هر رسانهای براساس قواعد و چارچوبهای مدنظر خود عمل میکند و بدیهی است تمام افرادی که در آن رسانه فعال هستند براساس قواعد تعریف شده آن رسانه دارای صلاحیت فعالیت میباشند.
در حقیقت رعایت چارچوبها و ممیزیهای هر تریبون به خصوص رسانهای با ابعاد ملی بر پایه تعاریف ایدئولوژیها و قواعد و قوانینی که نیاز است تمام فعالان آن عرصه از آن مطلع باشند، چیدمان میشود.
طبیعی است که رسانه ملی هم با قوانین شرعی، عرفی و چارچوبهای اعتقادی تعریف شده کشورمان همراه است و براساس جایگاهش میتواند ممیزیهایی تعریف شده نیز داشته باشد. اگرچه میتوان در مورد حد و اندازههای این چارچوب بررسیهایی داشت و تحلیل کرد که هر یک از این خط و ربطها با چه هدفی لحاظ میشود، اما دور از ذهن نیست که بخواهیم بپذیریم فعالیت در هر رسانه یا تریبون خبری یا حتی فرهنگی با الفبای تعیین شدهای مشخص شده است و این اختیار وجود دارد که ما از این پتانسیل پرمخاطب بخواهیم سود ببریم یا خیر؟!
اما نکتهای که گاهی اوقات ایجاد سردرگمی میکند برمیگردد به عدم اطلاع سازندگان از چارچوبهایی که گاهی دارای نوسان هستند. شاید وقتی یک تهیهکننده تلویزیونی تصمیم دارد از فلان بازیگر استفاده کند مدیران آن شبکه عدم حضور آن بازیگر را یادآوری کنند اما سختی یک کارگردان سینمایی یا یک سرمایهگذار در سینما که در مقام تهیهکننده تصمیم دارد از یک بازیگر سود ببرد و قطعا از پتانسیل تبلیغاتی رسانه ملی برای تبلیغاتش استفاده کند منطقی نیست که با این بنبست مواجه شود که پخش صدا و تصویر خانم یا آقای بازیگر در تلویزیون ممنوع است.
در حقیقت در این شرایط یک فیلم سینمایی نیز نمیتواند از پرمخاطبترین رسانه موجود که میتواند در کشاندن مردم به سالنهای سینما بیشترین تاثیر را داشته باشد استفاده کند و این مسئله باعث میشود تا میان خانواده هنر و رسانه ملی که به نوعی مکمل هم هستند، ایجاد سوءتفاهم کند.
اینکه مشخص و معین کردهاند کدام بازیگران در حال حاضر در تلویزیون ممنوع هستند یا دلایل ممنوع شدن هر بازیگر از بیش تعیین شود یا دلایل ممنوع شدن بازیگران فعلی اعلام گردد طبیعی است مسیر در ادامه هموارتر است.
بیتعارف باید گفت بازیگری که تصمیم دارد با تلویزیون همکاری کند تمام فاکتورهای مدنظر رسانه را در زندگی حرفهایاش لحاظ میکند و بازیگری که به هر دلیلی اجازه همکاری با رسانه را ندارند با اطلاع از دلایلش درصدد مرتفع کردن ماجرا اقدامات لازم را انجام میدهد.
جدا از برخی موارد مشخص عرفی، اخلاقی، اعتقادی و ملی که پرواضح است و هنرمندانی که از خط و ربط مرتبط با این ساختار عبور میکنند، برخی دیگر هم هستند که احساس میشود تنها به دلیل نگاهی سلیقهای مجوز فعالیت ندارند نه عبور از چارچوبهای تعریف شده و این مسئله عملا به جایگاه صدا و سیما لطمهای ناخودآگاه میزند.
به هرحال همکاری با رسانه ملی برای هر هنرمندی یک موهبت است، چراکه بیتردید با رسانه ملی است که هنرمند میتواند با بخش اعظمی از مخاطبان خود ارتباط برقرار کند و مهیا نبودن شرایط این همکاری ضرری دوسویه برای هنرمند و رسانه محسوب میشود.
پیشنهاد میشود ضمن تعریف خطوط قرمز رسانه ملی و اینکه چه قواعد و قوانینی در ممنوعیت حضور هنرمندان در تلویزیون موثر است این فرصت را ایجاد کنیم تا افراد ممنوعالکار یا ممنوعالتصویر هم بتوانند با حل مشکلاتشان این سوءتفاهم را که ممکن است سلیقهها در کنار گذاشته شدن برخی بازیگران از رسانه یا از تبلیغات فیلمهای سینمایی موثر باشد را در ذهنشان از بین ببرند.
تلویزیون با هر مدیریتی و هر سبک و سیاقی در چارچوب متعلق به همه مردم این کشور است و قطعا همه افراد با هر جایگاهی مخاطب این رسانه هستند حتی اگر در اظهاراتشان خلاف این مسئله را اعلام کنند. مدیران و سیاستگذارن تلویزیون هم در راس اهدافشان حفظ مخاطب حداکثری را مدنظر دارند و تردیدی نیست احترام به سلایق و علایق مختلف مدنظر آنان در تصمیمگیریها کلان و خردشان میباشد.