروش کتابم دنبال دلال بدوم و به مدیر فروشگاه التماس کنم تا اجازه دهد پوستر کتابم را روی دیوار نصب کند و آخرش هم بگوید که نه، اما در حالی که اگر شما اگر یک نویسنده دارای آشنا باشید با هیچ مشکلی مواجه نمیشوید و هر کاری دلتان بخواهد انجام میدهید.
هر کسی برای نخستینبار یادداشتهای اخیر شما در تلگرام را بخواند پی میبرد به طرز عجیبی روی موضوع مزاحمت وانتهای دورهگرد تمرکز کردهاید.
چون ما برای مقابله با آلودگی صوتی هیچ قانونی نداریم و قانونگذاران هم به این موضوع هیچ اهمیتی نمیدهند. در این میان مافیای فلزات ضایعاتی و سارقان و مالخرها در حال نفع بردن از این وضعیت هستند و با از بین بردن آسایش شهروندان پول پارو میکنند. شما ماهی ۲ میلیون تومان اجارهبها میپردازید تا در یک آپارتمان مزخرف و تنگ و تاریک و باریک زندگی کنید، اما یک نفر با وانت اسقاطی که ۵۰۰ هزار تومان هم نمیارزد و یک بلندگوی ۵۰ هزار تومانی از صبح تا شب هزار مرتبه از زیر پنجرهتان رد میشود و افراد مسن و بیمار و کودکان را بیدار میکند و مغز هر فرد سالمی را میجود و شما اگر جلوی آن راننده را بگیرید، قانون از او حمایت میکند. چرا؟ چون برخورد با ناشران متحرک آلودگی صوتی در قانون ما جایگاهی ندارد و پلیس هم چارهای ندارد جز این که مطابق قانون عمل کند. از سوی دیگر ما در جامعهای زندگی میکنیم که مردم به آلودگی صوتی اهمیتی نمیدهند و نمیدانند که یکی از دلایل افزایش مشکلات روانی ما همین وانتها هستند.
چرا به جای پست نوشتن در شبکههای اجتماعی، سراغ خود قانونگذار نمیروید؟
شما از کجا میدانید که من سراغ آنها نرفتهام؟ با اعضای شورای شهر هم صحبت کردم، اما اهمیتی ندادند. حتی یکی از مدیران باسابقه شهرداری گفت خانهاش را به بالای یک برج منتقل کرده تا از صدای وانتها در امان باشد، چون تلاشهایش برای قانع کردن قانونگذاران نتیجه نداده و بیفایده بوده است. کتاب «دومینوی تهران» را هم برای اعضای قبلی و فعلی شورای شهر فرستادم اما هیچ جوابی ندادند. آن را میخوانند اما تمایلی ندارند واکنشی نشان دهند، چون حوصله ندارند به مردم فکر کنند. قانونگذاری که پنجره خانهاش دوجداره است، صدای وانت دوره گرد را نمیشوند. قانونگذاری که چراغ LED پلیسی جلوی داشبورد اتومبیلش میگذارد و به راحتی میتواند ترافیک را دور بزند، مردم بودن را درک نمیکند چون دیگر خودش را از مردم نمیداند.
رضوانیه که سالها با دیگران مصاحبه کرده، اکنون فکر میکند برای این گفتوگو چه تیتری انتخاب میشود؟
من آگاهانه حرفی نزدم که تبدیل به تیتر شود، بر خلاف خیلیها که قبل از مصاحبه دنبال موضوعی هستند تا مطرح کنند و به جنجال تبدیل شود. وقتی با هدف اطلاعرسانی عمومی درباره ویروس کشنده H1N1 لباس ضدآلودگی میپوشیدم و به خیابان میرفتم تا با مردم صحبت کنم، یکی از مسؤولان وقت وزارت بهداشت گفته بود فرورتیش رضوانیه را باید به تیمارستان ببرند. چون آن شخص یک مدیر ناآگاه از حوزه روابطعمومی بود که نمیدانست افزایش آگاهی جامعه چه معنایی دارد و چطور میتوان با فرهنگسازی از رخ دادن فاجعه پیشگیری کرد. بعد از آن ماجرا یک سایت خبری از قول من تیتر زد: «به تیمارستان نمیروم» که بدترین تیتر درباره فکر من بود.
منتقد جدی رانندگی هم هستی؟
کسی که عاقل باشد و میداند کسی در خانه منتظرش نشسته، قانون را زیر پا نمیگذارد و خودش و دیگران را با خطر مواجه نمیکند. مشکل اینجاست که ما چه هنرمند باشیم یا استاد دانشگاه یا پولدار یا فقیر یا کمسواد یا خلافکار، فرقی ندارد. ممکن است وقتی پشت فرمان مینشینیم به یک زامبی تبدیل شویم که مانند یک داعشی انتحاری میراند و فقط همین برایش مهم است که زودتر به مقصد برسد. به تازگی ظهر یک پنجشنبه قصد داشتم تا پیاده از میدان حر تا تقاطع ولیعصر بروم. ترافیک سنگین بود و موتورسوارها داخل پیاده رو آمده بودند. برای همین بارها مجبور شدم روی پله جلوی مغازهها بایستم و پناه بگیرم تا موتورسیکلتها عبور کنند و بروند و بتوانم چند قدم جلوتر بروم. من آن روز بسیار عذاب کشیدم، چون پی بردم هیچ چیزی به عنوان شهروند و حقوق شهروندی و قانون و مجری قانون در آنجا مفهومی ندارد و در این شهر هر رانندهای هر کاری دلش میخواهد انجام میدهد. به نظرم پلیس راهور با متخلفان خیلی مهربان رفتار میکند.