به گزارش گروه روی خط رسانه های خبرگزاری برنا؛حسن باقری صبح روز هشتم فروردین را به عنوان روز حمله نیروهای تیپ ثارالله به تنگه ابوغریب تعیین کرد.
سلیمانی پس از خداحافظی از باقری و ایرانمنش و بشردوست بدون معطلی به سوی ۲۰۲ رفت.
وی امیدوار بود با جمع آوری و سامان دادن باقی مانده نیروهای رزمنده تیپ ثارالله بتواند قبل از طلوع آفتاب همان طور که فرمانده کل سپاه انتظار داشت به تنگه ابوغریب حمله کند. اما اوضاع در ۲۰۲ زیاد امیدوارکننده نبود.
من روی ارتفاع ۲۰۲ نزد بچهها رفتم از گردانی که روز اول آنجا وارد عمل شده بود از ۳۰۰ نفر فقط ۱۰۰ نفر باقی مانده بودند ۲۰۰ نفر یا شهید یا زخمی شده یا به هر طریقی از صحنه خارج شده بودند و ما ماندیم که برای حمله به دشمن چه بکنیم؟ با این صد نفر نمیشد به دشمن مسلح آماده حمله کرد. دست به یک ترفند زدیم. (۱)
سلیمانی بلافاصله به قرارگاه پشتیبانی تیپ ثارالله برگشت. وی تصمیم گرفته بود صف طویلی از خودروهای تیپ را با چراغ روشن به سوی دشمن روانه کند. خودروهایی که هیچ نیروی رزمندهای داخل آن نبود. دقایقی بعد به همت همه مسئولین ستادی تیپ ماشینها آماده حرکت شدند سلیمانی پس از آماده شدن خودروها عناصر اطلاعات و عملیات را پیشاپیش صف به سوی تنگه ابوغریب فرستاد. (۲)
ترفندمان این بود که به بچههای ستادمان که آن موقع ستادی هم نداشتیم به همان بچههایی که کارهای ستادی را انجام میدادند گفتیم هر چه ماشین دارید جمع کنید تا با چراغ روشن از چاه نفت بروند به طرف دشمن آنجا تعدادی از ماشینهای جهاد سازندگی و کمکهای مردمی هم بود و آقای ترکان استاندار آن موقع ایلام که مسئول زدن خاکریز در دشت عباس برای ما بود، تعدادی ماشین داشت. همه را با چراغ روشن راه انداختیم طرف دشمن. صف طویلی از ماشینها بود که وقتی حرکت کردند، دشمن گمان کرد نیروی تازه نفسی به سویش میآید و تزلزلی در روحیه عراقیها ایجاد میکرد. (۳)
آن شب خودروها با چراغ روشن، در حالی که کاملا در دید دشمن بودند از تپهها پایین رفتند.
سلیمانی وقتی مطمئن شد که دشمن صف خودروها را دیده است، دستور داد ماشینها با چراغ خاموش به موضع قبلی برگردند.
با روشن شدن هوا رزمندگان تیپ ثارالله آماده حمله به تنگه ابوغریب شدند، اما ظاهرا مقاومت در دستور کار عراقیها نبود و آنها به سرعت به سوی مرز میرفتند. صبح آن روز نیروهای تیپ ثارالله و گردان رزمندگان مشهد با درگیریهای پراکنده در منطقه ابوغریب پیشروی کردند.
وقتی صبح برای انجام عملیات آماده شدیم، دیدیم عراقیها نیستند. اول شب یک تیراندازی بین ما و آنها شد و کم کم تیراندازی، جای خودش را به سکوت داد. صبح زود دیدیم سر و صدایی نیست. رفتیم روی تپه و دیدیم عراقیها نیستند. حمید عرب نژاد که در عملیات بیت المقدس به شهادت رسید و آدم متخصصی بود و برای حفظ و تثبیت شهر مهاباد زحمت زیادی کشید با یک دستگاه لودر جلو حرکت کرد؛ چون ممکن بود عراقیها در تپه کناری کمین کرده باشند و غافلگیر شویم، حمید را با لودر جلو فرستادم و بچهها پشت سرش حرکت کردند. با این طرح، لااقل لودر زده میشد و بقیه میتوانستیم آرایش دفاعی بگیریم و درگیر شویم، لودر رفت و ما پشت سرش حرکت کردیم هر چه رفتیم دیدیم عراقیها نیستند. (۴)
در پی فرار دشمن، رزمندگان تیپ ثارالله به سوی تنگه ابوغریب حرکت کردند و با به اسارت در آوردن تعداد انگشت شماری از افراد عراقی که متوجه عقب نشینی عمده قوای خود نشده بودند، همچنان به پیشروی ادامه دادند.
