صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

گزارش؛

چالش‌های زندگی با اختلال دوقطبی / حمایت گری اجتماعی ضرورت گذر از گردباد اختلالات خلقی

۱۳۹۷/۱۱/۲۹ - ۱۱:۳۵:۰۴
کد خبر: ۸۱۴۵۲۷
اینجا داخل راه روها خبری از میله‌های تنگ و باریک و سالن‌ها تاریک نیست، تنها درب میله‌ای در ورودی سالن اصلی قرار دارد و مأموری کنار درب نشسته است که ورود و خروج را به‌دقت بررسی می‌کنند، کادر درمان با ارائه کارت اجازه ورود دارند و در ساعت مشخصی ملاقات‌ها انجام می‌شود.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری برنا در آذربایجان شرقی، مانتوی سفیدم را می‌پوشم و سریع برگه آموزش را دستم می‌گیرم و به نگهبان درب ورودی نشان می‌دهم، بدون معطلی  برای اولین بار وارد یکی از بخش‌های بیمارستان اختصاصی بیماران روانی می‌شوم.

با خودم فکر می‌کنم من که بارها سر کلاس عملی با حضور استاد با بیماران دارای اختلالات مختلف مصاحبه بالینی انجام داده‌ام این بار کمی بیشتر وارد جزئیات می‌شوم تا بتوانم در قالب گزارش خبری مصاحبه‌هایم را منتشر کنم در همین فکر هستم که صدای جیغ‌وداد تعدادی از بیماران توجه ام را جلب می‌کند برای رفتن به داخل اتاق مردد هستم، اما می‌خواهم بدانم چه خبر است، چند قدمی به اتاق مانده‌ام که پرستار صدایم می‌کند، خانم، اتاق روانشناس این‌طرف سالن است، به‌زور تبسم می‌کنم و در بین بیمارانی که در سالن در حال رفت‌وآمد هستند  برمی‌گردم به‌طرف اتاق روانشناس،  حین ورودم  به اتاق مسئول بخش می‌گوید که دیرکردید زود باشید الآن بیمارانمان را می‌آورند شروع کنید.

صندلی‌هایمان را در زاویه ۴۵ درجه  و فاصله‌های  متفاوت مرتب می‌کنم و منتظر آمدن اولین بیمار هستم، دختر جوانی با لبخند وارد می‌شود از کفش هایم تا چشمانم را با دقت نگاه می‌کند.

خودم را معرفی می‌کنم و گفت‌وگوی‌مان شروع می‌شود.

می‌گوید: نسترن هستم و ۳۷ سالم است، ببخشید سردم بود این پتو را روی لباسم انداختم وگرنه رنگش با این‌جور در نمی‌آید.

موهای بلندش را روی شانه‌هایش ریخته است با دستش با موهایش بازی می‌کند  وقتی از خودش صحبت می‌کند سینه‌اش را جلو می‌دهد  و صدایش را بلندتر می‌کند و با لبخندی عمیق‌تر می‌گوید: شما هم آمده‌ای مثل همه از ما سؤال کنی بروی.

می‌گویم: من هنوز دارم یاد می‌گیرم اما دوست دارم بدانم چطور شد اینجا آمدی؟

می‌گوید: هیچ‌کس من را نمی‌فهمد، هرچند نامزدم خیلی دوستم دارد ما همیشه باهم هستیم او عاشق من هست.

وقتی در خصوص نامزدش صحبت می‌کند چشمانش برق می‌زند.

به پرونده‌اش نگاه می‌کنم نوشته است: مجرد

می‌گویم: باهم ازدواج کردید؟

 می‌گوید: او من را می‌خواست، صاحب‌کارم هم من را خیلی می‌خواست، من متوجه می‌شدم و تعریف می‌کند از دوست داشته شدن‌هایش.

می‌گویم: از کی اینجایی؟ اولین بار هست که می‌آیی؟

بلندبلند می‌خندد و شروع به تعریف جوک می‌کند و می‌گوید: به‌زور آوردنم نمی‌آمدم که

و از همسایه‌ها و دوست داشتنشان و ارتباطاتش می‌گوید

می‌گویم: می‌توانی آستینت را بالا بزنی  می‌خواهم دستانت را کامل ببینم؟

می‌گوید: ببین می‌خواستم خودکشی کنم

بلند می‌شود و می‌رود

در پرونده‌اش نوشته بودند دارای اختلال دوقطبی است.

از اتاق روانشناس خارج می‌شوم و برای تحویل برگه‌ام به سمت درمانگاه می‌روم، ورودی درمانگاه پر است  از مراجعانی که با وقت قبلی برای ویزیت روان‌پزشک یا روانشناس موردنظرشان مراجعه کرده‌اند.

 

وارد کلینیک می‌شوم خانم میان‌سالی با دستکش‌های طوری سیاه توجه ام را جلب می‌کند.

کنارش می‌نشینم و سلام و احوال‌پرسی می‌کنم.

