صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

بررسی سریال‌های ماه مبارک رمضان؛

چون قافیه تنگ آید، شاعر به جفنگ آید/آدم های غیرقابل باور در دل اتفاقات باورناپذیرتر!

۱۳۹۸/۰۳/۰۸ - ۰۴:۵۵:۰۰
کد خبر: ۸۵۱۴۲۳
یادداشت_ پیروز قهرمانی

با پایان تقریبا دو سوم از سریال های ماه مبارک رمضان (که البته مجموعه تلویزیونی «از یادها رفته» با تاخیر در پخش تازه به نیمه رسیده است) به نکات جالبی درخصوص درجا زدن قصه و پیش نرفتن ماجرا با حربه هایی آزاردهنده رسیده ایم.

قدیم ها مد بود که نویسندگان با آب بستن به قصه و کش دادن حوادث و اتفاقات برای تهیه کننده زمان می خریدند اما این روزها شاهد این هستیم که تفکرات جدیدی برای زمان دادن به سریال های تلویزیونی مدنظر قرار گرفته است که اتفاقا آزار تماشاگر را هم دربر دارد.

داستان دو خطی به جای معقولی رسیده است و نیاز دارد اتفاقات و حوادث جدیدی طراحی شود اما سردرگمی کاراکترها جایش را به اتفاقاتی داده است که تماشاگر نه باور دارد و نه علاقه مند است باور کند که این اتفاقات می تواند رنگ و لعاب واقعی هم به خود بگیرد.

وقتی شخصیتی نمی تواند حتی در دیالوگش عملکرد خود را توجیه کند و حتی رفتار رخ داده از سوی او نه تنها کاربردی نیست که مشخصا شان انسانی کاراکتر را زیر سوال می برد، به این نتیجه می رسیم که منطق نه تنها جای احساس که به هیچ وجه در پیش برد ماجراها و روابط انسان ها نیز کاربردی ندارد.

اصولا تعصبات بی منطق انسان ها در موارد مختلفی از جمله روابط عاشقانه، اعتقادات شخصی، تعصبات قومی و قبیله ای و... با حفظ نکات و ویژگی هایی می تواند باورپذیر گردد، اما اینکه رفتار ما تنها با هدف ملتهب نگاه داشتن موقعیت ایجاد شده و بالا نگاه داشتن آدرنالین ترشح شده در مخاطبی که پا به پای ریتم و تمپوی شخصیت ها همراه ماست، باشد یعنی اتفاقا در طراحی اتفاقات بیشتر و موثرتر به بن بست رسیده ایم.

کاراکترهایی که دوستشان داریم یعنی در واقع در قصه طوری حرکت کرده اند که تماشاگر با آنها احساس قرابت پیدا کرده است به سرعت ماهیت وجودی شان را با چند اکت اشتباه و بی ربط به لحظا عقل و منطق از دست می دهند و کم کم همه چیز دست به دست هم می دهد تا سریال(که اطلاعات لازم را پیش از این به تماشاگر داده و او را از داده های مرتبط با اتفاق اصلی سیراب کرده است) در دید تماشاگر افت کند.

اینکه تماشاگر با شخصیت منفی یا خاکستری یک سریال تلویزیونی احساس بهتری داشته باشد و در تمام لحظات علاقه مند باشد خواسته او بر کرسی قصه بنشیند نشان از این دارد که یا ما مسیر را اشتباه رفته ایم یا شخصیت به اندازه ای جذاب و دوست داشتنی از آب درآمده است که مخاطب موفقیت پروتاگونیست بر آنتاگونیست ترجیح می دهد و این از واقعیت درام کمی فاصله دارد. بی تردید یکی از توانمندی های یک نویسنده، کارگردان و البته بازیگر در طراحی، بازی گرفتن و اجرای یک نقش به این نکته برمی گردد که با چالش و چلنچ ابعاد مختلف یک نقش را طوری به تصویر بکشند که تمام ویژگی های انسانی یک شخصیت به موازات هم دیده شود و این در واقع ایده آل ممکن است در شخصیت پردازی یک اثر نمایشی، اما اگر کاراکتر چند بعدی تعریف شود اما چندبعدی دیده نشود و تمام خصوصیات شیطانی و سیاه او بیرون بزند و کماکان جذاب به نظر برسد یک جای کار می لنگد.

بخواهیم یا نخواهیم اتفاقات دور از ممکن و خارج از حدس واقعی مخاطب سوپرایز محسوب نمی شود و بیش از آنکه تماشاگر به تعلیق فرو برود از رخداد پیش آمده متعجب است که چرا...

و باید در نهایت گفت قرار نیست با جانمایی فاجعه های مستمر در یک اثر تماشاگر را وادار کنیم سیاهی های یک شخصیت را در خود هضم کند و مدام این تکرار کمک کند تا کسی متوجه قصه ایکه می لنگد و پیش نمی رود، نشود.

نظر شما