صفحه نخست

فیلم

عکس

ورزشی

اجتماعی

باشگاه جوانی

سیاسی

فرهنگ و هنر

اقتصادی

علمی و فناوری

بین الملل

استان ها

رسانه ها

بازار

صفحات داخلی

گفتگو با زوج دانشجویی که روی سادگی را کم کرده اند؛

گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس

۱۳۹۸/۱۱/۱۳ - ۰۰:۵۵:۵۹
کد خبر: ۹۵۸۴۱۹
مجری برنامه که نامشان را می خواند، با افتخار و دست در دست هم روی سن می روند؛ در بخش مهریه های زیر 14سکه تقدیر می شوند اما بعد از صحبتمان متوجه می شوم که این زوج روی همه کم مهریه ها را سفید کرده اند چرا که هیچ سکه ای در کارشان نیست!

 

 

 تندیس به دست و لبخند به لب از سن پایین می آیند؛ کنجکاو شده ام بدانم در دوره ای که نوعروسان خوشبختی شان را در سکه ها ضرب می کنند، عروس خانوم چگونه تنها به شاخه گلی اکتفا کرده است؟!

هزاران سکه هم ضامن خوشبختی نمی شود

زینب خانم، لیسانس حسابداری است اما گویا حساب و کتاب زندگی اش از اعداد و ارقام پیشی گرفته که یک را ضرب در ده ها سال زندگی کرده است. خودش می گوید:

«مادیات در زندگی من ارزش چندانی ندارد بلکه زیباترین و باارزش ترین پشتوانه زندگی فقط خدا و کتاب اوست و بس. ازدواج کرده ام تا عاشقانه زندگی کنم نه اینکه زندگی ام به عیار سکه و زرق و برق ها، ارزش پیدا کند؛ اعتقاد دارم اگر کسی اهل گذشت و درک نباشد، هزاران سکه هم به زندگی اش وصله بزند، طعم خوشبختی را نخواهد چشید».

 آرزو داشتم در مراسم ازدواج دانشجویی شرکت کنم

حتی حلقه ازدواجش هم نقره است و بدون هیچ مراسمی عازم سفر عشق شده تا آغاز زندگی مشترکشان را به نگاه امام رئوف متبرک کند. همسرش را بهترین مشوق خود در انتخاب زندگی ساده می داند و قدردان اوست؛

«همیشه به حال زوج هایی که در ازدواج های دانشجویی می دیدم غبطه می خوردم و آرزوی چنین ازدواجی در سر داشتم چرا که این ازدواج را ایده آل ترین نوع مراسم ازدواج می دانستم اما تا پایان زمان دانشجویی ام این امکان فراهم نشد. با این وجود بعد از فارغ التحصیلی، خداوند خواسته ام را اجابت کرد و بامحمدآقا که دانشجوی فوق لیسانس برنامه ریزی بود، ازدواج کردم و بالاخره به آرزویم که شرکت در مراسم ازدواج دانشجویی بود، رسیدم».

شاخه گل را هم عاقد تعیین کرد

آقاداماد هم که تا اینجا از شهد شیرین صحبت های همسرش، نوش و با نگاه های عاشقانه تحسینش می کرد، می گوید:

« یکی از شرایطم برای ازدواج، مهریه پایین بود اما اینکه همسرم هیچ مهریه ای نخواهد، گذشتی بود که از مهربانی و درک بالای او نشأت گرفته است. زینب خانم تنها به یک جلد کلام الله مجید رضایت داشت و آن یک شاخه گل را هم به پیشنهاد عاقد، کنار این کتاب نورانی پذیرفته است. ما حتی یک مراسم کوچک هم نگرفتیم و صرفا به سفر زیارتی بسنده کردیم که از این بابت هم برکات زیادی شامل حالمان شده است».

این داماد خوشبخت، صحبت را اینگونه به پایان می برد که: «ازدواج دانشجویی اگر با توقعات پایین و درک متقابل، همراه شود چراغی روشن برای زندگی مشترک خواهد شد که سادگی اش تا ابد دلنواز و تحسین برانگیز بوده و همسفر تا بهشت شدن را معنا و جهت می بخشد».

گفتگو: زهرا مرادوند

 

نظر شما