می‌پرسم برای ویزیت مراجعه کرده‌اید؟

 می‌گوید: بله با دخترم آمده‌ام.

با دخترش سلام و احوال‌پرسی می‌کنم می‌گویم: حاج‌خانم چند سالشان است؟

می‌گوید: حدود ۷۰ سال.

می‌پرسم: مشکل خاصی دارند؟

می‌گوید: بی‌خوابی شدید دارد، روزی فقط ۲ تا ۳ ساعت می‌خوابد، به هیچ کاری علاقه نشان نمی‌دهد، کم‌غذا شده است.

به خانم میان‌سال نگاه می‌کنم و می‌گویم: ماشاالله که وزنتان خوب است بااینکه کم می‌خوابید و کم‌غذا هستید.

آه می‌کشد و نگاهش را به سمت زمین می‌برد و ادامه می‌دهد: همسرم دو سالی است که فوت کرده است بعد از او حوصله غذا و آب ندارم.

لحن صدایش کم‌کم کندتر می‌شود، وسط تعریف کردن از همسرش هق‌هق می‌زند و ادامه می‌دهد: زندگی‌ام دیگر چیزی ندارد تا ادامه دهم، دو سال است که او نیامده است دو سال است که منتظرش هستم، دو سال است می‌دانی؟ می‌خواهم کنار اوباشم.

ادامه می‌دهد: می‌بینید همه علیه من شده‌اند، این دخترم را ببین می‌گوید بیا درمان می شوی.

آرام‌تر صحبت می‌کند به‌طوری که به‌طرفش خم می‌شوم تا بتوانم بشنوم چه می‌گوید.

ادامه می‌دهد:  به کسی نگو اما هرازگاهی همسرم را می‌بینم و تلاشم این است پیش او باشم.

بلند می‌شوم، برایشان آرزوی سلامتی می‌کنم و از کلینیک خارج می‌شوم.

نشانه‌ها و علائم اختلال افسردگی اساسی و دوقطبی را در ذهنم مرور می‌کنم، نمی‌دانم تشخیص متخصص چه خواهد بود.

دکتر بهزا شالچی استاد روانشناسی دانشگاه شهید مدنی آذربایجان در خصوص بیماران دارای اختلال دوقطبی می‌گوید: اختلال دوقطبی ازجمله اختلالات خلقی است که اگر بیمار تنها به دوره‌های افسردگی اساسی دچار شود، گفته می‌شود که به اختلال افسردگی اساسی یا افسردگی یک‌قطبی مبتلا است اما برای بیمارانی که به هر دو دوره افسردگی و مانیا دچار می‌شوند و یا فقط دوره‌های مانیا را تجربه می‌کنند تشخیص اختلال دوقطبی مطرح می‌شود.

وی ادامه می‌دهد: بیماران مبتلابه اختلال دوقطبی را که هیچ دوره‌ای از افسردگی ندارند گاه با اصطلاحاتی نظیرمانیای یک قطبی، مانی‌ای خالص توصیف می‌کنند.

این استاد دانشگاه با اشاره به تمایزهای بین افسردگی اساسی و مانیا می‌گوید: اختلال افسردگی اساسی بدون سابقه‌ای از دوره‌های مانیا، مختلط یا هیپومانی رخ می‌دهد، دوره افسردگی اساسی حداقل باید دو هفته طول بکشد اما دوره مانیا دوره مشخصی از خلق دائما و به شکل غیرطبیعی بالا، گشاده یا تحریک‌پذیر است، مدت این دوره مشخص حداقل یک هفته و اگر لازم بود که بیمار بستری شود کمتر است.

وی با اشاره به میزان بروز و شیوع این بیماری می‌گوید: عموماً اختلالات خلقی شایع‌اند و اختلال افسردگی اساسی در صدر این اختلالات قرار دارد بر اساس آمار میزان بروز سالیانه بیماری دو قطبی کمتر از یک درصد است اما ب آورد دقیق آن دشوار است زیر انواع خفیف‌تر آن معمولاً تشخیص داده نمی‌شود.

همسرم قبول نمی‌کرد بیمار است

ستوده همسر یکی از بیمارانی است که برای همسرش تشخیص اختلال دوقطبی داده‌اند از طریق یکی از دوستانم با وی آشنا می‌شوم از موضوع مصاحبه استقبال می‌کند و می‌گوید: بگذار حرف‌هایم را بزنم کسی به داد خانواده‌های دارای بیماران روانی نمی‌رسد، ما حرفمان را به چه کسی بگوییم.

 

ستوده  که بیش از ده سال است که متوجه بیماری همسرش شده است دارای پسر ۲۰ و دختر ۱۲ ساله است با اشاره به فراز ونشیب های مختلف زندگیش می‌گوید: زندگی با بیماران دارای اختلال خلقی سختی‌های خاص خود را دارد همسر من دوره‌های مختلفی در بیمارستان بستری‌شده است اما بعد از بستری شرایطش به‌مراتب بهتر شده است.

