گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری برنا، جرج الیوت نویسنده بلند آوازه انگلیسی که نام اصلیاش مری ان اوانز است و این نام مردانه را برای خود برگزیده به نظر ملکه ویکتوریا و به گواه رماننویسان بزرگی چون تورگنیف و هنری جیمز بزرگترین نویسنده انگلیسی قرن نوزدهم است.
مطرحترین اثر جرج الیوت «میدل مارچ» است که بسیار مورد توجه علاقهمندان به ادبیات، منتقدان و کارشناسان قرار گرفته اما الیوت آثار ادبی دیگری نیز دارد که آثاری بسیار فاخر و در خور تحسین هستند، «آسیاب کنار فلوس» یا «آسیاب رودخانه فلاس» یکی از این رمانها است که به قلم جرج الیوت نوشته شده است.
«آسیاب کنار فلوس» گزارشی است از درامی که در بخش مرکزی غرب انگلستان آغاز سده نوزدهم بازی شده است. شخصیت این درام ماگی تالیور است، که دختری است در جست و جوی شور، به ویژه آنگاه که «زندگی افسرده و ملالآور» خانه روزگارش را تیره و تار کرده است. وی مدام با شور و حرارت هرچه بیشتر مفاهیم زندگی را میجوید و شور و شوق خویش را در بسیاری چیزها، مانند موسیقی، کتاب، دین و عشق تجسد میبخشد. جورج الیوت خود در توصیف ماگی میگوید که زندگی وی «یک درام است، درامی که وی باید نقش خود را در آن بازی کند.»
جانمایه داستان در فصلهایی که به سالیان اولیه زندگی ماگی و برادرش تام تالیور، برسبزهزار کنار فلوس یا در شهرک سرخ شیروانی سنت اوگز میپردازند عنوان شده است. در این میان، و در این زندگی، آن که سختتر از همه جریان را تجربه میکند ماگی است، خواه در سایهروشن آسیاب دورلکت، یا در بیشهای به نام چاله سرخ… و در همینجاست که به او کمک میشود تا به اعماق روح خود سرک بکشد.
این رمان در حقیقت زاده کوشش لویس (همسر جرج الیوت) بود که خود معتقد به رمانهایی بود که از تجارب روزمره نشأت میکنند. هم او بود که ماریآن (جرج الیوت) را برآن داشت که وقایعی را پایه و اساس رمانهای خود قرار دهد که خود عملاً تجربه کرده و از سر گذرانده باشد. رمان «آدام بید» در حقیقت متضمن عقیده و نظر لویس در باب رمانی است که در انگلستان آن روز مورد نیاز بود که اقبال وسیعی یافت. این کتاب هنوز بر دکه کتابفروشان بود که رماننویس نوخاسته نگارش کتاب دیگری را آغاز کرد به نام «خواهر ماگی» که سرانجام عنوان «آسیاب کنار فلوس» را یافت. جرج الیوت این کتاب را به همسرش جرج هنری لویس تقدیم کرد.
رمان «آسیاب رودخانهی فلاس» را «احد علیقلیان» و «ابراهیم یونسی» به فارسی برگرداندهاند.
بخشی از کتاب:
آقای تالیور گفت: «چیزی که میخواهم این است که تام خوب تحصیل کند؛ تحصیلی که براش نان و آب داشته باشد. قصد دارم روز عید یوحنا تو یک مدرسه درست و حسابی بگذارمش. دو سال تو مدرسه روزانه کافی بود اگر میخواستم ازش یک آسیابان یا کشاورز بسازم، چون یه عالمه بیشتر از من تحصیل کرده: همه خرجی که پدر من برای آموزش من کرد یک ترکه غان بود و الفبا. اما من میخواهم تام بفهمی نفهمی دانشمند شود، تا بتواند از پس کلکهای این آدمهایی که قشنگ حرف میزنند و پرطمطراق مینویسند بر بیاد. تو این دادخواهیها، داوریها و این چیزها به کمکم میآد. نمیخواهم این بچه راستراستکی وکیل شود - براش متاسف میشوم اگر یک بیسر و پا بشود - بلکه یکجور مهندس، یا نقشهبردار، یا دلال حراج و ارزیاب، مثل رایلی، یا وارد یکی از آن کسب و کارهایی بشود که آدم توش زود ترقی میکند و همهاش منفعت است و هیچ سرمایهای نمیخواهد، به جز یک زنجیر ساعت بزرگ و یک چارپایه بلند. اینها تقریبا همهاش یکی است، و به گمانم حتی فرق زیادی هم با وکالت ندراد؛ چون رایلی همانطور به صورت ویکم زل میزند که یک گربه به صورت یک گربه دیگر. اصلا ازش نمیترسد.»