مسعود آبپرور، نویسنده و کارگردان سینما و تلویزیون، در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاری برنا با بیان دونظریه در مورد میزان نزدیک بودن روابط شخصیتها در سریالهای تلویزیونی به زندگی واقعی گفت: برای بررسی این مسئله مهم ابتدا باید به این سوال پاسخ داد که آیا ضرورت دارد قصههایی که در سینما و تلویزیون میبینیم به زندگی ما نزدیک باشد یا خیر؟ در این زمینه دو دیدگاه وجود دارد.
وی ادامه داد: عدهای معتقد هستند سینما و تلویزیون مثل یک رویاست و دلیلی ندارد مبتنی بر آن چیزی باشد که ما در زندگی روزمره و جهان اطرافمان تجربه میکنیم. ما در سینمای هند شاهد هستیم مردمِ بسیار فقیر اصلیترین تماشاگران بدنه سینما محسوب میشوند، کسانی که شاید حتی نان شب نداشته باشند اما کوچکترین پولی که پیدا میکنند سینما میروند و یک زندگی پر از رنگ و لعاب و بزن و بکوب و پر از شادی را تماشا میکنند؛ همان چیزی که در زندگی خود ندارند. همانطور که در ذهن همه ما رویا وجود دارد، دیدن و تجربه ذهنی آن در سالن سینما تماشاگر را متعادل میکند و باعث میشود ظرفیت آن را بالا رود. در واقع خیلی از فیلمها و سریالها قرار نیست در چارچوبی باشند که شبیه زندگی ماست.
آبپرور در اشاره به نظریه دوم بیان داشت: دیدگاه دیگر این است که سینما و تلویزیون متاثر از جامعه پیرامون ماست و هرآنچه در زندگی میبینیم آنجا هم باید تماشا کنیم. یعنی ادامه زندگی خود را روی پرده نقرهای سینما یا جعبه تلویزیون ببینیم.
وی افزود: طبیعتا آنچه روی پرده میبینیم باید پررنگتر و تاثیرگذارتر باشد. یعنی باید مشکلات و نارساییها را بزرگ و بزرگتر کنیم تا بر مخاطب عام و خاص تاثیر بگذارد. اما آنچه اهمیت دارد این است یک اثر نمایشی چقدر میتواند دنیای خودش را باورپذیر کند و ما را به عنوان مخاطب به دنیای خودش نزدیک کند. اگر یک فیلم یا سریال شرایط مفروضی را پیشنهاد میکند باید توانایی این را داشته باشد تماشاگر را متقاعد کند و روابط شخصیتها باورپذیر نشان داده شود.
کارگردان سریال «هوش سیاه» با اشاره به ساختار سریال خود گفت: بعد از دیدن سریال «هوش سیاه» که سریال امنیتی و پلیسی است، خیلیها گفتند ما این همه جنایت نداریم اما واقعیت این است مدنظر من این بود در موازات جهانی که زندگی میکنیم دنیایی را در حاشیه آن جاری کنم که در آن افراد فقط دنبال هم هستند و از هم کلاهبرداری میکنند. در مقابل عدهای هم برای حفظ امنیت و آسایش تلاش میکنند. ضمن اینکه طرف دیگر، زندگی برقرار است. یک جاهایی ستونهایی در قصه وجود دارد که آدمهای آن خیلی واقعی هستند. زبان، لباس، گفتوگو، رفتار، واکنشها و... شبیه خود ماست. بهطور کلی اکنون در فیلم و سریال سازی باید هر دو نظریه مدنظر قرار گیرد.