قاسم سلیمانی به اتفاق مسئول عملیات تیپ، سوار خودرو شدند تا به سرعت عراقیها را تعقیب کنند. علاوه بر راننده خودرو، حسن دانایی فر، مسئول شناسایی منطقه دشت عباس و سید غضنفر تهامی به عنوان بی سیم چی، سرنشینان خودروی استیشن فرماندهی بودند. راوی دفتر سیاسی سپاه نیز سوار خودرو شد و با استفاده از فرصت، ابتدا سخنان محمد مهدی کازرونی و سپس صحبت کوتاه فرمانده تیپ ثارالله را ضبط کرد. هیچ یک از این افراد نمیدانستند که دشمن تنگه ابوغریب را مین گذاری کرده و خودرو تا دقایقی دیگر روی مین خواهد رفت. اینک ببینیم کازرونی و سپس قاسم سلیمانی لحظاتی قبل از انفجار مین چه گفته اند:
ما حدود چهار کیلومتر از ۲۰۲ فاصله گرفتیم. ۲۰۲ اول جاده است و ما چهار کیلومتر پیشروی کردیم و به طرف ابوغریب آمدیم و الان اگر رو به مرز بایستیم، سمت راستمون بچههای تیپ امام حسین (ع) هستند و جلو آمده اند تا تپههای مشرف به عین خوش مستقر شده اند و ما هم تپههای مشرف به ابوغریب را مستقر شدیم و از جناح چپمون هم تیپ ۲ دزفول از سمت امامزاده آمد جلو و دشت عباس را کاملا زیر نظر دارد و دشمن هیچ راه برگشتی برای خودش نمیتواند پیدا کند و حتی یک نفرش به تپه نمیتواند برسد؛ برای اینکه ما مسلط بر دشت هستیم. ۸۰ درصد نیروهای اشغال کننده تپهها از سپاه هستند و ارتش فقط یک گروهان داشت که با یک گروهان ما ادغام شده بود. (۵)
نیروهای ما از ارتفاعات ۲۰۲ تا ارتفاعات عین خوش و ارتفاعات ابوغریب را اشغال کردند. هم اکنون میروند به طرف دهانه ابوغریب و آتش توپخانههای ما روی ارتفاعات ابوغریب است که زودتر میرویم تا تنگه ابوغریب را ان شاءالله ببندیم. (۶)
خودروی فرماندهی به سرعت در پی عراقیها به سوی تنگه ابوغریب میرفت. سرنشینان خودرو از ابوالقاسم مینو راوی سپاه که پس از مصاحبه با قاسم سلیمانی و کازرونی دیگر آنجا کاری نداشت، خواستند تا در ماشینی که پشت سرشان حرکت میکرد، بنشینند. وی پذیرفت و به سرعت سوار ماشین بعدی شد.
مینو ضبط صوت را روشن کرد تا برای کسانی که بعدا صدایش را میشنوند، آنچه را که میبیند لحظه به لحظه گزارش کند.
صدای وی را از نواری که ضبط کرده میشنویم:
نیروها با آرایش خاصی به طرف دشمن در حرکت هستند. عدهای مستقیم، عدهای از سمت راست، چپ و عدهای هم از سمت راست. قرار بود برای اشغال این مواضع تیپ دیگری (تیپ عساکره) از منتهی الیه سمت چپ به ما ملحق شود.
در حالی که عدهای از برادران در حال پیشروی بودند ما شاهد این بودیم که برادری با لودر خودش دنبال آنها در حرکت است. تانکر آب نیز در پشت سر آنها در حال حرکت است و با خبر شدیم عدهای از عراقیها سنگرهای خود را خالی کردند و فرار کردند.
مطلع شدیم که برادران تیپ ثارالله به خاکریز اول رسیدند که آنجا کسی نیست. این پیام به برادر عزیز (جعفری) نیز اطلاع داده شد در قرارگاه قدس.
به افسر دوم تانک گفته شد که دو سه تا تانک پشت سر بچهها بفرستند که بچهها دلگرمی داشته باشند. در بین راه به یک تانک سوخته عراقی رسیدیم و از دهکده ابوغریب گذشتیم. اطلاع به برادر عزیز (جعفری) که در قرارگاه قدس بود داده شد.
به جاده آسفالتی رسیدیم که به طرف ابوغریب کشیده میشود. عدهای از برادران اینجا مستقر شدند. در جادهای قرار داریم که به طرف ابوغریب منتهی میشود. تنگهای که میگفتند قسمتی از جاده است که پیچ دارد؛ و الا تنگهای به آن صورت وجود ندارد.
هم اکنون برادران ما وارد جادهای آسفالته شدند که از پیچ و خم میگذشت و به ابوغریب منتهی میشد. برادران از شوق همدیگر را در آغوش میگرفتند. در دوررس صدای تیراندازی شنیده میشد. در دهانه ابوغریب به سنگرهای عراقی برخورد کردیم که واقعا شگفت انگیز بود. توالتهای مرتب، دوش حمام، اتاقهایی که کاغذ دیواری به دیوارش چسبانده بودند؛ اما دشمن خبیث که چنان خوف و وحشتی از نیروهای رزمنده به جانش افتاده بود، روزهای قبل تمام اینجا را پاکسازی کرده بود و کلیه وسایل را برداشته بود و رفته بود. در سنگرهای اینها هیچ چیز به چشم نمیخورد جز آنچه که داخل سنگرها سیم کشی مرتبی به چشم میخورد و حتی در بعضی جاها دکور مشاهده میشود.
