به گزارش گروه روی خط رسانه های خبرگزاری برنا؛ داستان فرار مالیاتی چندهزار میلیاردی پزشکان از آن داستانهای غم انگیزیست که هر چه میگذرد زوایای پنهان آن بیشتر عیان میشود و عمق فاجعه را بیشتر میکند. این ماجرا روایت یک خبرنگار و شاهد عینی است از آنچه در مطب پزشکی رخ میدهد که معروف است به پنجهطلا!
داستان از جواب آزمایشی شروع میشود که وجود تومور سرطانی در اندام گوارشی پدر را تایید میکند. بیماری قلبی و کلیوی و ریسک هر نوع عمل جراحی احتمالی، حساسیت در انتخاب پزشک را سختتر میکند و بعد از کلی پرس و جو از میان متخصصان و جراحان گوارش، به مطب پزشک فوق تخصص ۸۰ سالهای میرویم که در میان پزشکان همتخصص خودش معروف است به پنجهطلا!
دور زدن قانون در مطب دکتر پنجه طلا!
مطب در یکی از مناطق شمال تهران قرار دارد، همراه پدرم وارد مطب میشویم. یک واحد به نسبت بزرگ پر از صندلی انتظار و پر از بیماران و همراهانشان! چشم میچرخانیم به دنبال صندلی خالی برای نشستن، اما جایی برای نشستن نیست و بیمارها یکی در میان ایستادهاند و هر چند دقیقه یک بار بیماری وارد مطب میشود. وقتمان را به منشی یادآوری میکنیم، میگوید: «فعلا باید بنشینید.»
برگههای آزمایش پدرم را با نگرانی زیر و رو میکنم که صدای نسبتا بلند یکی از بیماران توجهم را جلب میکند. عصبانی است و کارت عابربانک در دستش است که میگوید: «زنگ بزنید از بانک بیان دستگاه را درست کنند. من نمیتونم برم دنبال دستگاه خودپرداز و گرفتن پول! الان نانواییها هم کارت خوان دارند!»
منشی هم که خانم سن و سال داری است با آرامش میگوید: «چشم، تماس میگیریم.»، اما مرد میانسال بی خیال نمیشود. بالاخره ماجرا با پا در میانی همراه بیمار که دختر جوانیست ختم به خیر میشود.
کنجکاو میشوم و با دقت بیشتری به واکنش بیماران یا همراهانشان نگاه میکنم، وقتی متوجه میشوند باید مبلغ ویزیت را نقدی حساب کنند و مجبورند در هوای سرد غروب پاییز برای تهیه پول به بیرون مطب بروند. بعضی بیماران اعتراض میکنند و بعضی هم با شانه بالا انداختن و نگاهی پر از تعجب، بی سر و صدا بیرون میروند و با پول نقد برمیگردند برای پرداخت ویزیت ۱۲۰ هزار تومانی آقای دکتر!
زیرچشمی، تعداد بیماران حاضر در مطب را میشمرم، یک، دو، سه... تعداد بیماران به ۱۵ میرسد، آنها که رفته اند و آن عده که هنوز نیامدند هم هیچ. یک حساب سرانگشتی کافیست تا دستمان بیاید این مطب در دو ساعت حدود یک میلیون و ۸۰۰ هزار تومان درآمد دارد. خودم را به میز منشی میرسانم و میپرسم: «فکر نمیکردم مطب اینقدر شلوغ باشد، حتما آقای دکتر، پزشک حاذقی هستند. تا چه ساعتی در مطب هستید؟» خانم منشی با بیحوصلگی پاسخم را میدهد: «معمولا تا ۱۰، گاهی هم تا ۱۱» سوالم را کامل میکنم: «پس با این اوصاف که شما میگویید، حتما در یک روز ۴۰ بیمار ویزیت میشوند؟» در حالی که پرونده بیمارها را زیر و رو میکند نگاه معناداری میکند و میگوید: «بله! گاهی به ۵۰ بیمار هم میرسیم.» دوباره ماشین حساب ذهنم را به کار میاندازم. ۵۰ بیمار، هر بیمار ۱۲۰ هزار تومان. میشود ۶ میلیون تومان، آن هم برای چند ساعت و برای یک پزشک در مطبی که در آن از کارت خوان خبری نیست.
