به گزارش برنا به نقل از رکنا؛ نزدیک به 18 سال قبل یک پرونده خونین به ماموران پلیس آگاهی شیراز مخابره شد و تیم پلیسی با حضور در محل پی بردند که مرد همسایه اقدام به ربودن دختر 7 ساله کرده است که همین شروع تحقیقات پلیسی از زن همسایه بود.
زن جوان که ماریا نام دارد ادعا کرد که دختر 7 ساله در خانه ما بود که حالش بد شد و شوهرم او را به بیمارستان برد اما دیگر اطلاعی از شوهرم ندارم.
از همان ابتدا تحقیقات پلیسی آغاز شد و ماموران به دنبال سرنوشت دختر کوچولو و مرد جوان رفتند اما هیچ اطلاعی به دست نیامد تا اینکه فردای آن روز جسد دختر 7 ساله در خودروی مرد جوان پیدا شد اما از مرد همسایه که مهبد نام داشت هیچ خبر نبود.
پرونده با اتهام کودک ربایی و قتل در پلیس آگاهی شیراز تشکیل شد و تیم های جنایی ردیابیهای پلسی را آغاز کردند تا اینکه پس از 15 روز مرد جوان در ارومیه دستگیر شد.
مهبد ادعا می کرد که با دخترکوچولو داخل استخر بوده و در یک حادثه این دختر به کام مرگ فرو رفته است اما خانواده دختر کوچولو تاکید داشتند بخاطر اختلافات و کینهای که مهبد از آنها به دل داشته دست به این قتل زده است.
مدتی از این ماجرا گذشت تا اینکه ماریا به اداره پلیس رفت و ادعا کرد او باعث مرگ دختر کوچولو شده و همین کافی بود تا پرونده جدیدی پیش روی ماموران قرار گیرد و در ادامه تجسسها پس از یک ماه تحقیق از ماریا او متهم به قتل و کودک ربایی دختر 7 ساله شد.
مهبد پس از یک سال از زندان آزاد شد و ماریا در زندان ماند و از سوی دادگاه به 15 سال زندان و قصاص – اعدام – محکوم شد و ماریا در اوج جوانی به زندان رفت و حالا پس از 18 سال توانسته رضایت خانواده دخترکوچولو را جلب کند و با پرداخت دیه 100 میلیون تومانی در نخستین روز مرداد سال 98 از زندان آزاد شد.
گفتگو با مارینا پس از آزادی
مارینا 47 ساله که پس از 18 سال از زندان آزاد شده هنوز باور ندارد که بخشیده شده و به زندان باز نمیگردد و وقتی شنید شوهرش در یک حادثه فوت کرده با یک لبخند، خوشحالی خود را نشان می دهد.
این زن فرانسوی 18 سال از زندگیاش را در کنار زنان ایرانی داخل زندان بوده و جالب است تصمیم دارد همانطور که نیکوکاران ایرانی آزادش کرده اند زندانی های دیگر را آزاد کند.
چند سال زندان بودی؟
نزدیک به 18 سال.
به چه جرمی؟
قتل.
کی آزاد شدی؟
ساعت 4 ظهرسه شنبه اول مرداد ماه امسال آزاد شدم.
چه کسی به قتل رساندی؟
من قاتل نیستم و فقط قتل را گردن گرفتم.
17 سال قبل چه اتفاقی افتاد؟
من در شیراز یک خانه اجارهای استخردار کرایه کرده بودم و با همسرم زندگی میکردم که دختر 7 ساله همسایه به خاطر سگی که در خانه داشتم به خانه ما میآمد تا اینکه روز حادثه شوهر وارد خانه شد و چون هوا گرم بود به استخر رفت و من در کنار استخر نشسته بودم و دخترکوچولو با سگ بازی می کرد که از مهبد خواست تا به استخر برود که شوهرم پذیرفت. دختر کوچولو داخل استخر شد و همسرم به او شنا یاد می داد که شوهرم او را به عقب پرت کرد و دخترک نیز وقتی می خواست روی آب بیاید کمی به عقب رفت که در این صحنه میله های پله کنار استخر که تیز بود وارد گردنش شد.
دختر کوچولو در آن صحنه فوت کرد؟
نمیدانم، مهبد او را در آغوش گرفت و سوار بر خودرویم به بیمارستان رفت و من نیز به سراغ مادر ساینا رفتم و گفتم دخترت حالش بد شده و شوهرم او را به بیمارستان برده است. مادر ساینا حرفم را باور نداشت و همگی منتظر بودیم تا مهبد با ما تماس بگیرد از حال دخترکوچولو خبر دهد اما هیچ خبری نشد تا اینکه پدر و خانواده ساینا به خانه ما آمدند یک درگیری بین آنها با پدر شوهرم پیش آمد و در ادامه پدر ساینا از شوهرم به جرم کودک ربایی شکایت کرد.
