گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا؛ نخستین فیلم بلند فیلمسازان جوانی مانند «همایون غنیزاده» از یک سو میتواند سرشار از خلاقیت، تمرکز، حساسیت بالا و همراه با نگاه نو در روایت و ساختار باشد. یا از سوی دیگر اساسا فیلمی فاقد این خصوصیات و در مواردی فیلمی شخصی است. فیلم غنی زاده هم از این چارچوب خارج نیست؛ فیلم «مسخرهباز» مانند «ایتالیا ایتالیا» ساخته «کاوه صباغزاده» نوعی فیلم شخصی است، فیلمی متشکل از علایق سینمایی، نوعی خاطره بازی، دغدغهها و یا عقدهگشاییها و مشکلات کارگردان های فیلم اولی است.
«مسخرهباز» نخستین فیلم بلند «همایون غنی زاده» به لحاظ ساختار و تفکر قالب وامدار اجرای تئاتری است شیوه ای که غنی نژاد سالها در آن عرصه فعالیت می کرده است. پس ارجاع به این شیوه اجرا به طبع نیازمند پیروی از ساختارها و سبکهای و تعاریف تئاتری آن نیز هست. فیلم مورد نظر در این خصوص متاثر از تفکر ابزرد است. در اثر ابزورد عناصر معنایی در متن و اجرای بازیگران و فضاسازی نقش تعیین کننده دارند بهگونهای که از طریق نمایش، شکل بصری و اجرای آن مخاطب پی به معنای پنهان پشت آن برده و نوعی فرایند ارتباطی ایجاد میکند.
عناصر معنادار ابزرد در فیلم
اشارات آشکار فیلم «مسخرهباز» به فیلمهای مشهور مورد علایق فیلمساز مانند فیلمهایی چون هزاردستان، کازابلانکا، پاپیون و درخشش (The Shining) که برای ارائه ارجاعات بصری مورد استفاده قرار می گیرد وهمچنین نیز اشاره معنادار به «مو»، شیوه اجرای بازیگران، میزان سنها، دیالوگهایی چون "کلههایی که کثیف هستند"، "زندگیمونو مو برداشته" و موی زنانه که چالش اصلی فیلمساز است و پایان عجیبوغریب آن را رقم میزند. اینها همگی عناصر معناداری است که در صورت داشتن رویکرد مناسب میتواند توجه مخاطبین را به آنچه معنای پنهان می نامیم هدایت کند؛ اما فیلم با توجه به این شیوه ساختاری، حرفی برای گفتن ندارد که آن را در ردای ابزوردش بپوشاند تا به مخاطب ارائه بدهد.
لامکان و لازمان بودن فیلم ازجمله اشارات معنایی اثر در شکل ابزورد آن است. با بکار گیری چنین امکانی فیلمساز قادر خواهد بود تا به شکلی نمادین نقدها و نگاه انتقادی خود را نسبت به رویکرد، اتفاقات ، تصمیمات مهم و حساس سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در فیلم بخصوص «مسخرهباز» بگنجاند؛ اما فیلمساز از این امکان استفاده نمیکند و هیچ حرف قابلتأملی نمیزند. کنار هم قرار دادن سه شخصیت اصلی فیلم که هر سه آدمهای ورشکسته هستند، از «کاظم خان» پیرمرد عاشق و ورشکسته صاحب مغازه گرفته تا «شاپور» فعال سیاسی زندان رفته که حرفهای سیاسی دست هزارم و نخنما شده میزند و «دانش» عاشق سینما که جنون سینما او را که آرامترین فرد این جمع است را به آدم کشی قهار تبدیل میکند. فیلمساز هر سه این افراد را در یک آرایشگاه (سلمانی) گرد هم میآورد تا هریک حرفهای خودشان را بزنند. این تشتت فیلم را کاملاً بلاتکلیف میکند. مشخص نمیشود فیلمساز میخواهد دغدغه صنف آرایشگران یا سلمانیها را بیان کند، یا باوجود شخصیت شاپور، قصدگفتن حرف سیاسی دارد و یا با اشاره به علایق یک عاشق سینما و فیلمهایش قصد یک خاطر سازی دارد؟ هر سه شخصیت اصلی یکسری کارها و حرفهای روزمره را در طول فیلم تکرار میکنند، مو اصلاح میکنند، سبیل میتراشند، حرفهای سیاسی میزنند، زمین را تمیز میکنند و درباره فیلمهای محبوبشان صحبت میکنند و از یکزمانی به بعد موهای مشکوک زنانه را برای کلاهگیس میتراشند که این امر به فیلم سمتوسوی جنایی می دهد از این زمان به بعد مخاطب با حساسیت بیشتر کارهای دانش و شاپور را دنبال میکند البته بعد از چند سکانس با ورود «کارآگاه کیانی» این هیجان ، چالش مهم فیلم و سؤال ذهنی مخاطب به نقطه اوج خود میرسد و فیلم پایان مییابد. با توجه به زمان مطرح شدن و شکل گیری چالش اصلی فیلم می توان گفت فیلم بسیار دیر شروع می شود زود به پایان می رسد آنهم با یک پایان عجیب غریب و دور از ذهن و نامرتبط با قصه، اما قرار است سونامی چه چیزی را تطهیر و یا نابود کند. فیلم تنها روایتگر داستان مرد مرده ای است که البته به نظر مرگ فقط میتواند پایانی برای جمع کردن سرو ته چنین داستانی بی سروته باشد. چون چیزی از ابتدای فیلم تا پایان آن دستگیر مخاطب نمی شود. فیلمساز با این رویکرد و مسیر پرپیچوخم طی شده و بکار گیری موقعیت لامکان و لا زمان بودن قصد دارد تا چه کارکرد معنایی را در لایههای رویی و لایههای زیرین عنوان کند؟
