خبرنگاران گوش شنوا و چشم بینای مردم و مسوولان و پلی بین آنها هستند و فقط سالی یکبار، آن هم در روز خبرنگار مسوولان مینشینند و خبرنگاران حرف میزنند البته بیشتر درد دل است و توقعی هم برای رفع دغدغهها ندارند فقط برای ثبت در تاریخ میگویند و میگذرند و از فردا دوباره دست به قلم و گوشی میشوند تا درد مردم را به مسوولان برسانند و عملکرد مسوولان را برای مردم تبیین کنند. آنقدر این رویه ادامه دارد که یادمان میرود خودمان هم مشکل اقتصادی، مسکن و حتی امنیت شغلی داریم.
سه شنبه شب به همت شورای اطلاعرسانی دولت گرد هم جمع شدیم تا به رسم هر سال ما بگوییم و مسوولان گوش کنند و از همه مهمتر اهالی رسانه دیداری تازه کنند. قبل از شروع مراسم در گوشه گوشه باشگاه ریاست جمهوری مدیران، سردبیران، دبیران و خبرنگاران در حال خوش و بش بودند.
صدای خنده هر لحظه از گوشهای بلند میشد و بازار ذکر خاطرههای مشترک از حوزههای خبری مختلف داغ بود.
خاطرهها و دغدغههایی که رنگی و جناحی نبود و باز هم درد مردم و مشکلات و کشور سرخط همه بحثها بود. مراسم به صورت رسمی شروع شد و یک به یک پشت تریبون رفتیم، از سختیها گفتیم، پیشنهاد دادیم، گلایه کردیم و به همکارانمان تبریک و خسته نباشید گفتیم.
یکی از بیمه خبرنگاران گفت و دیگری از نبود امنیت شغلی، یکی از مسوولان خواست دربرابر نقدها صبور و پاسخگو باشند و دیگری پیشنهاد تشکیل کمیتهای برای تبیین خدمات به مردم را داشت.
من پیشنهاد دادم برای خبرنگاران تعاونی تشکیل شود. دیگری از امیدآفرینی اهالی رسانه در جامعه گفت، از کمکها به مدیریت سیل و زلزله و ایجاد موج همبستگی گفتیم و باز هم در پایان انتظاری برای حل مسایلمان نداشتیم و فقط گفتیم اما گویا اینبار مسوولان دقیق شنیده بودند تا شاید بتوانند کاری هر چند کوچک انجام دهند.
واعظی ابراز امیدواری کرد تا ۱۷ مردادی دیگر بتواند با کمک دولت قدمی هر چند کوچک در رفع دغدغههای اهالی رسانه بردارد و ربیعی هم که نکتههای همه سخنرانان را یادداشت کرده بود از پیشنهادات استقبال کرد و وعده داد با کمک و مشورت خود اهالی رسانه برای اجرایی شدن آنها قدم بردارند. البته این مراسم دو مهمان ویژه هم داشت.
مهمانان ویژهای که آمدند و برای اهالی رسانه و مسوولان آوازهایی دلنشین خواندند. یکی از آنها جوان معلولی از بهزیستی بود که قبل از خواندن از ربیعی خواست مانند گذشته که هر هفته به آنها سر میزد باز هم به بهزیستی برود و با بچهها نهار بخورد، دیگری هم نوجوانی بود که با خواندن دو آواز سنتی فضا را دلنشینتر کرد. شام خوردیم و گفتیم و خندیدیم و باز آمدیم تا با انرژی و فارغ از گلایههایمان به درد و مشکلات مردم و تبیین عملکرد مسوولان بپردازیم.