به گزارش گروه روی خط رسانه های خبرگزاری برنا؛آنها باید در چارچوب قانون و فراتر از هرگونه رنگ و تعلق سیاسی عمل کنند تا اعتبار و وجهه لازم را به بهترین شکلی حفظ کنند. ولی این قاعده در مورد دولت و وزارتخانهها چندان الزامی نیست، جز درباره وزارت امور خارجه، دفاع و اطلاعات و نیز بانک مرکزی. اینها نهادهای فراجناحی و ملی هستند. وزرا و رؤسای آنها باید مورد حمایت همه جناحها و ساختار رسمی باشند.
در این میان وزارت امور خارجه حتی متفاوتتر از دیگران است. چون وزیر امور خارجه نه فقط نماینده دولت که نماینده کل حکومت و ملت در برابر سایر کشورها اعم از دوست یا دشمن است. به همین علت نیز رابطه کشورها با یکدیگر از طریق وزارت خارجه و وزرای خارجه آنها شکل میگیرد. وزرای خارجه باید مورد اعتماد کامل حکومت باشند حتی اگر در داخل کشور اختلافاتی درباره سیاست خارجی وجود داشته باشد که وجودش طبیعی هم هست، ولی در درجه اول باید اعتماد کامل به او و دستگاه زیر نظرش داشت و در درجه دوم مجرای هرگونه ارتباط سیاسی با خارج از کشور، باید منحصراً از طریق وزارت خارجه باشد.
با این مقدمه میتوان به تحلیل استعفای آقای ظریف پرداخت. واقعیت این است که ساختار تصمیمگیری در ایران به نسبت متکثر و در مواردی حتی متعارض است. تناسبی میان قدرت و مسئولیت در تصمیم وجود ندارد. کسانی قدرت تصمیمگیری دارند که مسئولیتی در برابر تبعات آن نمیپذیرند. حتی ممکن است طلبکار نتایج منفی تصمیمات خود نیز بشوند. این یک ناهنجاری مدیریتی است ولی شاید در امور مربوط به داخل کشور عوارض آن محدود باشد، چون در نهایت قدرتی بالادست وجود دارد که مسائل را حل میکند و تبعات را کاهش میدهد، ولی این حد از تنوع و تضاد در مراجع تصمیمگیری در روابط خارجی مطلقاً قابل پذیرش نیست.
باید دروازه ورود و خروج به این حوزه فقط منحصر به وزارت خارجه کشور شود. وجود همین وضعیت است که عوارضی جزئی را در اجرا ایجاد میکند. اگر از این زاویه نگاه کنیم اصل استعفای آقای ظریف، نوعی هشدار جدی نسبت به تبعات این وضع نابسامان است. در حقیقت این هشدار میباید مخالفان سیاست خارجی را با این دوراهی مواجه کند که یا باید همه مسئولیتها را بپذیرند یا آنکه در مواجهه با دولت و وزارت خارجه منطقی و براساس اعتماد عمل کنند. این چه معنا دارد که یک نماینده بیمسئولیت همه مسئولان را به بدترین اتهامات متهم کند، ولی هیچ برخوردی با او نشود؟ چرا باید وزیر خارجه طبق گفته خودش دهها بار یک پرسش را پاسخ دهد که هر آدم عادی با فهم و درک عرفی نیز از شنیدن اولین پاسخ نیز قانع میشود؟
ممکن نیست با چنین شرایطی کسی بتواند به وظیفه و مسئولیت خود عمل کند. وزیر خارجه که باید با اتکای به نیروهای داخلی در مواجهه با دشمنان این کشور فعالیت کند، اگر از پشت جبهه خودش مطمئن نباشد چگونه میتواند در مواجهه با دشمن اقدام کند؟ او باید مواظب نتانیاهو و پمپئو و بنسلمان باشد یا بدنش از تیرهای تندروهای داخلی زخمی و خونین باشد؟
برای یک وزیر خارجه بدترین توهینها و بدترین حملات دشمنان براحتی قابل تحمل است و حتی افتخار است که با آنان مقابله میکند، ولی کوچکترین توهین و بیحرمتی و اتهامزنی از جانب نیروهایی که باید پشتیبان او باشند غیرقابل تحمل است. با این حال این فقط یک تلنگر بود و امید آن وجود دارد که آقای ظریف با قدرت بیشتری به کار خود بازخواهد گشت. چرا که مردم خواهان آن هستند. چرا که رئیس جمهوری از او حمایت میکند، چرا که دشمنان این ملت از نبودنش خوشحال میشوند. چرا که عموم علاقهمندان به آبادانی این کشور نگران نبودنش در مقام سکانداری وزارت خارجه و سیاست خارجی کشور هستند. آیا این بار تندروهای همپیمان با دشمنان این مردم درس خواهند گرفت. یقین نداریم هر چند امیدواریم و زنده به امید هستیم.