کی متوجه مرگ ساینا شدی؟
فردای آن روز مهبد با مادرش تماس گرفت و گفت دخترک را جلوی بیمارستان نمازی داخل ماشین رها کرده و به ارومیه فرار کرده است که ما این خبر را به خانواده ساینا ندادیم و همگی به بیمارستان های شهر شیراز جستجو کردیم تا اینکه جسد را داخل خودرو پیدا کردیم و پلیس به بیمارستان آمد.
مهبد فراری بود؟
بله، اما پس از 15 روز دستگیر شد.
شما چرا دستگیر شدی؟
بعد از مدتی خانواده ساینا به خاطر اختلاف و کینهای که داشتند تاکید کردند که پیگیر پروندهشان هستند تا مهبد را اعدام کنند و در این صحنه پدر و مادر مهبد چون پسرشان تک فرزند بود از من خواستند که قتل را گردن بگیرم و پس از آزادی مهبد، خانواده ساینا بخاطر اینکه با من مشکلی ندارند ماجرای بخشش را رو می کنند.
دادگاه پذیرفت؟
یک ماه در پلیس آگاهی شیراز بودم و توانستم با توجه به اینکه صحنه خونین را دیده بودم، قتل را گردن بگیرم.
چرا قتل را گردن گرفتی؟
عاشق مهبد بودم.
خانواده ساینا چه مشکلی با مهبد داشتند؟
مدتی بعد فهمیدم که دختر عموی مهبد قرار بوده با یکی از بستگان زن همسایه ازدواج کند و این مسئله عشقی صورت نمی گیرد و دختر جوان دست به خودکشی می زند و همین باعث اختلافات شدید و درگیری ها بین خانواده ها می شود و دو طرف ماجرا از هم کینه به دل داشتند.
نرده ها استخر خراب بود؟
بله، صاحبخانه گفته بود تا میله های پله های استخر را درست کنیم و قرار بود این کار انجام شود که این حادثه تلخ رخ داد.
همسرت به دنبال آزادی تو بود؟
نه، بعد از اینکه من قتل را گردن گرفتم مهبد دیگر جواب تلفن مرا نداد و حتی خانوادهاش یک قدم برای نجات من برنداشتند.
شرایط در زندان چطور بود؟
زندان جای خوبی نیست، شرایط سختی داشتم چون بیگناه بودم و چون همه آبرو و اعتبارم زیر سوال رفته بود و همه مرا ترد کرده بودند 2 بار در زندان دست به خودکشی زدم.
خانواده ات به سراغ تو نیامدند؟
یکبار در همان سالهای اول مادرم به دیدنم آمد و سال 90 نیز عمویم به دیدنم آمد و همانجا گفت که من دیگر برادرزادهای ندارم.
بعد از چند سال زندگی در زندان را پذیرفتی؟
پس از 5 سال ، خیلی سخت بود اما مجبور بودم و می دانستم خودکشی گناه دارد و اگر بمیرم به همه ثابت کردم که من مقصر بودم.
وکیل داشتی؟
نه، نپذیرفتم، شرایط روحیام بد بود، هیچ وقت در زندگی فکر نمی کردم پام به زندان باز شود و خانوادهام مرا ترد کنند.
زندگی در زندان چطور بود؟
زندان را پذیرفته بودم، شروع به مطالعه کردم و در این مدت زمان نزدیک به یک میلیون کتاب رمان خواندم و یک کتابخانه در زندان راه انداختم که 700 جلد کتاب داخل آن بود و همه را به خواند کتاب تشویق میکردم و همگی کتاب می خواندند.
در زندان کسی بود که حقش زندان نباشد؟
از دید انسانی، بله ولی از نظر قضاوت من در جایگاهی نیستم که بخواهم نظری دهم.
در این سالها به اعدام فکر میکردی؟
یک ضرب المثل در زندان است که میگویند آدم بیگناه تا پای چوبه دار میرود اما سرش بالای دار نمیرود. همین جمله آویزه ذهنم بود و چون بیگناه بودم هیچ وقت به اعدام فکر نکردم.
اصالتا برای کجا هستی؟
پدرم برای ایران است اما مادرم برای فرانسه و من شهروند فرانسه هستم.
از سمت سفارت فرانسه یا کلیسا برای کمک تو نیامدند؟
نه، یعنی خودم نخواستم، حتی بازپرس خواست به سفارت یا کلیسا نامه بزند که شاید زندان را در کشور فرانسه تحمل کنم اما نخواستم، چون از خانواده ترد شده بودم و می خواستم در کنار هم سلولیهای خودم باشم.
کسی در زندان بود که اعدام شود؟
خوشبختانه نه، در بند ما همه جرائم بود و حتی یک نفر بود که حکم اعدامش تایید شده بود که توانستند رضایت با پرداخت پول برای او بگیرند.