عدم تعهد به فضای ثابت آرایشگاه و انعطاف پذیر بودن آن
همانطور که پیشتر اشاره شد فیلم «مسخرهباز» در فضای بسته یعنی یک آرایشگاه اتفاق میافتد. این فضای بسته هم در شکل اجرایی و شیوه بازی بازیگران وهم محدودیتهایش برای میزان سن تداعیکننده شکل تئاتری آن نیز است. حتی زمانی که به شکی نمادین دیوار آرایشگاه در تالار وحدت باز میشود نیز آشکارا ادای دین سازنده اثر به شکل اجرای نمایشی و وامدار بودن فیلم و قصه به تئاتر را می رساند
زمانی که سازنده برای ساخت فیلم از فضای بسته یا تک لوکیشن استفاده میکند معمولاً چند رویکرد را در نظر میگیرد. یک اینکه ساخت فیلم در چنینی فضاهایی به لحاظ اقتصادی و تکنیکی باعث کاهش هزینهها و تسلط بیشتر سازنده بر عناصر مزاحم محیطی می شود؛ اما همین بکار گیری فضای تک لوکیشنی، پاشنه آشیلی هم دارد که منجر به تکراری شدن میزان سنها و اجرای بازیگران می گردد که باعث خستگی قطع ارتباط تماشاگر با اثر میشود. زمانی که کارگردانی عواقب کار در محیطی 20 متری یا بیشتر را آنهم برای نخستین کار به جان میخرد قصد دارد تا تبحر بالای خود را به رخ بکشد و اینکه قادر است از پس این آزمون با موفقیت بیرون آید. اتفاقی که پیشازاین در برخی فیلمهای حاتمی کیا، مانند آژانس شیشهای و ارتفاع پست دیدهایم. کارگردان در این جنس از کار برای جبران آنچه عنوان شد باید تبحر ویژهای را در نگارش دیالوگ، میزان سن، بازی خوب و فیلمبرداری داشته باشد؛ اما این نوع از دیالوگنویسی که بتواند مخاطب را مدهوش کند نیز بسیار حائز اهمیت است. دیالوگهایی چندپهلو که رویکرد معمایی و استعاری پیدا میکند. زمانی که مخاطب یک فضای بسته تک لوکیشنی لامکان و لازمانی و ابزورد را با دیالوگهای استعاری و چندپهلو کنار هم قرار میدهد میاندیشد فیلم قصد دارد با اشارات سیاسی و اجتماعی به شکلی سمبلیک حرفهایی بزند که باید در پی مصادیق آن در زمان کنونی باشد؛ اما فیلم در همینجا میایستد و جلوتر نمیرود.
البته درباره استفاده فیلمساز از فضای بسته و تک لوکیشنه نیز باید بر این نکته توجه داشت که این آرایشگاه فاقد یک شخصیت ثابت است. درمقایسه با فیلمهایی ازایندست آثار آژانس مسافرتی «آژانس شیشهای» و هواپیما «ارتفاع پست» ابراهیم حاتمی کیا، یک شخصیت ثابت دارند و عنصر خیال آنها را به شخصیتی ورای آژانس و هواپیما تبدیل نمیکند اما در فیلم «مسخرهباز» فیلمساز همگی برای جذب مخاطب به چارچوب فضای آرایشگاه متعهد نمیماند چراکه این فضا انعطافپذیر است گاهی دیوار آن رو به سن تالار وحدت باز میشود، گاهی شخصیت «دانش» از داخل کمدی وارد فضای خیالانگیز سینمایی باشخصیت «هما» میشود. گاهی پنکه سقفی آرایشگاه به ملخ هواپیما در حال سقوط تبدیل میشود فیلم برای گریز از رخوت و تکرار بازی در این فضای کوچک از فضای خیالانگیز و کارکردهای ابزود آن استفاده می کند. پس با این تفاسیر فیلم چندان هم در فضای بسته اتفاق نمیافتد و به آنهم متعهد نمیماند.
از سوی دیگر فیلمساز جوان با علم به اینکه، از تبحر، تجربه کافی و وافی از کار در فضای بسته و ثابت برخوردار نیست برای جذب مخاطب در فضای ثابت با هوشمندی از بزنگاه و کارکرد ابزورد استفاده میکند و مخاطب را به فضای سینمایی و خیالانگیز شخصیت دانش میبرد و هرازگاهی داستان را از دریچه ذهن او به مخاطب نشان میدهد تا حفرههای مهم فیلمنامه را پر کند.