اینجا به دیدن دهکده ابوغریب همه برادران شادی میکنند. رزمندگان در کنار دهکده ابوغریب موضع گیری کردند.... (۷)
اینک شرح واقعه را از زبان فرمانده تیپ ثارالله میشنویم:
اولین بار یک استیشن به ما داده بودند و اولین ساعتی بود که سوار این ماشین شدیم. من به اتفاق مهدی کازرونی و سید غضنفر تهامی که بی سیم چی من بود و حسن دانایی فر که آن روز به اتفاق شهید زین الدین، مسئولیت اطلاعات از شاوریه تا عین خوش را داشتند و حسن مسئولیت آمادگی و اطلاعاتی محور دشت عباس و عین خوش را به عهده داشت، ۴ نفری داخل ماشین نشستیم و جلوتر از نیروها حرکت کردیم، برای اینکه خودمان را به دشمن برسانیم، روی همان جاده خاکی که از ارتفاعات به طرف پایین میرفتیم که روی نقشه به تنگه ابوغریب میرسید. راه افتادیم و از دور تاسیسات چاه نفت را دیدیم و یقین کردیم که به طرف ابوغریب میرویم.
رسیدیم به چاههای نفت، ۴ تا ۵ نفر عراقی جا مانده بودند که آنها را اسیر کردیم و یک نفر را کنار اینها گذاشتیم و خودمان ادامه دادیم که برویم به طرف تنگه ابوغریب. وقتی مقابل تنگه رسیدیم، ارتفاعات از دو طرف میآمد و جاده از وسط ارتفاعات عبور میکرد. به محض اینکه حسن خواست بگوید تنگه ابوغریب، انتهای ستون عراقیها مشغول عبور کردن بود و ما هم آن موقع جوان بودیم و زیاد اعتنایی نمیکردیم و به سرعت پشت سر ستون تانک میرفتیم که خودمان را برسانیم به ستون تانک، یک ماشین تنها بودیم، همین که گفتیم تانک، یک انفجار عظیمی رخ داد. ماشین رفته بود روی مین ضد خودرو، مین منفجر شد. تمام ماشین تکه تکه شد.
عکس ماشین هست، توی تکههای ماشین ما چهار نفر در هوا معلق زنان افتادیم روی زمین و واقعا عجیب بود. اگر عکس ماشین را ببینید، غیر قابل تصور است که در این ماشین کسی زنده بماند. حسن نصف سر پایش قطع شد، من صورتم سوخت، مقداری ترکش ریز به صورتم خورد، مهدی پایش زخمی شد و عمده ما زخمهای کوچکی برداشتیم؛ در حالی که حداقل زخم آن صحنه باید قطع شدن پای کامل باشد. هیچ کس تصور نمیکرد ما زنده باشیم. با انفجار این ماشین، همزمان پشت سر ما از جاده آسفالت، احمد متوسلیان با ماشین رسید و قبل از آن یک آمبولانس برای نجات ما آمد که رفت روی مین و همه سرنشینان آن کشته شدند. بعد بچهها رسیدند و ما را منتقل کردند به بیمارستان دزفول و این آخرین روز عملیات فتح المبین بود. (۸)
چند ساعت بعد سلیمانی و کازرونی از بیمارستان به منطقه عملیاتی برگشتند و پدافند از منطقه را به تیپ ۸۴ خرم آباد واگذار کردند.
۱. نوار شماره ۰۰۴ مرکز اسناد، مصاحبه تصویری با سردار حاج قاسم سلیمانی.
۲. مهدی قزوینی، یکی از پرسنل شناسایی که آن شب به اتفاق گروه دیگری از همکارانش جلوی صف خودروها حرکت کرده، میگوید:
شب با تعدادی از بچهها خوابیده بودیم. دیدیم آقای سلیمانی آمدند بالای سرمان. گفتند: باید برویم جلو. منطقه هم تپه تپه بود. باید میرفتیم به طرف چاههای نفت ابوغریب و تنگه ابوغریب. ما شش یا هفت نفر سوار موتور شدیم. قبل از آن، وقتی بیرون آمدیم، دیدیم شاید حول و هوش چند کیلومتر، یک ترفندی که ایشان به کار گرفته بود، تمام ماشینها را اعم از تویوتا، لند کروز، جیپ ۱۰۶، کامیون یا هر وسیله دیگری بود اینها را به صف کرده بود، یک صف طویلی از ماشینها و با چراغ روشن که دشمن از دور میدید فکر میکرد ما داریم با نیروی زیادی میآییم. پرسیدم: برادر قاسم به کدام قسمت باید برویم؟ ایشان فرمودند: شما جلو بروید، ما پشت سرتان هستیم. کارتان نباشد. ما حرکت کردیم.
منبع: جی پلاس