سید مهدی حسینی:
به گزارش خبرگزاری برنا از قم؛ در این مراسم که آیت الله جنتی دبیر شورای نگهبان قانون اساسی نیز حضور داشت یاد و خاطره شهدای گرانقدر قم گرامی داشته شد.
همچنین در این مراسم آیت الله سعیدی، امام جمعه قم، آیتالله کعبی، عضو مجلس خبرگان رهبری، حجت الاسلام والمسلمین موسیپور، استاندارقم، حجت الاسلام بنایی و آشتیانی نمایندگان مردم قم در مجلس شورای اسلامی، فرماندهان نظامی و انتظامی، مسئولان ادارات استان، خانوادههای معظم شهدا و جانبازان و یادگاران سالهای حماسه و ایثار و جمعی از مردم متدین قم حضور داشتند.
آیت الله جنتی در این مراسم ضمن گرامیداشت یاد و خاطره شهدا بر تبیین راه و سیره این بزرگواران تاکید کرد.
اجرای نمایش حماسی توسط گروه تئاتر، شعرخوانی، مداحی و اجرای سرود توسط گروه سرود حزبالله لبنان از دیگر برنامههای این یادواره بود.
شهید زینالدین در 18 مهر سال 1338 ش، در خانوادهای مذهبی در شهر تهران، در خیابان ری دیده به جهان گشود. پدر و مادرش که از معارف اهلبیت برخوردار بودند، اسمش را «مهدی» نهادند. پدر شهید زینالدین از فعّالان مذهبی و سیاسی زمان خود بود که بارها به خاطر فعالیت سیاسی، تبعید و در شهرهای مختلف کشور، طعم تلخ زندان رژیم طاغوت را چشیده بود. مادر آن شهید نیز از مربیان قرآن و اشاعه دهندگان معارف اهلبیت علیهمالسلام به شمار میرود.
پدر شهید زینالدین درباره آشنایی و انس فرزندشان با قرآن کریم از همان دوران کودکی میگوید: «مادر آقا مهدی معلم قرآن بود و همیشه در جلسات قرآن شرکت میکرد و به طورکلّی، قرآن جایگاه ویژهای در زندگی ما داشت. بعد از مدتی، متوجه قرآن خواندن آقامهدی شدیم، در حالی که نزد معلمی برای یادگیری قرآن نرفته بود».
آغاز تحصیلات
مادر شهید زینالدین درباره دوران تحصیل آقا مهدی میگوید: «در پنج سالگی به علت مسائلی از تهران به خرمآباد مهاجرت کردیم. در آنجا آقا مهدی را در کودکستانی که مسئولیت آن را یک فرد مذهبی برعهده داشت، ثبت نام کردیم. مهدی سالهای ابتدایی را در مدرسهای در همان شهر با موفقیت گذراند». پدر شهید نیز میگوید: «سال پنجم ابتدایی بود که روزی معلمش نزد من آمد و از نبوغ فوقالعاده مهدی خبر داد و توصیه کرد که او کلاس ششم را هم به صورت متفرّقه بخواند و امتحان بدهد. ما هم با مشورت بعضی از دوستان قبول کردیم و مهدی از اسفند تا خرداد همان سال، کتابهای کلاس ششم را هم خواند و با نمره خوب قبول شد».
شهید مهدی زینالدین، از همان کودکی و نوجوانی در خدمت خانواده بود. مادر شهید زینالدین در اینباره میگوید: «هر کاری که به عهدهاش میگذاشتیم، به نحو احسن انجام میداد. خرید خانه از کوچکی برعهدهاش بود و به پدرش هم که در کتابفروشی، کتابهای درسی و مذهبی را در دسترس مردم میگذاشت، کمک میکرد».
نوجوانی، دوره شکلگیری شخصیت انسانهاست. در همین دوره است که شالوده شخصیت انسان پیریزی شده و آینده شخص ترسیم میشود. شهید زینالدین در دوران نوجوانی، از محضر معلم اخلاق، حضرت آیتاللّه مدنی کسب فیض کرد. در آن روزها، این انسان وارسته، از طرف رژیم طاغوت به شهر خرمآباد تبعید شده بود. زینالدین از همان زمان، راه و رسم مبارزه با طاغوتیان را آموخت.