آرایش یا اصلاح جامعه؟
اما چرا فضای فیلم آرایشگاه است و نه یک دکان دیگر، در شکل رئال ماجرا میتوانیم بگوییم که این محل جایی است که افراد با خصوصیتهای رفتاری و شخصیتهای مختلف به آن رفتوآمد دارند؛ اما جدای از این رفتوآمد اتفاق دیگر برای این افراد در چنین فضایی میافتد که شاید در انتخاب فیلمساز مدنظر بوده است. آرایشگاه، پیرایشگاه یا سلمانی به تعبیر هر یک از شخصیتهای قصه محلی است که افراد برای آرایش کردن و یا اصلاحدر آن حضور می یابند. با این تعبیر درمییابیم که شخصیت آرایشگاه (سلمانی) ویژگیهای فرا متنی در خود دارد. یک آرایشگاه در شکل کلی و نمادینش در این فیلم بهعنوان محلی است برای آراستن و بزک کردن جامعه و پوشاندن و پنهان کردن بدیها و پلشتیها است. ولی سلمانی که شخصیت کاظم خان بر آن اصرار دارد محلی است که به اصلاح جامعه و امور میپردازد تا بدیها و پلشتیها را از آن بزداید. آرایشگاه و سلمانی بیشک بخشی از دستگاه مدیریتی است که قصد اصلاح یا آرایش جامعه دارد اما خود از درون مسموم و فاسد شده است چرا که شخصیتهای اصلی قصه در آرایشگاه همگی یا مجرماند یا دچار جرم شدهاند؛ و یا از درون به فساد کشیده شدهاند از فعالان سیاسی، سینمایی گرفته تا، پلیس و ... همچنین وجود چاه فاضلاب و سط آرایشگاه که محل تخلیله آلودگی ها است اما پس از قتل زنان متکدی کارکرد آن عوض می شود. ولی زمانی که دریا طوفانی می شود تمام پلشتی های این جامعه کوچک را بپس می زند و یا با سونامی آن را که محکوم به زوال است را نابود میکند.
«مسخره باز» فیلمی شخصی سرشار از المانهای سینمایی
فیلمی سرشار از نشانههای و المانها سینمایی است، اسامی فیلمهای برجسته سینمای ایران و جهان را که موردعلاقه فیلمساز است را مطرح و سکانس ها و پلان هایی از آنها را در فیلم مسخره باز باز سازی می کند. علایقی که در قالب توهمات ذهنی شخصیت «دانش» دیده میشود و یا در تکه کلام دیگر شخصیت قصه یعنی «کاظم خان» جاری است. این فیلمها در دل مناسبات و وقایع مختلف داستان قرار میگیرند و مخاطب را وارد فضاهایی خیالانگیز و جذاب میکند تا تنوعی در سکانسهای آرایشگاه ایجاد کند اما اینها همه برای مخاطب حرفهای سینما جذابیت دارد. مخاطب عام سینما که سینما را حرفهای دنبال نمیکند با علامت سؤالی بزرگ از تغییر گریم بازیگران و دیالوگهای و تغیر لحن شخصیتهای در داستان و سکانسهایی که دلایل اصلی وجودیشان را نمیداند مواجه میشود. ازاینرو باید گفت این بخشهای فیلم را فقط برای علاقهمندان به سینما ساخته است. بههرحال ساخت فیلمهای شخصی در نخستین ساخته فیلمسازان اول چیزی غیرمعمول نیست و مسبوق به سابقه است.
فیلم اساساً فیلمی سیاهوسفید نیست اما رنگ غالب در فضای بسته آرایشگاه تیره و تاریک است و لباس روشن روپوشهای آرایشگران کنتراست سیاهوسفید را بر تصاویر مسلط کرده است. همچنین فضای غالب سیاه و نورهای تند روشن از پنجره آرایشگاه بر تاریکی داخل آرایشگاه تحمیل میشود بر مرموز بودن فضا و شخصیتهای قصه میافزاید. از سوی دیگر همین فضا راهکاری مناسب برای توهمات و ورود و خروج از تخیلات شخصیت «دانش» را فراهم میکند.
در مجموع نخستین گام «همایون غنی زاده» برای فیلم «مسخره باز» را می توان بلحاظ ساختار و استفاده از فضای بسته و کارکردهای مختلف از آن اثری قابل تامل دانست اما بلحاظ محتوا هیچی چیز قابل عرضه برای مخاطب ندارد. البته در میان کارگردان هایی که از تئاتر به سینما می آیند این امر برعکس اتفاق می افتد. بسیاری از کارگردانان که از تئاتر پا به سینما می گذارند و نگرش های تئاتری دارند اگر این مدیا را به خوبی نشناسند ممکن است اولین اثرشان اخرین اثرشان نیز باشد. اما به نظر می رسد که این کارگردان مدیا سینما را می شناسد.