به گزارش گروه اجتماعی خبرگزاری برنا؛ محمد علیخانی، رئیس کمسیون عمران و حمل و نقل، در جریان یکصدو هشتادو هفتمین جلسه شورا و در آستانه سومین سالروز فقدان آیت الله هاشمی رفسنجانی و روزهای تشییع پیکر سردار سپاه اسلام سپهبد سلیمانی نطقی ایراد کرد.
در این نطق آمده است:
باسلام خدمت همکاران محترم، خبرنگاران پرتلاش و شهروندان عزیز تهران، ری و تجریش
هفته گذشته از هیئت رئیسه محترم شورا درخواست وقت کردم تا امروز به مناسبت سومین سالگرد رحلت حضرت آیت الله هاشمی رفسنجانی نطقی داشته باشم، اما هرگز تصور نمیکردم که نطق امروزم مصادف شود با شهادت سردار بزرگ لشکر اسلام حاج قاسم سلیمانی که آن شهید والامقام نیز از خطهی کرمان قهرمان پرور است.
لذا ضمن عرض تسلیت این حادثهی تروریستی و غمبار به ملت بزرگوار ایران و خانواده بزرگوار این شهید عزیز و سایر همرزمانش، بخش اول نطق خودم را به این موضوع و بخش دوم را به ضایعهی خسارت بار فقدان آیت الله هاشمی رفسنجانی اختصاص میدهم.
سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی که همچون هاشمی بزرگ فرزند کویر بود، امروز دیگر در میان ما نیست. حیات او از آغاز تا شهادت که به واقع حیات جاویدان است، در مسیر مجاهدت و حضور در سخت ترین صحنههای آتش و خون رقم خورد. بعد از شهادت او مقامات آمریکایی تلاش کردند که چنین وانمود کنند که ترور او با شائبه حمایت از ملت ایران بوده است اما آنگاه که ترامپ گفت در صورت واکنش ایران 52 سایت را مورد حمله قرار می دهیم که برخی در فرهنگ ایرانی ارزش بالایی دارد نشان داد که این تقابل، تقابل با همه آن چیزهایی است که به ایران تعلق دارد. حاج قاسم برای بسیاری از ما نه تنها یک چهرهای نظامی بلکه تبلور مردی بود که برخلاف بسیاری دیگر تمایلی به وسوسههای سیاسی و یا طرفداری از یک جناح خاص پیدا نکرد و خواست تا سرمایهای متعلق به همه ملت ایران باشد. حضور در میادین جبهه و جنگ علیه متجاوزین بعثی تا نقش غیر قابل انکارش در محو داعش، برگ زرینی در کارنامه این سردار رشید ایرانی است که نام او را تا ابد در دل این ملت زنده نگهخواهد داشت.
در پی خبر جانگداز و ناگهانی شهادت سردارسلیمانی، یک یکپارچگی صریح و همدلانه بعد از مدتها بین بیشتر گروههای سیاسی و اجتماعی اتفاق افتاده است. همدلی، آن هم وسط بحرانهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ایران.
سلبریتی و راستی و چپی و فتنهگر و عمار و بابصیرت و خلاصه تمام نیروهای قهر و آشتی داخلی، سر بغض خود نسبت به این اقدام بزدلانه و جنونآمیز آمریکا با هم گریستند.
اما قطعا گروههای فتنهساز و انقلابینمایی هستند که یا عامدا یا از سر غفلت، لشکر بیجیره و مواجب قاتلان حاج قاسم هستند و طبق عادت خویش، تا مردم را به جان هم نیاندازند آرام نمیشوند.
