به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا، متن پست منتشر شده در صفحه اینستاگرام جواد طوسی به شرح زیر است:
شور و عصبیت غیرقابل پیشبینی
در احساساتگرایی آنی و لحظهای ما جماعت ایرانی، هرچه بگوییم کم گفتهایم. خود نگارنده نیز تافته جدابافته نیست و از این واکنشها و اشتباهات احساسی در مناسبتهای خانوادگی و روابط دوستانه و موقعیتهای اجتماعی داشته است. منتها در این کنشها و واکنشها باید قائل به تفکیک شد. گاه این بارقههای احساسی در یک تخلیه شدن عاطفی (فرضا مرگ یک عزیز یا شادی زایدالوصف از یک اتفاق خوب زندگی) خلاصه میشود و به کسی لطمه نمیزند و آثار و تبعات بیرونی در متن جامعه و سیر تاریخی ندارد. اما گاه این احساسات زوگذر، مسیر غلط و انحرافی یک حرکت اجتماعی را رقم میزند و تصویر ناخوشایندی از یک طبقه و یا مجموعه انسانی ارائه میدهد و حتی آنارشیسمی افسارگسیخته را موجب میشود و یا در تعارض آشکار با یک واکنش دیگر از همان شخص یا اشخاص و طبقات اجتماعی قرار میگیرد. به گونهای که ناظر و شاهد ماجرا چهارشاخ میماند که آیا این اعمال و رفتار و برخوردهای دوگانه و متناقض از یک آدم که او را خلیفهالله مینامند سرزده است؟!
حتما خودتان بعضی نمونههای عیان و تابلو شدهاش را در محیط هنر و ورزش و سیاست از سوی فلان بازیگر و خواننده قدیمی یا جوان، بازیکن و سرمربی فوتبال، سیاستمدار و مسوول مملکتی و... برند اهل فرهنگ و رسانه مشاهده کردهاید. آخرین نمونه غریبش که در عرض یک هفته در محیط ورزش ما اتفاق افتاد، به عرش اعلی بردن جناب «شفر» سرمربی سابق و بدبیار تیم استقلال بود که بعد از پیروزی این تیم در بازی با سپاهان شاهد به هوا انداختن همین پیر سفیدمو از سوی بازیکنان و تماشاچیها بودیم. ولی چشمتان روز بد نبیند، یک هفته نگذشت که همین «عزیزکرده» را بعد از باخت در مقابل تیم پدیده به زمین گرم زدند و کودتای بیرحمانهای بر علیهاش راه انداختند و او را سر تمرین راه ندادند و فرهادخان مجیدی که بغل دستش بود را جایگزینش کردند. عزت و احترام و ارج و قرب قائل شدن از این باحالتر سراغ دارید؟ شاید در میدان سیاست و قدرت و حکمفرمایی این گونه برخوردهای ایجابی و سلبی و «دراز شدن» غیرمترقبه، منطق تاریخی خودش را بر اساس عملکرد آدمها داشته باشد که نمونههایش را در دوران اوج و افول زمامدارانی چون محمدرضا پهلوی و معمر قذافی و... شاهد بودهایم.
اما این به مویی بند بودن تکریم و قربان صدقه رفتن در حوزههای عمومیتر جامعه نشان از این دارد که ما هنوز نه در بروز خصایص و پایههای اخلاقی و شمایل انسانی، رفتاری متعادل و اصولی و ریشهدار داریم و نه بلدیم «عقلانیت» را به درستی در زندگی و رفتارشناسی شخصی و اجتماعی دستور کار خود قرار دهیم. خلاصه که ماها معجون غریبی شدهایم که خدا آخر و عاقبتمان را ختم به خیر کند.