به منشی بگویید کارت خوان را از زیر میز بیرون بیاورد
مثل بسیاری از بیماران، من هم مجبور میشوم برای تهیه مبلغ ویزیت به نزدیکترین دستگاه خودپرداز بروم. مسافت دستگاه خودپرداز تا مطب زیاد نیست، اما بعد از وارد کردن کارت، با جمله «در حال حاضر دستگاه قادر به پاسخگویی نیست.» مواجه میشوم. به دنبال خودپردازی دیگر این طرف و آن طرف سر میچرخانم، خودم را به فروشگاه عینک کنار مطب میرسانم و از فروشنده میپرسم: «خودپرداز دیگهای این اطراف نیست؟
به پول نقد برای مطب دکتر نیاز دارم.» حرف من را که میشنود عصبانی میشود و میگوید: «مطب دکتر ...؟! نه خانم! این نزدیکیها خودپرداز نیست، برید به منشی بگویید دستگاه کارت خوان را از زیر میز بیرون بیاره و کارت بکشه! به همه میگن دستگاه خرابه. دروغ میگن، سالم سالمه.» مانده ام چه کنم. پاسخش را میدهم: «می دانم دستگاهشان خراب نیست، آن را رو نمیکنند تا مالیات کمتری بدن، اما الان من باید چه کار کنم؟» استیصال را که در چهره ام میبیند میگوید: «کارتتان را بدهید، من پول نقد به شما میدم. اما شما و بیماران دیگر باید حساب این پزشکان را کف دستشان بگذارید. یک شمارهای هست تماس بگیرید و آمارشان را بدید که کارت خوان ندارند.»
انگار بیشتر از من که برای تهیه پول نقد به این در و آن در زده ام، کاسب عینک فروش از این رویه عصبانی است. همین طور که اسکناسها را میشمرد میگوید: «منشی اش به من گفته بود استادتمام دانشگاه است. نمیدانم چطور به شاگردانش که قرار است پزشکان آینده این مملکت شوند درس میده. از وجدان و راست گویی چی میگه؟ چند سالی میشه مطبش اینجاست و مدام همین آش است و همین کاسه. خسته شدم اینقدر بیماران از ما طلب پول نقد میکنند.»
۱۹ میلیون تومان ناقابل برای دو ساعت!
به مطب بر میگردم. بالاخره نوبت به ما میرسد و وارد اتاق دکتر میشویم. پزشک حاذقیست. مدارک پزشکی پدرم را با دقت مطالعه و او را معاینه میکند. وجود تومور بدخیم در یکی از اندام گوارشی را تایید و میگوید: «چه من، چه هر پزشک دیگر، فرقی نمیکند، ایشان بدون فوت وقت باید عمل شوند، حتی یک روز هم نباید زمان را از دست بدهید!» پدرم روی تخت معاینه است، دکتر، پشت میزش مینشیند و آرام میگوید: «فقط این را بدانید با شرایط جسمی پدر شما؛ بیماری قلبی و کلیوی و دیابت ریسک عملشان بسیار بالاست. جراحی بین ۲ تا ۴ ساعت زمان میبرد و عمل بسیار سنگینی است.» میپرسم: «آقای دکتر شما کدام بیمارستان هستید؟ چه روزی را برای عمل تعیین میکنید؟» ماجرا از اینجا به بعد شنیدنیتر میشود.
دکتر روی صندلی جا به جا میشود و میگوید: «من فقط در بیمارستان... هستم، هزینه این عمل در این بیمارستان خصوصی ۲۵ میلیون تومان است، اما ۱۵ میلیون تومان هم دستمزد بنده هست. به دلیل سنگین بودن عمل جراحی، دو کمک جراح هم باید در اتاق عمل حضور داشته باشند، ۲ میلیون تومان هم دستمزد هر کمک جراح که جمعا میشود ۱۹ میلیون تومان! اگر با این شرایط موافق هستید وقت عمل را تعیین کنیم.»