همچنین در همان ایام، حزب رستاخیز که وابسته به رژیم پهلوی بود، شروع به عضوگیری از بچههای دبیرستانی خرمآباد کرد. در دبیرستانی که شهید زینالدین در آن تحصیل میکرد، تنها دو نفر از عضویت در این حزب امتناع کردند که یکی شهید مهدی زینالدین بود و دیگری دوستش و سرانجام این کار، به اخراج ایشان از دبیرستان انجامید. چون دبیرستان دیگری در رشته ریاضی نبود، شهید زینالدین ناچار شد در رشته تجربی ادامه تحصیل داده و دیپلم تجربی بگیرد.
شعلههای انقلاب اسلامی، رژیم طاغوت را متحیّر کرده بود و شهرها یکی پس از دیگری به نهضت بزرگ امام امت میپیوست. ترس و وحشت، حکومت خودکامه طاغوتی را وادار کرده بود تا هرگونه حرکت مذهبی و سیاسی را سرکوب کند. پدر شهید زینالدین که از فعّالان سیاسی و مذهبی بود، توسط ایادی رژیم دستگیر و به شهر سقّز در استان کردستان تبعید شد. آقا مهدی، در همین ایام که پدرش در تبعید بود، در کنکور سراسری شرکت کرد و رتبه چهارم رشته پزشکی دانشگاه شیراز را به دست آورد، ولی از وارد شدن به دانشگاه انصراف داده و در مغازه پدرش مشغول به کار شد. او درباره علت انصراف از دانشگاه گفته بود: «مغازه پدرم سنگر است و رژیم پهلوی با تبعید پدرم میخواهد سنگر محکم او خالی بماند، ولی من نمیگذارم این سنگر مبارزه خالی بماند». گفتنی است که در آن روزها، آن مغازه، کانون مبارزه و محلی برای پخش اعلامیههای علماء و فعالیتهای ضد رژیم بود.
انصراف از دانشگاه پاریس
اواخر عمر رژیم پهلوی، اعتصابات عمومی بیشتر شهرهای این مرز و بوم را فرا گرفته بود. این حرکات عمومی مردمی، باعث تعطیلی مغازهها و ادارات و کارخانهها شده بود. شهید زینالدین هم جهت پیوستن به صف انقلاب مغازه پدر را تعطیل کرد، ولی کسب دانش برای او تعطیل نشد و یادگیری زبانخارجی در اولویت کاری او قرار گرفت؛ زیرا قصد عزیمت به یکی از کشورهای خارجی برای ادامه تحصیل داشت. او با چهار دانشگاه از دانشگاههای فرانسه مکاتبه کرد و بعد از مدتی، نامه قبولی از یکی از آنها دریافت کرد. بعد برای انتخاب یکی از دانشگاهها، به یکی از دوستانش که به تازگی از فرانسه برگشته بود مراجعه کرد، او در جواب گفته بود: در فرانسه خدمت حضرت امام رسیدم، ایشان فرمود: «به ایران برگردید؛ زیرا ایران به جوانانی مثل شما نیازمند است». و این سخن، باعث انصراف شهید زینالدین از عزیمت به خارج از کشور برای ادامه تحصیل میشود.
هنگامی که پدر شهید زینالدین به جرم فعالیت سیاسی برضد رژیم، از شهر خرمآباد به سقّز تبعید شد، خانواده ایشان هم به سقز رفته و به وی ملحق شدند و تنها مهدی در خرمآباد ماند و فعالیتهای ضد استبدادی پدر را ادامه داد. او با دوستانش جلساتی برضد رژیم برپا داشت و در آنها افشاگری کرده و مطالب این جلسات را در سطح شهر پخش میکردند، به طوری که در آن روزها آقا مهدی، به محوری بر ضد رژیم طاغوت تبدیل شده بود.