او ادامه می‌دهد: اوایل اصلاً نمی‌توانستم او را پیش پزشک ببریم چون بسیار مضطرب می‌شد و می‌گفت من بیمار نیستم تا این‌که بارها به‌اجبار فامیل، دوست و آشنا بستریش کردیم اما حالا بهتر است.

او از عدم  وجود حمایت‌های دولتی گله‌مند‌است و می‌گوید: باید سازمان خاصی متولی رسیدگی به شرایط این بیماران باشد چراکه زندگی برای ما خانواده‌های این بیماران در برخی از موارد بسیار سخت از آن چیزی است که شما با آن مواجه هستید.

هنوز نمی‌دانیم مشکل پدرم چیست

امید دیگر جوانی است که پدرش درگیر اختلال روانی است  او می‌گوید: پدرم سال‌ها است که درگیر بیماری  است اما هنوز ما نمی‌دانیم که دقیقاً مشکل وی چیست، پیش‌ازاین اکثراً می‌گفتند پدرم دارای افسردگی است اما با گذر زمان گفتند دارای نوعی از اختلال دوقطبی است.

او ادامه می‌دهد: بیماری پدرم باعث شده است که مادرم بیشتر منزل پدربزرگم باشد و کمتر به خانه می‌آید، آنها جدا نشده‌اند اما دیگر خانواده ما مثل گذشته نیست.

اختلالات روانی هزاران نفر را در اقصی نقاط دنیا تحت تأثیر قرار داده است و دراین‌بین کشور ما نیز از این موضوع مستثنی نیست، غفلت از این اختلالات خسارت‌های جدی در سطح فرد، خانواده و جامعه به دنبال خواهد داشت.

در این گزارش تلاش شد تا نگاهی بسیار کوتاه به اختلال دوقطبی داشته باشیم اما این تنها بخش کوچکی از فرایندی است که در این اختلال دیده می‌شود و تلاش کردیم تا به‌صورت جزئی‌تر وارد علائم و نشانه‌های این بیماری نشویم چراکه تشخیص بیماری‌های روانی از توجه صرف به نشانه‌ها قابل توجیه نیست و علت عدم اشاره بر نشانه‌ها نیز بر این اساس بود.

طی سال‌های گذشته در رسانه‌ها بیماری‌های روانی موردتوجه و بررسی قرارگرفته است ولی کمتر موردی است که اثرات روانی ناشی از بیماری‌های روانی بر روی همسر و دیگر اعضاء خانواده موردبررسی قرارگرفته باشد. ارتباط بین  وضعیت اجتماعی-اقتصادی افراد و اختلال افسردگی اساسی بر اساس تحقیقات شفاف نیست  اما میزان بروز اختلال دو قطبی در گروه‌های اجتماعی -اقتصادی بالاتر بیشتر از متوسط  اعلام‌شده است اما در این خصوص نیز نمی‌توان با قطعیت صحبت کرد و هنوز رسانه‌ها به این موضوع نپرداخته‌اند.

به‌هرحال تحقیقات مختلف حاکی از اثرات زیان‌بار روانی بیماری‌های روانی بر روی خانواده بخصوص همسر و مادران است.

در جامعه ما شاید کمتر کسی به صورت شفاف از این بیماری‌ها صحبت می‌کند و درعین‌حال  وضعیت روحی بیماران روانی نیز به‌نوعی نیست که بتوان با گفت‌وگو های رسانه‌ای مشکلات آنها را به‌روشنی مطرح کرد اما تمرکز بر خانواده‌های این بیماران موضوعی است که در کشور ما مورد غفلت واقع‌شده است و اکنون وقت آن است که ما باهم متحد شویم و به دنبال یک راه‌حل دو طرفه باشیم که مداخله زودهنگام و دستیابی به‌سلامت روان را با حمایت‌های اجتماعی تسهیل کنیم.

امروز دیگر ما از نگاه غیرعلمی به بیماری‌های روانی و عدم وجود گفت‌وگوهای صادقانه در این خصوص گذر کرده‌ایم اما ممنوعیت گفتگو صادقانه و آزاد در مورد یک بیماری (یا اختلال) هرچند در بین خواص دیگر مطرح نیست اما این موضوع نیز می‌تواند در بحث‌های اجتماعی مورد چالش جدی قرار گیرد و به مطالبه‌ای عمیق تبدیل شود تا از طریق  حمایت گری اجتماعی گذر از گردباد اختلالات خلقی را برای این بیماران و خانواده‌هایشان تسهیل کند.

در گزارش فوق نیز خانواده‌ها از نبود حمایت‌های روان‌شناختی و اجتماعی ابراز گله‌مندی داشتند و امید می‌رود سیستم سلامت در این رابطه نگاه حمایت‌گرانه‌تری نسبت به این بیماران داشته باشد.

گزارش: حمیده بردباری

 

نظر شما