تا پیش از سیل و حمله سیلاب به سوسنگرد ؛ برای ساکنان دور از این منطقه؛ نام این شهر ؛ یاد آور روزهای جنگ بود و مقاومت.
این روزها که سیل هر لحظه بیشتر این شهر و روستاهای بزرگ و کوچکش را در خود غرق می کند ؛هنوز هم بر هر تیر چراغ برق شهر ؛ تابلویی نصب است که تصویر و نام عزیزان شهید شده در روزهای هشت سال جنگ تحمیلی را بر خود دارد . عزیزانی که مبارزه کردند و جانشان را دادند تا وطنشان آرام باشد و امن .
این روزهایی که خوزستان اسیر سیلاب است و حلقه محاصره سیل هر دقیقه گرداگرد این شهر بیشتر می شود ؛ حال و هوای شهر همانند روزهای اول جنگ است .
مانند همان روزها؛ شهر بی نظم است و پرهیاهو ؛ عده ای کوله بار بر دوش گرفته و سیلزده شده اند و از شهر می روند و عده ای دیگر به مقابله مشغول هستند .
آن روزهای گذشته و جنگ ؛ فرماندهان میدان؛ نقشه مبارزه داشتند و هدف مشخص و همراه برای رسیدن به یک هدف؛ اما این روزها ؛ هر فرمانده؛ فرمان خود را دارد و نقشه های مبارزه بی هماهنگی ؛ شاید هدف مشخص و یکسان ولی مسیرها بهم ریخته و بی نظم و این شده است که شهر در معرض تهدید است و مردمانش ناآرام.
سیل روستا به روستا ؛ شهربه شهر را غصب می کند اما سامان بخشی به اوضاع بی سامان است.
نیاز مبرم امروز سوسنگرد و خوزستان فرماندهی است . تیم به تیم و گروه به گروه برای امدادرسانی آمده اند ولی سردرگم و نامنظم .
سیل همچون دشمنی که کمر به ویرانی بسته ،می خروشد و نابود می کند و آواره و مردمان خوزستان در هجوم این حمله؛ دل هایشان نیاز مبرم دارد به اعتماد ؛ به باور اینکه آمده ایم برای یاری . این میدان نیاز به همدلی دارد ؛ این مردم سیل زده با نگاه هایشان با ما سخن ها می گویند ؛ این مردم باور ندارند که به غمخواری آمده ایم و این تلخ ترین بخش این قصه ویرانی است .
سیل به خوزستان ؛ سوسنگرد ؛ حمیدیه ؛ بنده ؛ عین دو؛ الباجی .... حمله کرده است و این میدان جنگ و مبارزه و مقاومت فرماندهی متبحر و متخصص می خواهد که ندارد . این شهر پر آشوب ؛ آرامش می خواهد که ندارد . مردمانش گرسنه هستند و تشنه و بی سقف ،و سیل توقف ندارد...