گمانهزنیهای متعددی برای میدان تلافی ایران علیه آمریکا انجام گرفته است؛ اما معتقدم تا همین امروز هم بزرگترین انتقام حاجقاسم گرفته شده است. همین که در تلگرام و اینستاگرام دیگر نمیتوانستی به راحتی کسی را بشناسی! اکثر پروفایلها عکس حاجقاسم، تمام مطالب حاجقاسم، همه حرفها حاجقاسم. خیابانهای کشور حاجقاسم! نه تشییعی، نه خبر خاصی، نه مراسم تبلیغشدهای، اما کشور یکپارچه غم و اندوه شد. حتی کسی که اصلا خوراکش حمله و مخالفت با نظام بود، ناراحت بود! دیگری که میگفت دیگر رأی نمیدهم، میگفت اسلحه بدهند، میروم جنگ! آن یکی که همیشه دم از نان میزد، امروز میگفت دماغ آمریکایی را به خاک بمالیم عیبی ندارد هر چه بشود!
اینها آسان نیست.
اینها گرانترین صحنهها در پیش چشم دنیاست تا بفهمند که سیستم تروریستی آمریکا چه اشتباهی کرده است.
مگر بزرگترین انتقام چیست؟ ناکامی اهداف دشمن. بزرگترین هدف دشمن، اختلاف بین ملت بود نه همدلی آنان.
روزهای تشییع حاجقاسم در ایران، به لطف خدا برای دشمنان کورکننده و حیرتآور خواهد بود و عظمت ملت ایران به رخ جهانیان کشیده خواهد شد.
اما نشود که مثل تشییع پیکر شهدای غواص، تریبون را بدهیم به چند خوشسلیقه که یک میدان حماسی ملی را تبدیل به میتینگ تند و سخیف انتخاباتی کنند! مردم ما سادهلوح و دمدمیمزاج نیستند، چپ و راست، انتقادات و مواضع سیاسیشان به جای خود، الان چشم روی همه دعواها بستهاند و به دلایل مختلف به عزای سردار دلها نشسته و خروش برای دفاع از حیثیت ایران را در سر دارند و آمادهاند تا با تاریخیترین تشییع جنازه ملی، دنیا را حیرتزده و ظالم را سخت پشیمان کنند.
کار نیفتد دست آنها که از ساعات اولیه دریافت خبر شهادت حاجقاسم، با شروع تندترین تنشهای سیاسی حتی خیانت برخی از سران کشور و لو دادن اطلاعات حاج قاسم توسط مسئولین کشور را عامل شهادت سردار دلها اعلام کردند .
یادمان نرود چرا حاجقاسم آنقدر محبوب همه است.
اگر فقط شهادت بود، شهدای گرانقدر دیگری در سالهای اخیر داشتیم که هرگز چنین طوفانی را در بدنه کشور ایجاد نکردند.
اگر مقاومت وی مهم بود، سرداران مقاومت کم نیستند.
حاج قاسم، در اخلاق و سیاست، متعادل و علوی بود. او سرباز رهبر و ایران اسلامی بود.
او زبان و تفنگش سمت دشمن بود و جان و دلش سمت مردم.
او توان ارتباط با تمامی گروهها را داشت و از همه مهمتر، فارق از هر اختلافی برای دیگران، احترام و حرمت واقعی قائل بود.
او برای ملت ارزش و حرمت قائل بود و خود را قیم نمیدید. هرگز نگفت مثل آدم رأی بدهید تا این بلاها سرتان نیاید!
این موضع حاجقاسم در مرداد 96 را بخوانید تا بدانیم حرمت نگه داشتن واقعی چیست:
«اینکه در جامعه مدام بگوییم او بیحجاب و این باحجاب است یا اصلاحطلب و اصولگراست، پس چه کسی میماند؟ اینا همه مردم ما هستند. آیا همه بچههای شما متدیناند؟ آیاهمه مثل هم هستند؟ نه. اما پدر، همه اینها را جذب میکند و جامعه هم خانواده شماست. اینکه بگوییم من هستم و بچههای حزباللهی خودم، اینکه نمیشود حفظ انقلاب. امام جماعت باید بتواند باحجاب و بیحجاب را باهم جذب کند».*
اعضای شورای اسلامی شهر تهران به نمایندگی از مردم قدرشناس تهران، ری و تجریش امروز یکی از بزرگراه های شهر را به نام این شهید بزرگوار نام گذاری خواهند کرد و فردا نیز با آحاد مردم شریف ایران در مراسم پرشکوه تشییع پیکر پاک او و یارانش همگام خواهند شد.
