وقتی برای انجام مصاحبه به اتاقش می روم و درخواست می کنم از آب گرفتگی ها بگوید و اینکه نیروهایش چقدر موفق بوده اند، می گوید مصاحبه نمی کنم، چون کاری انجام نداده ایم تا حالا. می گم، شما که 72 ساعت است نخوابیدید، میگوید مردم هم نخوابیدند از گرفتاری. تا وقتی تمام آب ها را پس نزنیم، یعنی هیچ کاری انجام نداده ایم.
باران زیادی در شهر باریده و آب برخی از خانه های مردم را به محاصره ی خود در آورده است. خیلی از مردم در خانه هایشان حبس شده اند و تقریبا راهی به بیرون ندارند. دکتر اما دستور داده است چادر را برپا کنند. همان چادری که سال گذشته در اروندکنار زدند و دو هفته مستقر شدند تا خطر سیل را دفع کنند و دفع کردند. هر چند او را در چادر نمی توانی پیدا کنی و باید دایم در سرکشی هایش تعقیبش کنی، تا بتوانی جمله ای از زبانش بشنوی یا در قاب لنز دوربینت شکارش کنی.
اوایل که آمده بود، هم رزمانش و برخی شهروندان لقب فرماندار جهادی به او دادند، هر چند بارها به من گفت از این لقب هیچ وقت در خبرهایت استفاده نکن، ما خادم مردم هستیم. حتی زمانی که پشت سرش حرف می زدند که دکتر فرماندار شده است تا در انتخابات نامزد بشود، خم به ابرو نیاورد و به کارش ادامه داد.
سید از همان اول پرستیژ امروزی فرمانداران را به خود نگرفته بود. چون در میان مردم بود، در بطن خشکسالی و سیل و مشکلات می توانستی پیدایش کنی، لباسها و کفشهای گِلی او همیشه مسیر ترددش از پارکینگ فرمانداری تا دفتر کارش را نمایان می کرد. حتی وقتی لباس پاکبانان را پوشید و با دستانش زباله ها را جمع میکرد، به اَنگ های ظاهر سازی برخی ها واکنش نشان نداد.
امروز او مانده است و مردم شهرش. او مانده است و نیروهایش که همین الان در منطقه ی آب گرفته ی کوی ولیعصر(عج) هستند و مشغول کار. سید مردمش را در لحظات بحرانی ول نکرد. هر چند هیچ وقت از کارهایی که می کند راضی نیست و دایم غرولند کنان از نیروهایش می خواهد بیشتر پای کار باشند.
با اصرار آماری از پمپ هایی که در حال کار هستند برای خبرم می گیرم و از اتاقش خارج می شوم. پشت سر من بیرون می آید و به سمت منطقه ای می رود که مردمش به حضورش عادت کرده اند.
باید دست مریزاد به این مرد موسفید گفت. به دکتر سید زین العابدین موسوی، معاون استاندار و فرماندار ویژه آبادان.