شنیدم حاضر نبودی وکیل بگیری؟
نه، به هیچ کسی اعتماد نداشتم و زندگی در زندان را پذیرفته بودم تا اینکه آقای کریمی که وکیل یکی از هم بندی هایم بود پس از بارها صحبت با من توانست اطمینان مرا جلب کند.
به آزادی فکر کردی؟
از آزاد شدن وحشت داشتم،چون جرم قتل به پیشانیام خورده بود و هیچ کس از واقعیت خبر نداشت و مسئله بزرگتر آبرو و اعتبارم بود که از بین رفته بود ،به همین خاطر نمی خواستم آزاد شوم.
از شوهرت خبر داری؟
وقتی وکیلم برای گرفتن رضایت به سراغ خانواده ساینا رفته بود از آنها شنید که شوهرم 2 سال بعد از آزادی در یک تصادف وحشتناک کشته شده است.
چه حسی داشتی وقتی شنیدی شوهرت فوت کرده است؟
خوشحال شدم. حق به حقدار رسید بود.
اگر زنده بود حاضر بودی با ا و زندگی کنی؟
نه، از او کینه داشتم.
وضعیت در زندان چطور بود؟
شاید از یک هتل بهتر باشد، پرستار، دکتر و پرسنل زحمت کش که شرایط خوبی را برای ما فراهم کرده بودند.
دلت برای هم سلولی هایت تنگ می شود؟
برای همه نه، من وکیل بند بودم و آدمهای خطاکار و بدی هم آنجا بودند.
چقدر پول برای رضایت پرداخت کردی؟
2 سال و نیم قبل آنها درخواست 300 میلیون تومان دادند که به 100 میلیون تومان راضی شدند.
چطور پول را تهیه کردی؟
خیرین و وکیلم کمک کردند و پول را پرداخت کردند.
اولیا دم را دیدی؟
وقتی برای بخشیدن آمده بودند دیدم که آنها گفتند در این سالها منتظر بودیم تا با ما تماس بگیری و رضایت بدهیم.
کسی را در ایران داری؟
یکی از خیرین که 70 میلیون تومان به من کمک کرد و برای آزادی ام به زندان آمد تنها دوست من است که قرار است چند روزی در خانه آنها میهمان باشم.
قصد داری به کشور فرانسه بروی؟
بله، 2 ماه دیگر که کارهایم را انجام دادم به آنجا سفر می کنم.
خانواده ات خبر دارند که آزاد شدی؟
نه، فعلا قصد ندارم حرفی بزنم.
برنامه ای برای آینده ات داری؟
هدف های بزرگی دارم که می خواهم انجامشان بدهم.
چه هدفی؟
می خواهم به زندانی ها کمک کنم که از زندان آزاد شوند، باور کنید در زندان بعضی ها بخاطر یک یا دو میلیون تومان در زندان بودند که می توانم کمکشان کنم.
اهل مطالعه بودی، قصد نداری کتاب زندگی ات را بنویسی؟
8 دفتر دستنوشته از خودم دارم که روزهای و احساسات خودم از زندان و هم سلولی هایم و زندگی ام را در آن نوشتم که قصد دارم یک کتاب بنویسم.
حرفی به خانواده ساینا داری بزنی؟
از آنها تشکر می کنم که به من زندگی بخشیدند ولی کاش خیلی زودتر این اتفاقات می افتاد و من از زندان آزاد می شدم.
وکیل انساندوست
دکتر کریمی وکیل پایه یک دادگستری که در این پرونده توانست با پیگیریهایش رضایت ماریا و اولیای دم را جلب کرد و بدون دریافت پول به یک زندانی زندگی بخشید.
این وکیل جوان به خبرنگار ما گفت: وکالت یک پرونده را داشتم که در آن زن جوان به زندان محکوم شد و در حالیکه او طرف مقابل موکل من بود از زندان با من تماس گرفت و درباره ماریا حرف زد که تصمیم گرفتم وکالتش را به عهده بگیرم.
وی افزود: 3 بار درخواست ملاقات دادم اما ماریا نپذیرفت تا صحبت کند تا اینکه توانستم راضی کنم که همدیگر را ملاقات کنیم و پس از 5 جلسه گفتمان پذیرفت تا برای نجاتش کمک او کنم.
کریمی ادامه داد: 2 سال و نیم قبل حکم اعدام استیزان شده بود که در گام نخست توانستیم رضایت با دریافت پول را بگیرم و با همین رضایت موفق شدیم جلوی اجرای حکم اعدام را بگیریم و در ادامه آنها درخواست 300 میلیون تومان پول کردند که برای خانم ماریا سخت بود که توانستیم پس از این مدت آنها به 100 میلیون تومان رضایت دهند.
وکیل کریمی گفت: به کمک خیرین و ستاد دیه استان البرز پول را تهیه کردیم و ساعت 12 ظهر سه شنبه اول مرداد ماه نامه آزادی را به زندان دادیم و ماریا پس از نزدیک به 18 سال از زندان آزاد شد.