از شدت تعجب چشمانم گرد شده است. میگویم: «مبلغ، خیلی بالاست آقای دکتر! مگر دستمزد شما در هزینه ۲۵ میلیون تومانی بیمارستان محاسبه نمیشود؟» دکتر برای پاسخ به این سوال چند دقیقهای توضیح میدهد: «بعد از ۳۰ سال تجربه جراحی و این مقام و موقعیت پزشکی، بیمارستان برای یک عمل سه ساعته حدود ۵ میلیون تومان برای من در نظر میگیرد. این ۵ میلیون بعد از کسر مالیات و درصد بیمارستان، آن هم بعد از سه ماه گاهی حتی بیشتر به حساب من واریز میشود و حدود یک میلیون و خردهای از آن کسر میشود. من مجبور هستم از بیماران دستمزد بگیرم وگرنه با این شرایط در خانه بمانم بهتر است.»
قانع نمیشوم. نه برای من و نه احتمالا برای هیچ بیمار دیگری قانع کننده نیست که یک پزشک، ۱۹ میلیون تومان برای یک عمل دو سه ساعته دستمزد بگیرد، در حالی که طبق ادعای خودشان ۵ میلیون هم از بیمارستان دریافت میکنند، بگذریم از اینکه این پزشک هر ماه از بیمارستان حقوق دریافتی مشخص دارد، و هر روز هم درآمد قابل توجهی از مطب دارد. با همه این اوصاف بعد از مشورت با خانواده به دلیل شرایط جسمی خاص پدرم و ریسک بالای عمل و حاذق بودن این پزشک مجبور میشویم با پرداخت این دستمزد موافقت کنیم. پس از اعلام موافقت، آقای دکتر منشی را صدا میزند برای تعیین وقت عمل در دو روز آینده.
دکتر و منشی، مشغول صحبت و هماهنگی هستند. در و دیوار اتاق آقای دکتر پر است از تابلوهای تقدیر و نشان افتخار و من، ناخودآگاه یاد سوگندنامه پزشکان میافتم؟ کدام بند این سوگندنامه به پزشکان اجازه میدهد اینطور قانون را برای فرار از مالیات دور بزنند و برای یک عمل دو ساعته ۲۰ میلیون تومان دستمزد بگیرند!
ماجرای ما و این آقای پزشک فوق تخصص سر دراز دارد و به جاهای جالب تری هم میرسد. دکتر بعد از توصیههای پایانی قبل عمل میگوید خانم منشی برای هماهنگی نهایی منتظر شماست.
خانم منشی هم با طمانینه خاصی درخواستشان را مطرح میکنند: «لطفا ۱۹ میلیون تومان مبلغ دستمزد را قبل از عمل یعنی فردا یا صبح روز عمل به مطب بیاورید.» بلافاصله میگویم: «شماره حساب بدید فردا واریز کنیم.» خانم منشی ادامه میدهد: «به پول نقد نیاز داریم و ترجیح ما این است که وجه دستمزد را نقدا در مطب دریافت کنیم.» پدرم بلافاصله میگوید: «چک رمزدار میآوریم.»
خانم منشی از پشت میزش بلند میشود و با لحن دوستانهای یک بار دیگر جمله اش را تکرار میکند: «عرض کردم خدمتتان: وجه نقد!» من و پدرم هر دو با تعجب به هم نگاه میکنیم و من ادامه میدهم: «چه اصراری به وجه نقد دارید؟ آوردن این مقدار پول و گذاشتنش داخل کیف کار درستی نیست.» انگار عصبانی شده، نمیگذارد حرف ما تمام شود، بیمار بعدی را صدا میزند و جمله اش را تکرار میکند: «فقط پول نقد!»
منبع: فارس