آبان ماه سال 1357 بود که پدر شهید مهدی زینالدین را به جرم فعالیت سیاسی از شهر سَقز به اِقلید فارس تبعید کردند. روزهای شکلگیری انقلاب اسلامی و ایام پرالتهاب رژیم بود. پدر مهدی از فرصت به دست آمده استفاده و به اصفهان فرار کرد. بعد از آن جا به شهر مقدس قم آمده و قم را برای سکونت برگزید و سپس شهیدزینالدین به همراه خانواده به پدر ملحق میشوند. از اینجا فصل جدیدی از زندگی آقا مهدی آغاز شد؛ زیرا به شهری قدم نهاده بود که مرکز اصلی هدایت مبارزات مردم ایران به شمار میرفت. و در آنجا به فعالیتهای سیاسی و انقلابی خود، توسعه بیشتری داد.
مبارزه در قم
سکونت در شهر قم که کانون مبارزه برضد رژیم بود، فرصتی برای شهید زینالدین بهوجود آورد که او خود را برای مبارزه جدّیتر آماده سازد. پدرش درباره فعالیتهای مبارزاتی شهید زینالدین میگوید: «ما عکسهایی را که در اصفهان چاپ کرده بودند، به قم میآوردیم و مسئولیت آقا مهدی این بود که آنها را در بازار و سطح شهر پخش کند. او در زمان حکومت نظامی، عکسهای زیادی را بر در و دیوار شهر نصب میکرد». که سرانجام این کار در آن شرایط، با خطرات بسیاری مواجه بود.
سرانجام انقلاب شکوهمند اسلامی در 22 بهمن سال 57 به رهبری رهبر عظیمالشأن انقلاب، حضرت امام خمینی رحمهالله و تلاش و مجاهدت مردم قهرمان ایران اسلامی به پیروزی رسید و وعده الهی مبنی بر حکومت محرومان و صالحان بر زمین، در قسمتی از این کره خاکی محقق شد. فلسفه وجودی این انقلاب که همانا رشد و ترقی ملت مسلمان بود، امام را واداشت که «جهاد سازندگی» را تأسیس کند تا به بهترین صورت به محرومان جامعه رسیدگی شود. با تأسیس جهاد سازندگی، شهیدزینالدین از جمله کسانی بود که به این ارگان انقلابی وارد شد و با توجه به روحیه انقلابی و خستگیناپذیری که داشت، به فعالیت عمرانی و خدمترسانی به محرومان پرداخت.
ورود به سپاه پاسداران
انقلاب اسلامی، در سالهای آغازین برای حفاظت از خطرات داخلی و خارجی، به تکیهگاهی نیاز داشت تا نهال انقلاب در مقابل تندباد حوادث بیمه شود؛ از اینرو، رهبر فرزانه انقلاب، حضرت امام خمینی رحمهالله ضرورت، تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را احساس و دستور تشکیل آن را صادر کرد.
با تشکیل سپاه پاسداران، شهید زینالدین جزء اولین کسانی بود که دعوت پیر مراد را لبیک گفته و داوطلبانه به عضویت سپاه پاسداران درآمد تا از دستاوردهای خونین انقلاب پاسداری کند. او در بدو ورود به سپاه، در قسمت پذیرش سپاه پاسداران شهرستان قم مشغول به خدمت شد و پس از مدتی، به علت تعهد، درایت و پشتکاری که از خود نشان داد، به پیشنهاد فرماندهی سپاه پاسداران انقلاباسلامی قم و حکم ستاد مرکزی سپاه، به عنوان مسئول واحد اطلاعات سپاه قم انتخاب شده و در این مسئولیت حساس انجام وظیفه کرد.
