گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا، «جوکر» تاد فیلیپس فیلمی بیش از حد مورد تحسین و جدی گرفته شده، اثری با فاصلهای اندک از ادبیات و سینمای کمیک بوکهایی که معمولاً مخاطبان خاص خود را دارند با تأثیرپذیری از سینمای دهه 70 و 80 آمریکا به خصوص آثاری چون «راننده تاکسی» و «سلطان کمدی» که سازندهاش دست به ریسک کمتری برای تغییر فضای آشنای اینگونه آثار زده و تمام زمان خود را صرف خلق جوکری متفاوت میکند که در ذهن دارد اما در نهایت جوکر یا کاراکتری متفاوت ساخته نمیشود، مخاطب شاهد شمایی از کاراکترهای مختلف سینماست. کاراکترهایی چون رندل در «پرواز بر فراز آشیان فاخته» تراویس در «راننده تاکسی» یا دیگر کاراکترهای اصلی فیلمهایی چون «سلطان کمدی» با فضایی الهام گرفته از فیلمهای همان دوران، آثاری چون «قاتلین بالفطره» استون، «پرتقال کوکی» کوبریک و... که با هم در زمانهای مختلف «جوکر» تاد فیلیپس را تشکیل میدهند و قطعاً توانمندی بازیگر بزرگی چون خواکین فینیکس است که بی هویت بودن کاراکتر جوکر را نجات داده.
کنار گذاشتن قراردادهای اخلاقی و محافظهکاریهایی که معمولاً فیلمها را اخته و خلق مضمون و محتوایی تازه را ناممکن میکند اولین و تنهاترین دستاورد «جوکر» است که تحسین منتقدان و مخاطبان سراسر دنیا را به همراه داشته اما در واقع آنچه که مشخص است مسیری است که «جوکر» در خلق مضمونش به کار برده و چون فیلیپس منطق استتیک و قواعد بصری اثرش را با تأثیری سادهانگارانه از سینمای دهه 70 و 80 آمریکا وام گرفته، شکل روایی به فضایی که شاهدش هستیم بی ربط است. «جوکر» غرق در فضاهایی باسمهای و مصنوعی است که تنها عامل نجاتش ایده تکراری بیماری جوکر است که گاه رفتارهای این کاراکتر را منطقی جلوه میکند و عدم توانایی فیلمنامهنویس و کارگردان در خلق کاراکتر باعث شده تا شخصیت اصلی فیلم تنها تیپی از یک بیمار روانی باشد که عامل بیماریاش هیچ ارتباطی با ادعای فیلمساز ندارد. جوکر در آثار قبلی تنها یک بیمار روانی نبود، او وجههای معترض داشت و این وجهه از عدم ارائه اطلاعات اضافه از زندگی و گذشته او بهدست میآمد اما آرتور فلک تنها در این فیلم یک بیمار روانی است که گویا سرش ضربه دیده و رفتارهایش از مشکلی است که در مغزش ایجاد شده، او قبل از اینکه به دلیل احساس تحقیر در جایگاه اجتماعی که دارد طغیان کند یک بیمار است که نباید اسلحه داشته باشد و با اسلحهای که به او داده میشود در موقعیت تحریک برای طغیان قرار میگیرد و در نهایت مشخص نیست که چطور رفتار او در شمایلی که قرار دارد منجر به یک رفتار عمومی و یا یک کنش انقلابی در جامعه میشود. در واقع آرتور فلک قربانی ضربهای است که به سرش وارد شده و اسلحهای که در دست دارد نه سرمایهداری.
«جوکر» فیلمی متوسط است که فضای فریبندهای دارد که عامل تحسینش است، او نه در مقابل سرمایهداری است و نه حتی طعنهای به آن میزند، فیلمی به شدت اخته با ردپای مشخص فیلمنامهنویسش در جایجای قصه که هربار مسیر پیشروی را به سمت و سویی میبرد که در خدمت فضای جنجالآفرین و فریبنده فیلم باشد، فیلمی که حتی لحظهای خلق شده از درون خود ندارد و جسارت و خلاقیت خلق موقعیت انحصاری در آن دیده نمیشود و فیلمساز در رفتاری ریاکارانه (و البته موفق) تنها در دفاع از کاراکتری که قطعاً میتوانست یک قهرمان صلحناپذیر باشد اما تبدیل به بیماری ترحمبرانگیز شده میتواند مخاطب خود را فریب داده و حتی اجبار فیلمنامهنویس برای کشتن فرانکلین (رابرت دنیرو) توسط آرتور نیز به داد فیلم نمیرسد و تنها در میزانسنی مناسب و اجرایی دقیق با بازی عالی بازیگران به یکی دیگر از صحنههای جذاب اما جدا از فیلم تبدیل شده که به اصرار فیلمنامهنویس در کنار هم قرار گرفتهاند.
همچنان جوکر «شوالیه تاریکی» با بازی بینظیر و خارقالعاده هیث لجر را میتوان کاملترین و بهترین کاراکتر جوکر در تاریخ سینما دانست. کاراکتری که در بنیان روایی و دراماتیکی که نولان خلق کرده یکی از بهترین کاراکترهای شرور سینما در هزاره سوم است که پتانسیل همزادپنداری با مخاطب را هم در ایجاز شگفتانگیز قصه نولان دارد. در واقع فیلیپس با ابزاری که از لحاظ زمانی داشته (با توجه به اینکه جوکر کاراکتر اصلی «جوکر» است و در «شوالیه تاریکی» نقش مکمل) موقعیت فوقالعادهای که در همکاری با فینیکس به دست آورده را از دست داده و نتوانسته فیلمی درخشان با کاراکتری شرور اما دوست داشتنی چون جوکر بسازد.
نویسنده: علی ناصری