اما بخش دوم
امسال سومین سالی که آیت الله هاشمی در میان ما نیست. وقتی از فقدان زیانبار این شخصیت بینظیر تاریخ معاصر سخن میگوییم، بنا نداریم تا بطور معمول از نبودش قلم فرسایی کنیم، بلکه برآنیم تا از خود بپرسیم که چه عاملی باعث میشود که همچنان از او یاد کنیم و از نبودش در این روزهای سخت افسوس بخوریم؛ آیت الله هاشمی در خاطره سیاسیون بیش از هر چیز با سه مشخصهی بارز قابل شناسایی است:
۱- دور اندیشی ۲- صبوری ۳- نگاه فراگیر و توجه به توسعه
دوراندیشی آیت الله هاشمی شاید در زمانه خویش آنچنان که بایسته بود درک نشد، جناحهای موافق و مخالف او این خصیصه را اما به درستی دریافته بودند، زیرا نام آیت الله هاشمی مترادف با ایده های مختلف و نویی بود که وقتی مطرح می شد چنان بر خلاف معمول جدید می نمود که واکنش های تندی را از سوی مخالفان بر میانگیخت، اما گذشت زمان به تدریج نشان میداد که این سخن نو در جو انقلابی چه شجاعتی میطلبیده است و اینجاست که صبر مثال زدنی ایشان بر نقدها که گاهی به شدت غیر منصفانه مینمود، جلوه میکرد.
آیت الله هاشمی سعه صدر مثال زدنی داشت که در پی هر ایده جدید و برانگیخته شدن مخالفتها به کمک ایشان میآمد و عجیب اینکه جامعه سیاسی به شدت نابردبار ما هیچگاه خللی در این صبوری و شکیبایی ایجاد نکرد.
نگاه فراگیر و توجه ویژه به مقوله توسعه نیز جنبه دیگری از شخصیت مدیریتی آیت الله هاشمی بود. او به خوبی دریافته بود که انقلاب پس از تثبیت بیش از هر چیزی نیازمند مشارکت، امنیت، عقلانیت کاربردی و تطبیق با نیازهای به روز جامعه است. آیت الله هاشمی انقلاب را نقطه آغاز تحول میدید اما استمرار انقلابی بودن را نه در تکرار رفتارهای انقلابی که در درک ضرورتهای جدید انقلاب و نیازهای واقعی و به روز مردم انقلابی میدید. اگرچه پارهای از سیاستهای او در ظرف امروز در محک نقد، مردود به نظر برسد، اما نکته مهم این است که ایشان دریافته بود که انقلاب ناگزیر از پاسخهای جدید به پرسشها و نیازمندیهای جدید نسل نو است و نمیتوان بر اسلوب، پاسخ ها و سیاست های آغازین بدون توجه به مطالبات رو به گسترش مردم بیاعتنا بود.
درسی که زندگی سیاسی مرحوم هاشمی به ما می دهد به جز صبوری و به جز نگاه رو به جلو، درس بردباری و پذیرش دیگران است. این نگاه در خود آیت الله هاشمی رفته رفته کامل شد و اوج آن در حیات مظلومانه سالهای واپسین ایشان نمود داشت.
ایشان به خوبی دریافته بود که پیشرفت و توسعه و آبادانی ایران در گرو عزمی همگانی است و تا مردم را ولی نعمتان انقلاب و کشور نبینیم و زمینه را برای مشارکت آنان در قدرت فراهم نکنیم، به هیچ وجه نمیتوان به اصلاح امور پرداخت.
آیت الله هاشمی برای حفظ این تعادل جفاهای بسیاری دید و همیشه می کوشید که توازن منطقی میان مردم و حاکمیت را برقرار کند. او هیچگاه یکی از این دو را فدای دیگری نکرد و هیچگاه از ملامت تندروهای یکی از این دو طرف، خسته نشد.
خدایش بیامرزد و یاد و سلوک او را همواره زنده و پویا نگه دارد.