مبارزه با جریانهای انحرافی
با پیروزی انقلاب اسلامی، منافع کسانی که در سایه استبداد و استعمار به نان و نوایی رسیده بودند، به خطر افتاد و نتوانستند بالهای عدالت گستر این انقلاب مردمی را تحمل کنند؛ ازاین رو، درصدد انتقام برآمدند. در آن مقطع زمانی، حزب خلق مسلمان که آغاز فعالیت فتنهانگیز آنها، همزمان با مسئولیت شهید زینالدین در واحد اطلاعات سپاه قم بود، قصد اقداماتی مخرّب داشتند که ایشان با تدبیری صحیح، تمام نقشههای آنها را نقش بر آب کرد و مدارکی از این حزب به دست آورد که وابستگی آنها را به بیگانگان روشن میساخت. شهید زینالدین همچنین در غائله کردستان در اواخر سال 1358، به آنجا رفت و با پاسداران دلاور قم، در آزادسازی شهرهای کردستان، به ویژه شهر سنندج مردانه جنگید. گویا از گروه هیجده نفری که مهدی و دوستانش به کردستان رفته بودند، چهار یا شش نفر بیشتر برنگشتند و بقیه، به درجه رفیع شهادت نائل شدند.
شروع جنگ تحمیلی
پس از آن که استعمار، منافع خود را در سرزمین پهناور اسلامی از دست رفته دید و توطئههای ضد انقلاب کردستان و لانه جاسوسی و جریان طبسْ هیچ کمکی به او نکرد، به فکر توطئهای افتاد که شعلههای آنْ به مدت هشتسال دامن امت اسلامی را گرفت؛ جنگ تحمیلی عراق برضد ایران. در شهریور سال 1359 ایران آماج حملات وسیع نیروهای رژیم بعثی قرار گرفت و در مدت چند روز، چندین شهر ایران به تصرف قوای دشمن درآمد. در این زمان، مسئولیت مردان الهی و پیروان خمینی کبیر سنگینتر شد. در همان روزهای نخستین جنگ، شهید زینالدین به همراه صد نفر از دوستان خود عازم منطقه عملیاتی جنوب شدند و پس از گذراندن یک دوره آموزشی کوتاه مدت، خود را به خوزستان رسانده و دوران حماسهساز و پرتلاش دیگری از زندگی خود را آغاز کردند.
مسئولیتهای زینالدین
استعدادها و خلاقیتهای ذاتی انسان، در پیکار با رویدادها و حوادث آشکار میشود. با آغاز جنگ و رشادتهای فراوانی که شهیدزینالدین از خود به ثبت رساند، فرماندهان را برآن داشت تا مسئولیتهای حساس و کلیدی را به او واگذار کنند. بدین ترتیب، زینالدین، به عنوان مسئول شناسایی یگانها انتخاب شد و پس از آنْ به عنوان مسئول اطلاعات عملیات سپاه دزفول و سپس مسئول اطلاعات عملیات محورهای سوسنگرد انتخاب شد. او در عملیات بیتالمقدس و آزادسازی خرمشهر، مسئولیت اطلاعات عملیات قرارگاه نصر را پذیرفت و در عملیات رمضان، به سرپرستی تیپ 17 علیابن ابیطالب قم و سرانجام به فرماندهی لشگر 17 علیابنابیطالب قم منصوب شد و در همین سِمَتْ به مقام والای شهادت رسید.
ازدواج
یکی از دوستان شهید مهدی زینالدین میگوید: یک روز به ایشان گفتم، آقا مهدی الان وقت ازدواج شماست، چرا دست به کار نمیشوی؟ جواب دادند: راستش تا به حال فکر اینجا را نکرده بودم. ما که با جنگ ازدواج کردهایم.
بعدها یک روز آقا مهدی آمد و گفت: فلانی من حاضرم ازدواج کنم، ولی همسر من، دختری باید باشد که بتواند با ما زندگی کند؛ چون ما مرد جنگیم و کمتر دختری حاضر میشود سختیهای ما را تحمل کند. او پس از مدتی، همراه صبور و پرتحمل خود را یافت که حاصل این ازدواج، یک دختر بود که اسمش را لیلا گذاشتند.
