به گزارش گروه اجتماعی برنا؛ محمد باقر حسنوند روانشناس کودک درخصوص چگونگی آگاه کردن کودک از مرگ اظهار کرد: کودک از ششماهگی غم و اندوه را تجربه میکند و نقطهی شروع فهم و درک اندوه از مرگ را حول و حوش سه یا چهار سالگی است.
حسنوند بیان کرد: برای فهم کودک از فرآیند مرگ سه مرحلهی مجزا را در نظر میگیرد. مرحلهی اول، (بین سهسالگی تا پنج سالگی)، کودک باور دارد شخص مرده فقط "جا به جا" شده و در جای دیگری زندگی میکند در مرحلهی دوم، (بین پنج سالگی تا نه سالگی)، کودک باور دارد که شاید بتواند کلاً از مرگ جلوگیری کند مرحلهی سوم، (نه سالگی تا ده سالگی)، زمانی است که کودک به این درجه از فهم میرسد که مرگ همیشگی و غیرقابلاجتناب بوده و روی همه موجودات زنده تاثیرگذار است.
این روانشناس با بیان اینکه توجه به بعضی تفاوتها در مورد مفهوم غم نزد کودک و بزرگسال، اهمیت دارد گفت: دانستن این مساله سبب میشود که والدین و سرپرستان، درک عمیقتری از آنچه کودک ممکن است احساس یا تجربه کند، داشته باشند.
وی با اشاره به اینکه بلوغ عاطفی و روانی کودکان سرعت یکسانی ندارد اضافه کرد: کودکان زیر سه سال درکی از مرگ ندارند، گرچه به عواطف اطرافیان خود واکنش نشان میدهند و ممکن است کودک متوجه ناراحتیِ ابراز شده توسط والدینش باشد بدون آنکه واقعاً علت آن را بفهمد.
حسنوند تصریح کرد: درک کودک از همیشگی بودن مرگ، با بلوغ او آغاز میشود و کودکان بین سنین چهار تا شش سال مرگ را شرایطی موقتی و غیر دائمی میدانند و بیشتر کودکان در این گروه سن، به مهد کودک میروند، میدانند وقتی مامان یا بابا هر صبح آنها را ترک کرده و سرکار میروند، همیشه دوباره برمیگردند.
این روانشناس ادامه داد: با ورود کودکان به مدرسه و اتمام مرحله مقدماتی رشد، افکار آنها کمتر خودمحور بوده و میتوانند مرگ را به عنوان شرایطی دائمی بپذیرند و با این وجود، حتی اگر یک کودک هفت ساله درک کند که پدربزرگش مرده و این وضعیت دائمی است، درک این مسئله که مرگ میتواند برای خود او اتفاق بیافتد و روزی اتفاق خواهد افتاد، برای همان کودک دشوار است.
وی اظهار کرد: بزرگترها اغلب از بیانی استفاده میکنند که به لحاظ اجتماعی قابل قبول است، مثلاً اینکه کسی "رفته"، "درگذشته" یا "ما را ترک کرده". این عبارات انتزاعی برای اغلب کودکان مفهوم چندانی ندارند.
حسنوند اضافه کرد: کودکان کمسن، به خصوص بین سه تا شش سال، خودمحور هستند و تسلیم افکار و خیالات سحرآمیز میشوند به همین دلیل، بسیار اهمیت دارد که بزرگترها از زبانی مشخص و عینی برای توصیف مرگ یک نفر به کودک در این سن، استفاده کنند.
این روانشناس با بیان اینکه هیچ زمان مناسبی برای اینکه به کودک گفته شود کسی مرده، وجود ندارد افزود: وقتی کودک خبر را از زبان یکی از اعضای خانواده بشنود، هم به لحاظ فیزیکی هم به لحاظ عاطفی بهتر کنار میآید تا وقتی یک غریبه با او صحبت کند.
وی افزود: یکی از مخربترین کارهایی که میتوان انجام داد این است که کودک را تا پایان مراسم خاکسپاری و شروع فرآیند سوگواری نزد کس دیگری بفرستند چراکه این کار نه تنها باعث میشود که کودک احساس کند از هستهی واحد خانواده محروم شده، بلکه امکان درک مسئلهی مرگ را از کودک گرفته میشود.
حسنوند گفت: سوگواری یک فرآیند است و کودکان سوگوار در هر سنی که باشند به توجه و درک بیشتری از جانب اطرافیان نیاز دارند. این تصور که کودک به صرف کمسن بودن، به این فقدان "غلبه" خواهد کرد، اشتباه است.
این روانشناس خاطرنشان کرد: بزرگسالان باید به یاد داشته باشند که برای کودکان، الگوی رفتارهای سالم هستند، به آنها اجازه دهید بخندند، گریه کنند، و دربارهی فرد مرده حرف بزنند و درست مثل بزرگترها، کودکان در هر سنی به زمان و درک اطرافیان احتیاج دارند تا مفهوم مرگ و مردن را کاملا درک کنند.