«داستانهای تاریخی درباری همیشه طرفدارهای خودشان را در میان نوجوانها دارند، اما معمولاً از الگوهای مشخصی پیروی میکنند و شخصیتهایی را معرفی میکنند که دور از دسترس به نظر میرسند، اما رمان «قصر جادو» با نگاهی متفاوت و روایتی جذاب و طنزآلود و در قالب فانتزی جادویی، مخاطب را با شاه نوجوانی همراه میکند که تازه به تخت نشسته است و با دشواریهای حکومت و دسیسههای پنهانی وزیر و درباریان دست و پنجه نرم میکند.
او مانند شاهان دیگر، پنهانی با لباس مبدل و از راه تونلی عجیب که قلمرو جادو و محل برخورد خیر و شر است، به بیرون از قصر میرود و در این تونل به جنی به نام «منم» برمیخورد و به یاری او مراحل گذر از خودآگاهی به ناخودآگاهی را طی میکند و وارد مرحلهای نو از خودآگاهی میشود.
بیرون از قصر به سه دزد میرسد که میخواهند به خزانهی شاه دستبرد بزنند. شاه از سر کنجکاوی و با کمک «منم»، با دزدها همراه میشود و خزانهی خودش را خالی میکند. پس از بازگشت میفهمد که قصر در شرف کودتاست و اتفاقهایی میافتد که نامردمیهای حاکم بر فضای قصر و کارشکنیها و نیتهای پنهان بزرگان را آشکار میکند…
نوجوانی و دغدغههای آن در این رمان حرف اول را میزند. ابعاد گوناگون شخصیت شاه برای مخاطب بسیار لمسپذیر و عینی پرداخته شده است و میتواند همذاتپنداری نوجوانان را برانگیزد. ویژگیهای نوجوانی در رفتارها و تصمیمهای شاه بهوضوح دیده میشود. ما داستان یک شاه را نمیخوانیم، داستان نوجوانی را میخوانیم که در موقعیتی بزرگسالانه قرار گرفته است و حسهای نوجوانی او یا نادیده گرفته میشوند یا به پای خامی و بیتجربگی گذاشته میشوند، اما او میخواهد فارغ از مسئولیتهای قصر و ظاهر شدن در نقش بزرگسال بینقص، خودش باشد و درونش را دریابد.
عناصر جادویی از جمله شخصیتهای جادویی، کنشها و فضاهای جادویی در قصر جادو برجسته شدهاند. «منم»، جن پینهدوزی است که از سوی شاه فقید برای راهنمایی شاه جوان در نظر گرفته شده است و در خصوصیترین لحظهها و تصمیمها در کنار اوست.
گفتوگوی شاه با «منم» در واقع گفتوگوی شاه با خودش است. «منم» همانطور که از نامش پیداست، تصویری از شاه است و وقتی شاه در آینههای متکثر «منم» را میبیند، در واقع با خودش روبهرو میشود. حضور جن پینهدوز که بار طنز داستان را به دوش میکشد و کشمکشهایی که با شاه دارد، فضای رسمی را میشکند و روایت را جذاب و پرکشش میکند. جادو نقش برجستهای در شکلدادن به روابط افراد قصر ایفا میکند. وزیر و پدر شاه در سالهای دور هر دو جادوگری آموختهاند و هرکدام نمایندهی جادوی سیاه و سفید به حساب میآیند.
رمان تأکیدی ویژه بر همبستگی و کار گروهی دارد. سه دزد با شاه مربعی را تشکیل میدهند که رمز موفقیتشان در اتحاد است. آنها نسخههای دیگر شاه هستند و حتی رمز غلبه بر وزیر در هماهنگی میان آنهاست.
در رمان «کرمانینژاد» به قلمرو نمادها و نشانهها وارد میشویم و با رمانی توبهتو و چندلایه مواجه هستیم. تونلی که تداعیکنندهی زهدان مادر، دوراهی انتخاب و مسیر ورود به قلمرو تجربه است، اتاق آینهکاری که «خود»های متکثر را بازتاب میدهد و شاه را پس از تولد دوباره به مرحلهی شناخت خود میرساند، رمزهای نهفته در اعداد، دیوهای آدمخوار، شبحهای سفید و سیاه که نمایندگان خیر و شرند، بریده شدن نمادین دست و دیگر نمادها خوانشی لذتبخش را برای مخاطب رقم میزنند و او را وارد عرصهی کشف و دریافتهای چندگانه میکنند.
دوسویهگیها و نوسانها که از جنس مخاطبان نوجوان است، در این رمان بسیار پررنگ هستند. شخصیت اصلی نوجوان مدام در دوراهیهای انتخاب و تشخیص درست و نادرست قرار میگیرد و انتخاب و داوری در این موقعیتها به هیچ عنوان کار سادهای نیست. با اینکه نیروهای خیر و شر در قصر در دو سو صف کشیدهاند، شاه مدام قضاوتهایش را به پرسش میکشد. آیا وزیر واقعاً شر مطلق است؟ آیا بزرگان که ناخواسته وارد توطئهها شدهاند یا نیرویی فراتر آنها را هدایت کرده است؟ آیا دزدها باید محکوم شوند و اصلاً دزد واقعی چه کسی است؟ پرسشهایی از این دست در فضایی پرتعلیق و با حادثههای پرشتاب روایت را پیش میبرند. زبان اثر محکم، روان و انعطافپذیر است. بسته به موقعیت و شخصیتی که شاه با آن مواجه میشود، لحن تغییر میکند و زبان میان محاوره، رسمی، عاطفی و صمیمی چرخ میخورد».