مردی به رنگ خاک
شهید زینالدین، آنقدر خاکی و بیآلایش بود که بسیاری از اوقات، او را به عنوان فرمانده نمیشناختند. لباسهای ساده بسیجی، و تواضع بسیار، از ویژگیهای بارز اخلاقی او بود. یکی از بسیجیان در این باره میگوید: یک روز که برای نماز جماعت به حسینیه لشگر رفته بودم، پس از نمازظهر اعلام کردند که از سخنرانی برادر مهدی زینالدین فرمانده لشکر استفاده میکنیم. من هنوز ایشان را نمیشناختم با خود گفتم که فرمانده لشگر حتما با تشریفات خاصی میآید. در افکار خود بودم که ناگاه یک نفر از کنار من بلند شد و به راه افتاد و پشت تریبون قرار گرفت و مشغول صحبت شد. خیلی تعجب کردم؛ چون او تا چند لحظه قبل در کنار من نشسته بود و کسی هم همراهش نبود. صحبت ایشان که تمام شد، دوباره در کنار من نشست. اینجا بود که شهید زینالدین را شناختم.
سردار خطشکن
یکی از فرماندهان ارشد سپاه درباره شهید زینالدین میگوید: لشگر 17 علیبن ابیطالب قم، از جمله بهترین لشگرهای سپاه بود که پیچیدهترین و سختترین عملیات جبهههای نبرد را به این لشگر میدادیم. این لشگر خطشکن بود. نشد که لشگر 17 با فرماندهی شهید زینالدین به خطی از خطوط دشمن حمله کند و آن خط شکسته نشود. شهید زینالدین به عنوان فرمانده خطشکن و هم به عنوان فرماندهی که دشمن نتوانست او را از جزایر مجنون بیرون براند، حماسه آفرید و از این رو به نام «سردار خطشکن» معروف شده بود.
جنگ و خلاقیت شهید زینالدین
جنگ، عرصه بروز استعدادهای نهفته فرزندانی بود که به عشق خمینیکبیر به صف مجاهدان راه حق پیوستند. با شروع جنگ، میدان بروز این خلاقیتها و استعدادها فراهم شد. یکی از فرماندهان ارشد نظامی میگوید: در جنگ خیبر که منجر به آزادسازی جزایر مجنون واقع در هورالهویزه، در شرق رودخانه دجله گردید، برای اولین بار طلسم جنگ در روز شکسته شد. ما سعی میکردیم از جنگ روزانه، به خاطر مشکلاتی که داشت، پرهیز کنیم، ولی با خلاقیت شهید زینالدین، ما جنگ در روز را آغاز کردیم و به نتیجه هم رسیدیم.
وداع آخر
روزهای آخر زندگی شهید مهدی زینالدین حال و هوایی دیگر داشت و نورانیت چهرهاش، خبر از یک واقعه بزرگ میداد. این اتفاقات توجه مادرش را هم جلب کرده بود. پدر شهید زینالدین میگوید: «روز جمعه، آقا مهدی از یکی از شهرها تماس گرفت و با مادرش صحبت کرد. مجید (برادر کوچک آقا مهدی که با هم به شهادت رسیدند) هم بعد از مدتی زنگ زد و با مادرش صحبت کرد. بعد از اتمام تلفن، مادرش برگشت و گفت: «بچهها با من خداحافظی کردند و من مطمئن هستم که این آخرین خداحافظی بود. در صحبتهای آقامهدی چیز عجیبی دیدم که خبر از خداحافظی آخر میداد». این آخرین تماس مهدی با ما بود.
عروج عاشقانه
شهادت، هنر مردان الهی است و مردان خدا زیبنده شهادتاند و به راستی که خط سرخ شهادت، میراث بزرگ انبیای الهی است. در هشت سال جنگ تحمیلی خداجویان مخلص ایران اسلامی، با این عشق سرخ همآغوش شدند و بر فراز قله سعادت گام نهادند. مهدی زینالدین از جمله مردان الهی بود که به این فیض رسید. سرانجام آن حادثه بزرگ و خبر وحشتانگیزی که هموراه لشگر 17 علیبنابیطالب قم از آن هراسان بود، به وقوع پیوست و خبر پرواز سید مهدی زینالدین، به گوش رسید.
شهیدزینالدین در مأموریتی که از کرمانشاه به سوی سردشتِ آذربایجان غربی درحرکت بود، با گروههای ضد انقلاب درگیر شد و به فیض شهادت نائل گردید. مزار ایشان در گلزار شهدای علیبنجعفر قم، زیارتگاه عاشقان شهادت است. روحش شاد و یادش جاودان باد.